اطلاعات کلی در مورد جشن سپندار مزگان یا جشن ولنتاین:
برای من، برای ما افتخار بزرگی است اگر بتوانیم در راه ترویج فرهنگ ایران زمین، احیای حافظه تاریخی چند هزار ساله و بازتعریف هویتِ فردِ ایرانی کاری کنیم. حتی اگر این کار توهمی بیش نباشد، اما آیا فقط طرح جشنی چون سپندارمذگان می تواند حس احساسات میهن پرستانه مان را ارضاء کند، بدون بازشناساندن فلسفه آن؟
نسبت به چند سال پیش، تعداد کسانی که سپندارمذگان را می شناسند به طور امیدوارکننده ای زیاد شده است، افراد زیادی هستند که همان طور که ولنتاین را جشن می گیرند، سپندارمذگان را نیز گرامی می دارند، بعضی ها حتی سپندارمذگان را جایگزین ولنتاین کرده اند و روز ۵ اسپند را جشن می گیرند، اما به همان سبک و سیاقی که ولنتاین را جشن میگرفتند!
این درست مثل این است که مثلاً من اسمم رکسانا باشد، بعد یک دفعه احساسات ملی ام طغیان کند، بگردم و معادل پارسی اش را بیابم: روشنک و به همه گوشزد کنم که از این پس روشنک صدایم کنید، این در جای خودش خوب است اما اگر کسی در این مرحله بخواهد انگیزه مرا توجیه کند یا شخصیتم را تفسیر، میگوید متعصب، ملا لغتی، ناسیونالیست و... در بهترین حالت یک اعمال سلیقه شخصی تلقی می شود.
اما اگر بگویم خانم ها و آقایان رکسانا فرم یونانی شده روشنک است که اتفاقن هیچ معنی خاصی ندارد در حالی که روشنک یعنی نور و روشنایی، طلوع و آغاز روز، یعنی مشعل دار، یعنی نماد راستی و حق و حقیقت، بگویم پس از سده ها از آن هنگام که روشنک دخترِ دارای ایرانی همسر اسکندر یونانی می شود و یونانی ها به اسم او شکل و شمایل بیگانه و بدون معنی دادند الان هنگامش رسیده که به جای دل خوش کردن به یک اسم مدرن فرنگیِ شده شیک اما پوچ و توخالی، فرم درست اسمم را با معنای عمیقش باز پس گیرم.
میخواهم بگویم مهم تر از آن که ما روز عشق را در چه تاریخی برگزار کنیم یا به چه اسمی، شناخت اسطوره ای و فلسفی عشق ایرانی است، چگونگی برگزاری یک آئین یا جشن به شکل اصیلش همان قدر حائز اهمیت است که خودِ آن جشن، چرا که همه این ها مبین طرز فکر، ارزش ها و آرزوهای یک ملت است، از سوی دیگر داشتن آداب و رسوم مشترک که خاص افراد یک ملت است، باعث می شود که به افراد آن ملت این حس القا شود که جزئی از یک کل هستند و این امر به هویت بخشیدن به آن جامعه کمک می کند.
سپندارمذ از واژه اوستایی سپنتا آرمیتی گرفته شده است، اصل این نام همان آرمیتی است که واژه سپنتا به معنای مقدس برای احترام و گرامی داشت بیشتر به آن افزوده شده است، آرمیتی فرشته موکل زمین بوده است و نماد عشق، اخلاص و فروتنی، عشقی از جنس عشق مادر به فرزندش صبورانه، فداکارانه، بدون چشم داشت و انتظار جبران.
این که سپنته آرمیتی یا سپندارمذ هم فرشته موکل زمین بوده است، هم نماد مهرورزیدن و کامل ترین عشقِ گیتی خود فلسفه عمیقی در بر دارد.
پیشینیان زمین را نیز مانند مادر، بارور، زاینده، پر عطوفت و پرورش دهنده می دانستند. ترکیب هایی چون "مادر زمین" یا "مام وطن" از همین دیدگاه نشات گرفته است. هر سه واژه آرمیتی، زمین و زن از واژگان کهن آریایی است که نماد عشق می باشند. جشن سپندار مذگان در ایران باستان، نه روز عشق یا روز زن با فلسفه و معنای امروزی آن، بلکه روز گرامی داشت زمینِ بارور و همتای انسانی آن یعنی بانوان به عنوان مظهر عشق، بردباری و فداکاری بوده است. به عبارت دیگر منظور از عشق، نه عشقی مربوط به جنسیت زنانه است بلکه منظورعشقی باوفا، با احساس و از خودگذشتگی مارانه است.
مسخره نیست که در جشن عشق ایرانی از فست فود پذیرایی شود به جای خورش ها و قرمه هایی که برای طبخ آن ها باید کلی وقت صرف کرد و بر روی حرارت کم گذاشت تا خوب جا بیفتد، درست مثل عشق ایرانی که زمان می خواهد تا قوام بیاید و یک عمر بپاید.
نوع غذاها و نحوه چیدن میزغذا و عادت های غذایی نمادهایی از فرهنگ یک قوم است که بسیاری از مسائل انسان شناسی، تاریخ و جامعه شناسی هر اجتماعی را آشکار می کند و از این رهگذار می توان به رفتارهای انسانی آن جامعه پی برد، می بینید که جشن، غذا، لباس، موسیقی، رقص و... فقط یک جلوه بیرونی و معنای ظاهری نیست، بلکه در بطن آن اهدافی نهفته است، باید آن معنا را دریافت.
وقتی که حافظ می خوانید از تک تک کلماتش بوی عشق می شنوید؟ چه از آتشکده بگوید، چه از می، چه از ساقی، چه از بربط و تنبور و... به دلیل آن است که او مقام عشق را دریافته و نمادهای آن را شناخته است، او عاشق ابژه نیست که عاشق عشق است.