من شما را به چالش دعوت میکنم!

درود و سلام بر همه  دوستان و همراهان 

من اينجا يه صفحه چالش ايجاد كردم تا دوستان رو به چالش هاي مختلف دعوت كنيم،تا هر روز برگ جديدي از پتانسيل هاي نهفته خود را رو كنيم و حس طنز و شوخ طبعي هميشگي دوستان گسترش پيدا كنه 

فقط چند مورد :

1- سعي كنيم چالش ها در حد عرف باشه و كسي معذب نشه براي انجام دادنش.

2- هر كسي رو كه دوست داشتيد مي تونيد به اين چالش ها دعوت كنيد.

3- سعي كنيم چالش ها ابتكاري و خلاق باشه تا لذت بيشتري ببريم.

از نظر طب سنتی یکی از علتایی که باعث میشه دستها زیاد عرق کنه  استرس هست  باید استرس کنترل بشه 

اگه استرسش زیاده اعلام کنه من دارو تجویز کنم   بعد جایزمو بدین 

نیکی و پرسش ندا جون. بگو حتما به درد خیلیا میخوره. 

نازنین عزیزم جایزه ات محفوظه. این راه حل که میخوای بگی فقط برای تعرق در اثر استرسه یا کلا برای هر نوع استرسی مفیده؟

تعریق کف دست می تواند به علت اختلال هورمونی، پرکاری تیروئید و یا ارثی باشد.

جلوگیری از اضطراب تا حد زیادی در کاهش تعریق موثر است. شستن دستها و دوش گرفتن های مکرر در درمان موقتی این بیماری موثر است.

به تازگی روش ترزیق سمی به نام بوتولینوم یا بوتولینوم توکسین معرفی شده که درواقع دارویی گرفته شده از سم نوع خاصی میکروب است که به صورت موضعی تزریق می شود.

درمان گیاهی:

ترکیبات گیاه حنا، سدر یا اسطوخودس / جوش شیرین /   آب گوجه / پودر بچه / چای مریم گلی /

 آرد ذرت

آخرش چی میشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا دعوت شده ها نمیان ؟؟؟؟؟؟؟

سلام علیکمـ

از فرط تنبلی بریده ی عکسی از کتاب بیشعوری نوشته خاویر کرمنت را می گذارم براتون.

نه اینکه فکر کنید که همه کتاب رو خوندما! یک نظری افکنده ایم.  برداشتهایی نموده ایم!

ازین بیشعـــــــــور ها زیاد داریم.
حتی اگه نظری به خودمان هم بیفکنیم.

من این چن روز فکر کردم اولین کتابی که یادم اومد کتاب دل کور اسماعیل فصیح هست این تیکه اش که من میخوام بزارم از صفحات آخرشه که اون موقع که داشتم میخوندمش کاملا مو به تنم سیخ کرد اگر توضیحات بیشتر خواستید باید بگم که هرتوضیحی منچر به لو دادن داستان میشه با قبول مسئولیت حاضرم بگم

باید کتاب جالبی باشه اگه باز هم از این موارد برخوردید ممنون میشیم که شما رو اینجا بیشتر ببینیم .

خیلی قشنگ بود نوشان جان در عین حال آموزنده. به نظر من تعریف کنی بهتره اشکالم نداره لو بره البته دوستان هم اگر موافقن نوشان توضیحات بیشتری بده بگن.

تشکر تشکر ، کلا برای درمان استرس مفیده

ممنون از دعوتت الهام جون

من جدیدا بیشتر کتابای خاص طب سنتی و روانشناسی میخونم ، یه زمانی رمانای چند جلدی هزاران صفحه ای میخوندم خیلی عالی بود 

فعلا یه مطلب از یه کتاب روانشناسی میزارم،،

کتاب نیاز زن ها خواسته مردها ،، نویسنده: دکتر جان گری 

.

"چرا مردها با احساسات بحث میکنند !؟ "

مردها با خود فرض میکنند که یک زن احساساتی ، انعطاف ناپذیر است.

آنها درک نمی کنند  که در این مواقع ، وقتی زنی درباره احساساتش حرف میزند نمیخواهد به نتیجه ای برسد و یا نظریاتش را بیان کند

زن برای اینکه احساسات درونی خود را بررسی کند حرف میزند، او هدف و منطق معینی ندارد این مردها هستند که بدنبال هدف عینی و منطقی میگردند اما زن بیشتر در صدد کشف دنیای ذهنی و درونی خود است.

احساسات منفی دائمی نیستند

اگر زنی میخواهد در دل احساس عشق و محبت کند باید بتواند احساسات منفی خود را آزادانه بیان کند...

نازنین زیرلفظی میخواد تا نسخه بپیچه
چ نازی داره این جانه جانان

والله خودمم نمیدونم اما ازون کتابایی نیست که خیلی تعیین کننده باشه که آخرش چی میشه دیگه هر چی بشه فقط آخرشه دیگه اما اکثرش اینجوری شده که دیدیم 

خاویر کلمنته رو خوب اومدی بابای شنگول، قبل از اینکه تو چالش شرکت کنی داشتی فوتبال میدیدی؟ 

متن جالبی بود و درست میگی خیلی ازین چیزا در خودمون و نزدیکیمون میبینیم. فکر کنم ایشون خیلی ازین وضع عصبانی بودن بخصوص اگه به اسم اصلی کتاب دقت کنیم 

سلام من جدیدا رمانی نخوندم ، بیشتر ماهنامه ای رو دنبال میکنم اما آخرین رمانی که خوندم کتاب روسپیان سودا زده ی من نوشته گابریل گارسیا مارکز

پیرمردی که در جشن تولد خود میخواهد روزگار متفاوتی را برای خودش رقم بزند 

قسمتی از دعای مکارم اخلاقی از کتاب صحیفه ی سجادیه .

ینی میشه انقدر سخاوتمند بود ؟! اینطوری که همه واسه خودشون هرکاری دلشون میخواد میکنن بعدم هیچی دیگه خوبا له میشن بدا قدرتمند. چه دعاییه واقعا خیلی دل بزرگی میخاد ....

هر کی فک میکنه ممکنه کتاب دل کورو بخونه این پستو نخونه: تو این کتاب داستان یه خانواده رو میگه و داستان زمان خیلی قدیم اتفاق میوفته خانواده پرجمعیتی هستن سه برادر تعیین کننده خط و سوی اصلی داستانن برادر بزرگتر مختار آدم بدیه که باعث مرگ برادر وسطی ( رسول) که آدم خوبیه میشه برادر آخری راوی داستان اسمش جلاله که دنباله رو رسول بوده آدم خوبی بوده و دکتر شده ولی جلال در 3 سالگی شاهد تجاوز مختار(برادر بزرگتر) به دایه اش ست و بعدم میدوننه که مختار باعث مرگ رسوله ( جلال رسولو خیلی دوست داره) به همین خاطر جلال اصلا مختار و دوس نداره تمام طول کتاب ما داریم رذالت های مختار و میبینیم و همیشه هم فک میکردیم دل کور خود مختاره ( مختار حتی می ره سراغ یه زن کولی باهاش چن وقت زندگی می کنه و ازش بچه دار میشه ولی بعدها هیچ وقت بچه شو قبول نمیکنه ولی رسول و جلال میدونستن این پسر کولی که تو محلشون وله و خانواده ای نداره پسر مختاره آخر داستان همین پسر مختار و میکشه ) حالا آخر داستان این صفحه ای که من گذاشتم کابوسیه که جلال میبینه شب خواب رسول و میبینه ( که سالها پیش مرده) و رسول بهش میگه دل کور تویی چون نتونستی هیچ وقت مختارو دوس داشته باشی
آب قند لدفن