mona mona : 

خواهر گلم!

شاد باش و از لحظه لحظه زندگيت لذت ببر هیچ‌گاه غرق در روزمرگی‌های خودت نشو. گاهی لازم است، دست از كار بكشي ، سر از جزوه‌هایت برداری، و اجازه ندهی روزمرگیِ دنیا تو را به سمتی ببرد که دیگران می‌خواهند.تا می‌توانی تجربه کن. اما یادت باشد، در بعضی کارها، هیچ راه برگشتی نیست. حواست باشد، که نه محافظه کار و ترسو باشی، و نه بی‌محابا دل به دریا بزنی.

گاهی با صدای بلند بخند. پاهایت را در حوضِ یک پارک فرو کن و بگذار این‌بار، بوسه‌ی ماهی‌ها، پاهایت را غلغلک بدهد(خودم عاشق اين كارم ) نترس از نگاهِ آنانی که بلند خندیدن، نجابتت را در نگاهشان بخشکاند.  اسیرِ باورهای هیچکس نشو و همانگونه باش که باورش داری.نجیب باش! و نجیبانه بخند و شادی کن. 

زندگي رو سخت نگير  گاهی به چيزهاي الكي بخند  به سوراخ‌های جورابت بخند و باز پایت کن. گاهی دست هایت را باز کن و بی‌هدف، رویِ لبه‌ی جدول قدم بزن. بی آنکه به مقصد بیاندیشی. باران که بارید، خیس شو. چتری از باران بساز، و بخند به نگاه‌های متعجب آدم‌هایی که زیرِ سایه بان پناه گرفته‌اند. بخند به چترِ بارانی‌ات! گاهی در خلوتِ خودت، برایِ خودت آرایش کن. گوشواره‌ی آویز گوش‌ات کن و به قیافه‌ی خودت از ته دل بخند. و خودت را بی‌دلیل دوست بدار. گاهی هم، نه برایِ دیگران، که برایِ خودت، زیبا باش.

گاهی تو برای آشتی پیش‌قدم شو. گاهی تو اول ببخش. گاهی تو اول سلام کن. دوست داشته باش و عاشق شو شاد باش و در لحظه زندگی کن، زندگی کن واز بودنت نهايت  لذت را ببر...

همیشه به یاد داشته باش که اگر هیچ‌کس نیست، خدا که هست…

و همیشه‌ی همیشه، مراقب خودت باش...

mona mona : 

خواهر گلم!

شاد باش و از لحظه لحظه زندگيت لذت ببر هیچ‌گاه غرق در روزمرگی‌های خودت نشو. گاهی لازم است، دست از كار بكشي ، سر از جزوه‌هایت برداری، و اجازه ندهی روزمرگیِ دنیا تو را به سمتی ببرد که دیگران می‌خواهند.تا می‌توانی تجربه کن. اما یادت باشد، در بعضی کارها، هیچ راه برگشتی نیست. حواست باشد، که نه محافظه کار و ترسو باشی، و نه بی‌محابا دل به دریا بزنی.

گاهی با صدای بلند بخند. پاهایت را در حوضِ یک پارک فرو کن و بگذار این‌بار، بوسه‌ی ماهی‌ها، پاهایت را غلغلک بدهد(خودم عاشق اين كارم ) نترس از نگاهِ آنانی که بلند خندیدن، نجابتت را در نگاهشان بخشکاند.  اسیرِ باورهای هیچکس نشو و همانگونه باش که باورش داری.نجیب باش! و نجیبانه بخند و شادی کن. 

زندگي رو سخت نگير  گاهی به چيزهاي الكي بخند  به سوراخ‌های جورابت بخند و باز پایت کن. گاهی دست هایت را باز کن و بی‌هدف، رویِ لبه‌ی جدول قدم بزن. بی آنکه به مقصد بیاندیشی. باران که بارید، خیس شو. چتری از باران بساز، و بخند به نگاه‌های متعجب آدم‌هایی که زیرِ سایه بان پناه گرفته‌اند. بخند به چترِ بارانی‌ات! گاهی در خلوتِ خودت، برایِ خودت آرایش کن. گوشواره‌ی آویز گوش‌ات کن و به قیافه‌ی خودت از ته دل بخند. و خودت را بی‌دلیل دوست بدار. گاهی هم، نه برایِ دیگران، که برایِ خودت، زیبا باش.

گاهی تو برای آشتی پیش‌قدم شو. گاهی تو اول ببخش. گاهی تو اول سلام کن. دوست داشته باش و عاشق شو شاد باش و در لحظه زندگی کن، زندگی کن واز بودنت نهايت  لذت را ببر...

همیشه به یاد داشته باش که اگر هیچ‌کس نیست، خدا که هست…

و همیشه‌ی همیشه، مراقب خودت باش...

بهزاد لابی : 

یعنی هر چی.

مثلا مدیرت یه چیزی گفته، تو توی دلت گفتی برو بمیررر نامرد. اما در ظاهر گفتی کاملا حق با شماست. 

یا مثلا عاشق یکی بودی، تو دلت گفتی خدایا یه کاری کن که بیاد بهم پیشنهاد بده، اما در ظاهر طرف اومده یه جوری باهاش برخورد کردی که اصلا ازش خوشت نمیاد.

نمیدونم به یه دوستی که داره میره خارج بگی من اصلا آدم احساسی نیستم نگران من نباش اما تو دلت خیلی دلت براش تنگ بشه.

کلا تو این فضا.

بهزاد لابی : 
ممنون مونامونا که شرکت کردی

بچه ها کسی مونده که دعوت نشده باشه؟! اگه مونده خودش بیاد یا اگه کسی یادشه دعوتش کنه

بانو : 

سلام

مهرنوش و نازنین جون  رو به چالش دعوت می کنم

به اشتراک گذاشته شده از تایم لاین بانو

arnina : 

خودش بیاد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خودش بیاد چیکار کنه ؟

ناسلامتی چالش داینامیکه ها . باید یکی باشه که بگه چیکار کن .

arnina : 
دعوت میکنم از بهزاد داینامیک خودمون .
دیدی بعضی ها میگن فلانی اگه بری فلان کار رو انجام بدی دو تومن بهت میدم ؟ معمولا بین بچه های دبیرستانی زیاد اتفاق میفته . مثلا یه بار تو اون دوران به من گفتن تو خیابون برو از یه پسر باکلاس و خوشتیپ که مثلا به یه ماشین گرون هم تکیه داده بگو. ببخشید میدونید کوپن تخم مرغ اعلان شده یا نه ؟ شمارش چنده . (اینا مخصوص دوران جنگه شما بچه بودی شاید یادت نیاد )خودش چالشی بود بسیار سخت واسه ی یه دختر دبیرستانی که احساس خوشگلی و خوشتیپی شدید میکنه و براش کسر شانه بره شماره ی کوپن بپرسه . این مثال بود .
حالا شما میتونی یه درخواست واسه ی رئیس شرکتتون بنویسی ؟ با این مضمون ریاست محترم ..........خواهشمند است با وام 500 هزار تومن با اقساط 24 ماهه موافقت فرمایید . بنا رو میزاریم رو اعتماد . اگه تونستی به ما اطلاع بده .

بانو : 
آهوی عزیزم رو ب چالش دعوت میکنم
عکس ی کار هنری ک خوب نشده و خراب کردی رو واسمون بگذار

نازنین جون : 

سلام بانوجون ممنون از دعوتت

من یه مدت نبودم الان اومدم دیدم بانوجون منو دعوت کرده  ببخشید دیگه   دیر شد 

من این مجسمه رو خیلی دوستش دارم   مخصوصا که هدیه هم هست 

آهو : 

ببخشید که دیر شد .

من خیلی فکر کردم که چه کار هنریم تا حالا خراب شده و تنها چیزی که به ذهنم رسید همین مجسمه ی چوبیه که البته خراب نشده فقط نیمه کاره س که اونم داستان داره وگرنه من هیچوقت کاری رو نیمه کاره ول نمیکنم .

داستانشم اینه که من وقتی تقریبا 17-16 سالم بود رفتم کلاس پیکرتراشی ( همون مجسمه سازی با چوب ) و خیلی هم شوق و ذوق داشتم منتها استادم یه پسر خل و چل بود که از من خوشش اومد و تو کلاس جوری رفتار میکرد که من معذب میشدم یا وقتی میرفتم خونه شماره مو از دوستام گرفته بود و مدام برام مزاحمت ایجاد میکرد منم با اینکه این هنرو خیلی دوست داشتم ولی دیگه کلاسش نرفتم و کارم نیمه کاره موند حتی رنگ کردنشم بلد نبودم و دادمش به یکی از دوستام که ترم بالایی بود تا برام رنگش کنه اونم یه رنگ سَرسَری بهش زد تا یکم قابل تحمل تر بشه و این شد که مجسمه م نیمه کاره موند

arnina : 

دعوت میکنم از لواشک پاستیل زاده ی عزیز .
عزیزم لطفا اعتراف کن .
غیر اخلاقی ترین کاری که کردی و بعدش دچار عذاب وجدان شدی و یا اینکه نه اصلا دچار عذاب وجدان نشدی اما میدونی که حسابی گناه کردی .

arnina : 
اه .اه .نیومد .نیومد /اومدنی هم چجوری اومد .
اینم چالشه آخه .............................چی بگم آخه البته که مال حرام نباید بیاد تو زندگی اما .................یه اما داره این وسط منو که تو قبر بابی جون نمیزارن که گیریم که اومد و مارو گرفت و دو تا شرکت ناقابل تو سوئد رو به ناممون زد بده ؟ آقا بده ؟ دارم از همتون میپرسم .هدیه داده . کسی به شما هدیه بده میپرسی این از کجا اومده .

arnina : 
دعوت میکنم از بهزاد داینامیک خودمون .
دیدی بعضی ها میگن فلانی اگه بری فلان کار رو انجام بدی دو تومن بهت میدم ؟ معمولا بین بچه های دبیرستانی زیاد اتفاق میفته . مثلا یه بار تو اون دوران به من گفتن تو خیابون برو از یه پسر باکلاس و خوشتیپ که مثلا به یه ماشین گرون هم تکیه داده بگو. ببخشید میدونید کوپن تخم مرغ اعلان شده یا نه ؟ شمارش چنده . (اینا مخصوص دوران جنگه شما بچه بودی شاید یادت نیاد )خودش چالشی بود بسیار سخت واسه ی یه دختر دبیرستانی که احساس خوشگلی و خوشتیپی شدید میکنه و براش کسر شانه بره شماره ی کوپن بپرسه . این مثال بود .
حالا شما میتونی یه درخواست واسه ی رئیس شرکتتون بنویسی ؟ با این مضمون ریاست محترم ..........خواهشمند است با وام 500 هزار تومن با اقساط 24 ماهه موافقت فرمایید . بنا رو میزاریم رو اعتماد . اگه تونستی به ما اطلاع بده .