خانه
15.7K

لحظه های زیبای بخشش اعدامی پای چوبه دار

  • ۰۷:۵۸   ۱۳۹۳/۱/۲۸
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|20254 |8895 پست
     محل اجرای حکم قصاص «ب- ق» به اتهام قتل «ع -ح» روز گذشته در مقابل دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان نور آماده شده بود و نیروهای انتظامی در محل مستقر شده بودند.

    از ساعات اولیه صبح امروز مردم نیز در محل اجرای حکم حضور یافتند.

    ساعاتی قبل از اجرای حکم، متهم توسط ضابطین قضایی به محل منتقل شد، در این هنگام برخی از مردم از خانواده مقتول درخواست بخشش متهم را داشتند.

    دادستان عمومی و انقلاب شهرستان نور و برخی دیگر از مقامات قضایی محلی نیز در محل اجرای حکم حاضر شده بودند.

    بر اساس این گزارش، دقایقی قبل از طلوع آفتاب طناب دار را به گردن متهم آویختند و مردم همچنان از اولیای دم خواستار عفو متهم بودند در لحظه آخر پدر و مادر مقتول در اقدامی غافلگیر کننده طناب دار را از گردن متهم به قتل پسرشان برداشتند و اعلام گذشت کردند.

    بر اساس این گزارش، در سال 86 یک درگیری اتفاق افتاد که منجر به قتل «ع - ح» توسط فردی به نام «ب- ق» شد.

    عبدالغنی حسین‌زاده پدر مقتول از فوتبالیست‌های بنام استان مازندران و شهر رویان است که یک مدرسه فوتبال نیز دارد. عکس های آرش خاموشی از این اتفاق را در زیر می بینید.

    <a href='http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg.jpg' rel=http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg.jpg" src="http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg.jpg" height="277" width="413" style="border: 0px;" />

    <a href='http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg1.jpg' rel=http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg1.jpg" src="http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg1.jpg" height="267" width="413" style="border: 0px;" />

    <a href='http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg2.jpg' rel=http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg2.jpg" src="http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg2.jpg" height="272" width="413" style="border: 0px;" />

    <a href='http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg3.jpg' rel=http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg3.jpg" src="http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg3.jpg" height="288" width="412" style="border: 0px;" />

    <a href='http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg4.jpg' rel=http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg4.jpg" src="http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg4.jpg" height="275" width="413" style="border: 0px;" />

    <a href='http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg5.jpg' rel=http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg5.jpg" src="http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg5.jpg" height="272" width="414" style="border: 0px;" />

    <a href='http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg6.jpg' rel=http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg6.jpg" src="http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg6.jpg" height="281" width="414" style="border: 0px;" />

    <a href='http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg7.jpg' rel=http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg7.jpg" src="http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg7.jpg" height="291" width="413" style="border: 0px;" />

    <a href='http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg8.jpg' rel=http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg8.jpg" src="http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg8.jpg" height="271" width="411" style="border: 0px;" />

    <a href='http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg10.jpg' rel=http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg10.jpg" src="http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg10.jpg" height="284" width="412" style="border: 0px;" />

    <a href='http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg11.jpg' rel=http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg11.jpg" src="http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg11.jpg" height="280" width="411" style="border: 0px;" />

    <a href='http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg12.jpg' rel=http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg12.jpg" src="http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg12.jpg" height="264" width="411" style="border: 0px;" />

    <a href='http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg13.jpg' rel=http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg13.jpg" src="http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg13.jpg" height="268" width="413" style="border: 0px;" />

    <a href='http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg14.jpg' rel=http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg14.jpg" src="http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg14.jpg" height="270" width="412" style="border: 0px;" />

    <a href='http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg15.jpg' rel=http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg15.jpg" src="http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg15.jpg" height="274" width="413" style="border: 0px;" />

    <a href='http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg16.jpg' rel=http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg16.jpg" src="http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg16.jpg" height="283" width="410" style="border: 0px;" />

    <a href='http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg17.jpg' rel=http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg17.jpg" src="http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg17.jpg" height="275" width="413" style="border: 0px;" />

    <a href='http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg18.jpg' rel=http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg18.jpg" src="http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg18.jpg" height="265" width="411" style="border: 0px;" />

    <a href='http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg19.jpg' rel=http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg19.jpg" src="http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg19.jpg" height="272" width="414" style="border: 0px;" />

    <a href='http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg20.jpg' rel=http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg20.jpg" src="http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg20.jpg" height="275" width="412" style="border: 0px;" />

    <a href='http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg21.jpg' rel=http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg21.jpg" src="http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg21.jpg" height="281" width="412" style="border: 0px;" />

    <a href='http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg22.jpg' rel=http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg22.jpg" src="http://www.seemorgh.com/uploads/1393/01/lkibg22.jpg" height="271" width="411" style="border: 0px;" />

  • leftPublish
  • ۰۸:۴۴   ۱۳۹۳/۱/۳۰
    avatar
    مصي
    دو ستاره ⋆⋆|4469 |2606 پست
    واي اشکام بند نمياد گلوم درد گرفت چه صحنه اي بوده خداييش اونايي که ميان تماشا به چي فکر ميکنن
    خدا به مادرش صبر بده خداييش
  • ۰۹:۲۴   ۱۳۹۳/۱/۳۰
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    من میدونم ممکنه خیلی ها با هام موافق نباشن اما نظرم رو میگم

    خانواده مقتول واقعا خیلی دل دریایی و بزرگی داشتن که تونستن از این قاتل بگذرن
    اما خیلی لجم گرفت وقتی خوندم عادل فردوسی پور هم شده وکیل وصی قاتل
    چرا هیچ کس هوای خانواده مقتول رو نگرفت
    بیچاره ها چند سال خون جگر خوردن و این پسر رو بزرگ کردن .بعد یه نادان اومد و ثمره زندگی شون رو از بین برد ... تموم امید و آرزوهاشون رو به باد داد
    داغ دیدن و بوسیدن و شنیدن صدای بچه شون رو رو دلشون گذاشت
    حالا همه وکیل وصی قاتلن؟؟؟
    فردوسی پور چیکاره است که از اون ور پیام میده و طلب بخشش داره؟
    فردوسی پور فقط داغ دل خانواده قاتل رو فهمید؟
    چرا مردم میگن اون که مرد تموم شد ... این قاتل جوونه ..این نمیره؟؟؟؟

    نمیدونم شاید من هم اگه جای خانواده مقتول بودم میبخشیدم ..اما خداییش خیلی سخته....
    خداییش خیلی فداکاری میخاد
    خیلی بزرگی میخاد
  • ۰۹:۲۹   ۱۳۹۳/۱/۳۰
    avatar
    مامان مانیا
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|20254 |8895 پست
    درست میگی الهه جون...باهات موافقم...
    اما چیزی که این وسط خیلی بزرگ جلوه میکنه بخشش یه مادره اونم تا این حد...
    انقد بزرگن که جای هیچ حرفیوواسه آدم نمیذارن...
    با بزرگیشون واسه خودشون آرامش وجدان خریدن...
    شاید این آرامش بتونه یکمی از داغشون رو کم کنه.
  • ۱۱:۱۲   ۱۳۹۳/۱/۳۰
    avatar
    مامان مانیا
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|20254 |8895 پست
    چطور شد که مادر مقتول از حکم قصاص پشیمان شد؟

    چطور شد که مادر مقتول از حکم قصاص پشیمان شد؟
    در این مدت اتفاقات زیادی افتاد. از وقتی پسرم کشته‌ شد خیلی ناراحت بودم مخصوصا اینکه چهار سال قبل از این حادثه یک پسر دیگرم را هم از دست داده ‌بودم.

    «بی‌خود نیست که خداوند بهشت را زیر پای مادران قرار داده. مادر به‌خاطر فرزندش هر کاری می‌کند. فرزندم تاروپود زندگی من بود.» این را سامره علی‌نژاد مادر عبدالله حسین‌زاده می‌گوید، زنی که دو فرزندش را یکی تصادفی و یکی در قتل عمدی از دست داد و در لحظه آخر قاتل فرزندش را بخشید. اواز چرایی این تصمیم و روزهای سختی که گذرانده ‌است، می‌گوید.

    گفته‌های اطرافیان شما حکایت از آن داشت که در اجرای حکم قصاص خیلی مصر هستید، چطور شد که از تصمیم خودتان پشیمان شدید؟
    در این مدت اتفاقات زیادی افتاد. از وقتی پسرم کشته‌ شد خیلی ناراحت بودم مخصوصا اینکه چهار سال قبل از این حادثه یک پسر دیگرم را هم از دست داده ‌بودم. پسرم 10‌ساله بود که در یک تصادف کشته‌ شد. بعد از چهار سال هم که عبدالله‌ کشته ‌شد. داغ دو فرزند خیلی آزارم می‌داد دیگر توان زندگی نداشتم اما به این موضوع هم فکر کرده ‌بودم که اعدام یک جوان دیگر هیچ‌کدام از آن بچه‌ها را به من برنمی‌گرداند اما مگر می‌شود به همین راحتی بخشید؟ او شاهرگ پسرم را زده‌ بود می‌دانید این برای یک مادر یعنی چه؟

    چه اتفاقاتی افتاد که تصمیم شما را تغییر داد؟
    من آدم معتقدی هستم. اول خودم خواب دیدم که پسرم از من می‌خواست ببخشم. به من گفت مادر جای خوبی هستم اگر تو از من انتظار‌ داری که بچه خوبی باشم. باور کن جایی که هستم خیلی خوب است و در آرامش هستم. با این حال راضی به گذشت نشدم و گفتم امکان ندارد قاتل را ببخشم. فامیل‌هایم به من می‌گفتند پسرت را در خواب دیده‌ایم که خواسته تو قاتلش را ببخشی اما من قبول نمی‌کردم تا اینکه دخترم به من گفت برادرش را در خواب دیده گفت برادرم می‌گفت عیدت مبارک خواهر عید خود را با قصاص خراب نکنید به مادر بگو گذشت کند دخترم هم گفته ‌بود خودت به خوابش برو و بگو گذشت کند. خیلی به من فشار می‌آوردند از آشنا و فامیل گرفته تا خانواده خودم حتی مادرم از من خواست که ببخشم آخر سر به شوهرم گفتم همه‌چیز پای چوبه‌‌دار مشخص می‌شود.

    خانواده قاتل چه واکنشی نسبت به این قتل داشتند؟
    شوهرم، آدم سرشناسی است فوتبالیست بوده و حالا هم مربی فوتبال است همه مردم شهر می‌دانستند ما در چه وضعیتی هستیم و چقدر عذاب می‌کشیم حتی خانواده قاتل هم می‌دانستند و خیلی نسبت به کاری که بچه‌شان کرده ‌بود متاسف بودند آنها می‌گفتند شرمنده رفتار پسرمان هستیم و نمی‌دانیم به شما چه بگوییم.

    شب قبل از اجرای حکم، برنامه «90» و چهره‌های فوتبال خیلی از شما درخواست کردند که قاتل را ببخشید آیا این برنامه در تصمیم شما تاثیری داشت؟
    آقای فردوسی‌پور انسان شریف و بزرگواری است و قصدش هم کار انسانی بود من خیلی از او تشکر می‌کنم که از یک برنامه فوتبالی برای یک کار انسانی استفاده کرد. بزرگان دیگر مثل آقایان دایی، بنگر و قلعه‌نویی هم با ما تماس گرفتند اما آن موقع تصمیم نگرفتم و همان حرف خودم را زدم.

    اینکه چهره‌های فوتبالی به شما اصرار کردند که ببخشید تاثیری در تصمیم شوهرتان نداشت؟
    وقتی برنامه «90» در مورد این مساله صحبت کرد شوهرم گفت ببین بزرگان از تو چه می‌خواهند گفتم برای من مادرم بزرگ‌ترین است به مادرم گفتم لحظه اجرا تصمیم می‌گیرم و حالا هم روی حرفی که به مادرم زدم چیزی نمی‌گویم. تا صبح سوره‌ واقعه را خواندم و گریه کردم.

    چه زمانی به شما گفته ‌شد زمان اجرای حکم فرا رسیده‌ است؟
    وقتی رای قصاص صادر شد و پرونده به دیوانعالی کشور رفت سه‌سال طول کشید که برگردد و وقتی برگشت ماه صفر بود. به شوهرم گفتم صفر ماه حرام است و من نمی‌توانم جوان مردم را در این ماه قصاص کنم. در اجرای احکام گفتند مساله شرعی ندارد و شما می‌توانید حکم را اجرا کنید گفتم حالا نمی‌کنم. برایم خیلی عجیب بود که در این ماه تایید حکم آمده ‌است و این برایم پیغامی داشت.

    بعد گفتند قبل از عید حکم را اجرا کنید. قبول کردیم وقتی برای ابلاغ رفتیم مسوول زندان گفت شب عید است و ما معمولا به‌خاطر اینکه خانواده‌های اعدامیان شب عیدشان خراب نشود حکم اجرا نمی‌کنیم اگر شما بخواهید حکم را اجرا می‌کنیم اما باز ترجیح این است که این کار را نکنید با خودم گفتم این اعدامی هم مادر دارد و من نباید شب عید مردم را عزادار کنم قرار شد 26فروردین حکم اجرا شود تا اینکه یک شب قبل از اعدام خوابی دیدم که تصمیمم را تغییر داد.

    چه خوابی بود؟
    پسرم را در 10سالگی دیدم. همه ما نشسته‌ بودیم و غذا می‌خوردیم پسرم بشقاب پلویش را برداشت و از خانه بیرون رفت گفتم پسرم چرا از ما جدا می‌شوی گفت دیگر با تو حرف نمی‌زنم و دیگر در این خانه غذا نمی‌خورم آن موقع بود که تصمیم خودم را گرفتم من نباید کاری می‌کردم که بچه‌ام در عذاب باشد.

    در مورد زمان اجرای حکم بگویید. آن موقع چه اتفاقی افتاد؟
    تا صبح نخوابیدم و مرتب دعا می‌خواندم کسی در خانه ما نخوابید صبح با شوهرم برای اجرا رفتیم همه چیز آماده بود و مردم زیادی آمده ‌بودند اول از مسوولان خواستم به من یک میکروفن بدهند چون می‌دانستم موقع اجرای حکم مردم خیلی به اولیای‌دم فحش می‌دهند و از کار آنها بدشان می‌آید خطاب به مردم گفتم: من یک مادر هستم و می‌دانم حالا که می‌خواهم حکم را اجرا کنم شما به من فحش می‌دهید و نفرینم می‌کنید اما می‌دانید همه زندگی یک مادر فرزندش است‌؟ می‌دانید در این‌ سال‌ها چه کشیدم و زندگی برایم زهر شده؟

    می‌دانید زندگی‌ام به چه روزی افتاده ‌است؟ می‌دانید فقط گریه کردم و خواب و خوراک نداشتم و همه ما تحت‌تاثیر قرار گرفتیم؟ چرا باید جوان‌های ما چاقو با خودشان حمل کنند و اینطور خودشان و خانواده دیگری را بدبخت کنند؟ مردم اطراف گفتند این حق توست حتی اگر حکم را اجرا کنی کسی توهینی نخواهد کرد اما بدان مادری هم آن سوتر منتظر فرزندش است. بعد رفتم سراغ چوبه‌‌دار قاتل گریه می‌کرد و از من می‌خواست او را ببخشم گفت تو را به روح فرزندت ببخش. سیلی را که زدم آرام شدم. گفتم به خاطر آسیبی که به من زدی تنبیهت کردم و بعد هم با شوهرم طناب را از گردن او بیرون آوردیم. مردم خیلی خوشحال بودند و کف زدند و گریه کردند. من این بخشش را هدیه کردم به مردم نور.

    مادر مقتول در آن لحظات چه می‌کرد؟
    وقتی بخشیدم به پایم افتاد که خاک پایم را ببوسد گفتم از خدا تشکر کن. او را بلند کردم و گفتم به‌خاطر مادربودنت خیلی برایت احترام قایل هستم این کار را نکن.

    شوهرتان چه واکنشی داشت؟
    او همیشه به من می‌گفت هر تصمیمی خودت گرفتی قبول می‌کنم. قاتل شاگرد شوهرم بود شوهرم به او فوتبال یاد می‌داد. با اینکه درگیری قاتل با شخص دیگری بود اما پسرم کشته‌ شده ‌بود و ما هیچ ‌تقصیری نداشتیم اما نتوانستم حکم را اجرا کنم.

    پسرتان چطور شد کشته‌ شد؟
    یک چهارشنبه بازاری در شهر نور بود که پسرم در حال عبور از آنجا بود. قاتل تنه‌ای به او زد. پسرم معترض شد و قاتل که در حال دعوا با کسی دیگر بود چاقو بیرون کشید و به شاهرگش زد که منجر به مرگ پسرم شد.

    بعد از بخشش مردم چه واکنشی داشتند؟
    شاید باورتان نشود، از هفت صبح که به خانه برگشتیم تا 11 شب پنج نفر در خانه ما در حال پذیرایی از مردمی بودند که برای تشکر آمده ‌بودند باز هم نمی‌توانستند به همه رسیدگی کنند، مردم نور خیلی به ما لطف داشتند.

    خانواده‌های بسیاری در شرایط شما هستند و مرگ و زندگی یک فرد در انتظار تصمیم آنهاست، چه توصیه‌ای به آنها دارید؟
    توصیه می‌کنم در مورد قاتل تحقیق کنند وقتی به این نتیجه رسیدند که واقعا پشیمان شده و دیگر به جامعه آسیب نمی‌زند او را ببخشند. بخشش آرامش زیادی به آدم می‌دهد البته باز هم می‌گویم کسی نمی‌تواند خودش را جای یک مادر که بچه‌اش را از دست داده بگذارد.
  • ۱۱:۵۳   ۱۳۹۳/۱/۳۰
    avatar
    مصي
    دو ستاره ⋆⋆|4469 |2606 پست
  • leftPublish
  • ۱۴:۰۲   ۱۳۹۳/۱/۳۰
    avatar
    پروانه
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|4627
  • ۱۵:۵۴   ۱۳۹۳/۱/۳۰
    avatar
    nil oo far teh
    کاربر فعال|230 |391 پست
    Vaaaaay khodaye man very am bereft
    Khoda to shokr k bakhshidanesh
  • ۱۳:۱۹   ۱۳۹۳/۱/۳۱
    avatar
    صورتــــــــــــــــی
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|18882
    بهترین کارو کرده که پای دار بخشیدتش
    حالا دیکه قاتل مزه مرگ وچشیده و جرات نمیکنه یه بار دیگه باکسی درگیر بشه چه برسه به اینکه چاقوهم بکشه
    دست این مادر قوی رو میبوسم....
    ویرایش شده توسط صورتــــــــــــــــی  در تاریخ ۳۱/۱/۱۳۹۳   ۱۳:۲۶
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان