من شما را به چالش دعوت میکنم!

درود و سلام بر همه  دوستان و همراهان 

من اينجا يه صفحه چالش ايجاد كردم تا دوستان رو به چالش هاي مختلف دعوت كنيم،تا هر روز برگ جديدي از پتانسيل هاي نهفته خود را رو كنيم و حس طنز و شوخ طبعي هميشگي دوستان گسترش پيدا كنه 

فقط چند مورد :

1- سعي كنيم چالش ها در حد عرف باشه و كسي معذب نشه براي انجام دادنش.

2- هر كسي رو كه دوست داشتيد مي تونيد به اين چالش ها دعوت كنيد.

3- سعي كنيم چالش ها ابتكاري و خلاق باشه تا لذت بيشتري ببريم.

مونا جون شما خودتون صاحب اختیارین 💖

mona mona : 
دقت كردين اين سري كسي من رو به چالش دعوت نكرده
اين اولين باره كه جزء نفرات اول كه هيچ اصلا دعوت هم نشدم

واقعا مونا جون انقدر میزبانی کردی ما فکر میکنیم همیشه مهمونیم خواهشا شرکت کن

elham khajoi : 

mona mona : 
دقت كردين اين سري كسي من رو به چالش دعوت نكرده
اين اولين باره كه جزء نفرات اول كه هيچ اصلا دعوت هم نشدم

واقعا مونا جون انقدر میزبانی کردی ما فکر میکنیم همیشه مهمونیم خواهشا شرکت کن

گمان كنم ديگه زمان بازنشستگي فرا رسيده 

با سلام بنده به عنوان امور رسیدگی به استعفاها، اعلام می کنم با استعفای شما چه اکنون چه تا پایان حیات زیباکده موافقت نمی شود.

 با سپاس از همراهی شما 

بعدشم چرا یهو این چالش از کار وایستاد هنوز هفته تموم نشده و خیلیها نگفتن. من وقتی خاطره م رو تعریف کردم از کسی دعوت نکردم: اینجا دعوت می کنم از مونامونا-سما-مهرمینا-مامان مانیا-پرستو-نازنین جون-مرمری

mona mona : 
اي جان عزيزم ممنون گلم
من استعفا ندادما بازنشسته شدم عزيزم
چشم حتما

بازنشسته کسی است که دیگر توانایی انجام کاری را نداشته باشد . از شما بانوی بزرگوار تقاضا میشود به خدمت خود در این سایت ادامه بدهید چرا که شما گل سر سبد ما هستید

NE DA : 

هاها ممنونم نوشان عزیز، خوشحالم که افتخار آشنایی با شما رو  دارم 

منم همین طور ندا جون

elham khajoi : 

mona mona : 
اي جان عزيزم ممنون گلم
من استعفا ندادما بازنشسته شدم عزيزم
چشم حتما

بازنشسته کسی است که دیگر توانایی انجام کاری را نداشته باشد . از شما بانوی بزرگوار تقاضا میشود به خدمت خود در این سایت ادامه بدهید چرا که شما گل سر سبد ما هستید

حالا چون زياد اصرار ميكنيد چشم عزيزم 

تازه استخدام شده بودم .اداره ی صنایع . همه ی کارمندها مرد بودند . من تنها دختری بودم که استخدام شده بودم . حراست اداره خیلی حساس بود نسبت به این موضوع . قبل از ورود من به اداره به همه ی کارمندها تذکر داده بود که مراقب رفتار و کردارتون باشید . یه دختر دیگه هم چند ماه بعد به عنوان کارمند طرحی اومد .
یک روز قبل از تاسوعا مدیر عامل یکی از کارخانه ها ی معروف اومد و برای مراسم فردا دعوت کرد .
من هم کارمند صفر کیلومتر فکر میکردم هر جا گفتن باید برم . اون دختر هم یه چیزی مثل من بود .
روز تاسوعا برف شدیدی میومد بطوری که نمیشد ماشین بیرون آورد .چکمه و شال و کلاه و پالتو رو پوشیدم و راه افتادم . (برف و بوران شدید که دور از جون سگ هم نمیاد بیرون . )
رسیدم اداره دیدم اعظم هم اومده . خلاصه سوار ماشین اداره شدیم . و راه افتادیم از بس برف شدید بود و جاده لغزنده که توی یه پیچ کم مونده بود تصادف کنیم . رسیدیم کارخونه . تصور میکردیم میریم سالن همایش . یهو دیدیم گفتن بفرمایید سمت چپ . وارد نماز خونه ی کارخونه شدیم . دور تادور کارگرها و پرسنل کار خونه نشسته بودن بعلاوه ی کارمندها که با ما اومدن داخل . تصور کنین یه نماز خونه ی بزرگ مثل حسینیه که کلی مرد توش نشسته با لباس سیاه و دو تا دختر . رفتیم یه جا نشستیم. هر وقت یادم میوفته تنم داغ میشه . باید همون لحظه به راننده میگفتیم آقا مارو برگردون شهر . اما نگفتیم .
مراسم با مداحی شروع شد . یهو دیدم حراست اداره مون که بعدا وارد حسینیه شد داره چپ چپ نگاهمون میکنه . گفتم اعظم ببین چجوری داره نگاهمون میکنه . گفت بی خیال بهش نگاه نکن . این مداح می خونه میکروفونو میده به اون یکی مداح . مگه ول میکنن . منم که دیگه دارم همینجوری از خجالت آب میشم . بعدش همه ی مردها پاشدن واسه ی سینه زنی . من و دوستم هم همونجوری نشسته بودیم .
سینه زنی که تموم شد . نشستند . سفره ی یک بار مصرف رو پهن کردند و غذای نذری آوردند . وووووووووووووووووووی صد و بیست تا مرد و دو تا دختر سر سفره . یادم نمیاد ناهار رو چجوری خوردم قاشق میرفت تو چشمم یا تو دماغم یا تو دهنم . ؟؟؟؟؟؟؟؟/

mona mona : 

حالا چون زياد اصرار ميكنيد چشم عزيزم 

منتظر شنیدن خاطره شما هستیم عزیزم.

فرک (Ferak) : 

mona mona : 

حالا چون زياد اصرار ميكنيد چشم عزيزم 

منتظر شنیدن خاطره شما هستیم عزیزم.

شرمنده عزيزم واقعا عذر ميخوام يه مقدار سرم شلوغ بود نتونستم بنويسم 

از لطف همه دوستان هم سپاسگزارم محض مزاح عرض كردم گلم 

در مورد قضيه آشپزي بايد بگم من زياد تا بحال سوتي ندادم فقط يبار پارسال بود 

من عادت دارم هر دسر يا ژله جديد ياد ميگيرم سريع ميرم خونه و امتحان مي كنم پارسال يه نمونه ژله ديدم توي بطري نوشابه درست ميشد 

 <---------- اين شكلي منم چند تا بطري نوشابه كوچيك خريدم و رفتم خونه درست كنم طبق دستور درست كردم و گذاشتم توي يخچال تا براي فردا آماده بشه آقا زد و فردا ما مهمان از شهرستان اومد برامون و مامام گفتن ژله هم هم از ظرف خارج كن و بيار سر سفره حالا من طبق چيزي كه نوشته بود بطري رو خواستم نصف كنم و ژله رو خارج كنم مگه بطري بريده ميشد چاقو رو داغ كردم همراه بطري ژله هم بريده شد خلاصه خواهرم اومد كمك زن پسر عمه اومد كمك بخاطر گرما كل ژله آب شد ولي از بطري خارج نشد نهايتا تبديل  به مايع ژله قبل از بستن  كاملا آب آب شده بود كلي هم كثيف كاري كرده بودم من كه داشتم از خجالت آب ميشدم چون تا حالا همچين افتضاحي به بار نيورده بودم 

mona mona : 

در مورد قضيه آشپزي بايد بگم من زياد تا بحال سوتي ندادم فقط يبار پارسال بود 

من عادت دارم هر دسر يا ژله جديد ياد ميگيرم سريع ميرم خونه و امتحان مي كنم پارسال يه نمونه ژله ديدم توي بطري نوشابه درست ميشد 

 <---------- اين شكلي منم چند تا بطري نوشابه كوچيك خريدم و رفتم خونه درست كنم طبق دستور درست كردم و گذاشتم توي يخچال تا براي فردا آماده بشه آقا زد و فردا ما مهمان از شهرستان اومد برامون و مامام گفتن ژله هم هم از ظرف خارج كن و بيار سر سفره حالا من طبق چيزي كه نوشته بود بطري رو خواستم نصف كنم و ژله رو خارج كنم مگه بطري بريده ميشد چاقو رو داغ كردم همراه بطري ژله هم بريده شد خلاصه خواهرم اومد كمك زن پسر عمه اومد كمك بخاطر گرما كل ژله آب شد ولي از بطري خارج نشد نهايتا تبديل  به مايع ژله قبل از بستن  كاملا آب آب شده بود كلي هم كثيف كاري كرده بودم من كه داشتم از خجالت آب ميشدم چون تا حالا همچين افتضاحي به بار نيورده بودم 

 آره واقعا! ای بطری های که اصلا به این راحتی ها بریده نمی شن!!!