خانه
35.6K

سریال چکاوک Çalıkuşu

  • ۱۵:۴۳   ۱۳۹۴/۶/۱
    avatar
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3627 |4913 پست

    اینجا عکاس های بازیگران سریال چکاوک و خلاصه قسمت های سریال چکاوک رو براتون می زارم

    سریال چکاوک  Çalıkuşu

  • leftPublish
  • ۱۴:۲۵   ۱۳۹۴/۶/۲۳
    avatar
    ساناز افشار
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3627 |4913 پست

    خلاصه قسمت 22 سریال چکاوک


    عمارت

    بسیمه حسابی ناراحته وگریه میکنه وازکارش پشیمونه که پیش نجمیه میره واونم یه سری دروغ تحویلش میده وبسیمه هم ازش میخواد ازاین موضوع به کامران وپدرش چیزی نگه واونم پرو پرو بهش میگه فریده متوجه اشتباهش میشه وبیشتر ازاین اونو سرزنشش نکنه

    گلخونه

    لونت سند ازدواج وبه سلیم میده واونم حسابی خوشحال میشه وبه لونت میگه فریده دیگه زنمه ولونت هم بهش میگه باید با نجمیه هم عروسی کنه چون زیرسایه اون درامنیته وباید حتما اینکارو بکنه وسلیم بهش میگه اگه کامران وازبین ببره زودتر میتونه به فریده برسه ولونت هم بهش میگه اگه منظورش به واصفه نتونستن چهره شو شناسایی کنند وسلیم هم بهش میگه پس خودشون به خوانواده ش خبر میدند

    عمارت

    نجمیه به مادرش میگه کارخوبی کرده که ازاون حمایت کرده که بسیمه بهش میگه اون یه غلطی کرده وخودشم فریده رو فدا کرده تا مانع اتفاقات بدتر بشه وحتی نذاشته اون حرفشو بزنه واز خودش دفاع کنه و اگه اینکارو میکرد نمیتونست مانع اتفاقات بعدازاین بشه وبا عصبانیت اتاق وترک میکنه

    درشکه

    فریده به کامران میگه یه خرده حرف بزنه تا دلش آروم بگیره وکامران هم بهش میگه چی بگه؟؟وفریده هم سرشو رو شونه های کامران میذاره

    عمارت

    سیف الدین میخواد دنبال فریده بره ولی بسیمه بهش میگه تو کار اونو دخترش دخالت نکنه وبذاره دخترشو خودش تربیت کنه وحساب کارشو بدونه چون بهش بی احترامی کرده وباید حساب کارشو ببینه وازش میخواد چند وقت به دیدنش نره وسیف الدین هم عصبانی میشه ومیره وبسیمه هم به اتاق فریده میره وبالشت شو بو میکنه وگریه میکنه

    از اونور خدمتکارا حسابی ناراحتند وخودشونو مقصر میدونند وگریه می کنند والبته مقصر اصلی هم اونا هستن با اون حرف الکی که تو دهن بسیمه انداختند!!! مدرسه

    کامران به فریده میگه کسی نیست؟؟فریده هم بهش میگه الان زمان تعطیلی بچه هاست واونا هم کنار خونواده شونن ومیره که کامران اونو صدا میکنه وبهش میگه زود باش بریم کارناوال ولی فریده قبول نمیکنه وبهش میگه حوصله نداره وکامران هم بهش میگه پس برن پیک نیک وفریده بازم ناز میکنه وقبول نمیکنه وکامران هم بهش میگه نمیخواد اونو اینجا تنها بذاره واونو از زندگیش بیرون نکنه وتنهاش نذازه وفریده هم میخنده وبهش میگه پس نون فتیر هم باید براش بخره وکامران هم بهش میگه خیلی شیکمویی!!!وبا هم میخندند وراهی میشند

    جنگل

    کامران وفریده اونجا میشینن وکامران هم ازش میپرسه بین واونو مادرش چی گذشته؟؟فریده هم بهش میگه بی تربیتی کرده وحقش بوده وکامران هم بهش میگه اون که بالاخره میفهمه واز طرف مادرش ازش عذرخواهی میکنه وفریده هم بهش میگه نیازی نیس

    گلخونه

    سلیم به لونت میگه به خونواده واصف خبر بده واونم بهش میگه روحانی اونو جای واصف میشناسه وبعدش بهش میگه نریمان چه کارایی ازدستش برمیاد وسلیم هم بهش میگه همون نریمان بیوه کامران؟؟لونت هم میخنده وبهش میگه بعدا میفهمه ومیره

    جنگل

    فریده وکامران یه تاپ چوبی خوشگل درست میکنند وبا هم سوار میشند وکامران هم به فریده میگه تو چرا اینجوری هستی؟؟مثل هم سن وسالات رفتار کن..خانم باش..اصلا تو حالا عاشق شدی؟؟فیلم به عقب برمیگرده

    فریده کوچولو به کامران میگه برات زرآلو اووردم چون تو گفته بودی عاشق شدی وتوبدنت یه چیزی مثل زردآلو تکون میخوره منم همون حس ودارم واون روز هم به خاطرهمین بهت گل پرتاب کردم وکامران هم بهش میگه چرت وپرت نگه وبره وفریده هم قهر میکنه ومیره

    زمان حال

    کامران به فریده میگه خوب تا حالا عاشق شدی؟؟فریده هم بهش میگه فقط چیزی که میدونه حرف یه کسی بوده که میگفته مثل زردآلو میمونه وبعدش ازکامران میپرسه واونم بهش میگه اون عشق وفقط تو تنهایی وسکوت یاد گرفته وبعدش با هم دوباره بحث میکنند وفریده بهش میگه پس خدا به داد عاشقا برسه وکامران هم بهش میگه تو خجالت بکش واونم بهش میگه تو خجالت بکش ودر آخر صلح برقرار میشه ومیوه شونو میخورند

    عمارت

    سلیم به عمارت میاد ولی بسیمه اونو راه نمیده وبهشون میگه مردای خونه نیستند ونجمیه هم نیست وسلیم هم میره

    مدرسه

    فریده ازکامران به خاطر اینکه تنهاش نذاشته تشکر میکنه وکامران هم بهش میگه تو خوابگاه به اون بزرگی چجوی میخواد تنها بخوابه؟؟که فریده هم بهش میگه از 5 سالگی تنها میخوابه وکامران هم بهش میگه ولی اون شب تو خونه نریمان این حرفو نمیزده وفریده هم بهش میگه پس از اون روز بزرگ شده وکامران هم بهش میگه همونطوری هست واصلا بزرگ نشده وحتما از تنهایی میترسه وفریده هم بهش میگه نکنه نمیخوای بری؟؟کامران هم بهش میگه فقط به خاطر اون گفته چون اینجا تاریک وترسناکه وازش میخواد تو بیرون با هم بشینند وفریده هم بهش میگه سرده بی خیال وبهش شب بخیر میگه وکامران هم بهش میگه خوب بخوابه واز دور به هم نگاه معنی داری میکنند وسلیم هم که از پشت درخت داره اونارو نگاه میکنه عصبانی میشه ومیگه مردیکه اون زنه منه وهمش حرص میخوره

    کارناوال

    کاترینا درحال آواز خوندنه که داره سیف الدین ونگاه میکنه وبقیه هم همش پشت سرش حرف میزنن مردیکه پیره ولی توجه دختره رو به خودش جلب کرده وکار مارو کسات میکنه وسیف الدین هم عصبانی میشه ورو میز میزنه ومیخواد دعوا کنه ولی ارومش میکنن وسیف الدین هم از کاترینا میخواد ادامه بده واونم میخونه

    عمارت

    کامران خونه میاد وبه مادرش میگه دختره خیلی ناراحته وچرا اینجوری شد چون اون خیلی فریده رو دوست داشت؟؟بسیمه هم بهش میگه موقعیت اینجوری ایجاب میکرد وبهش گیر ندن وکامران هم بهش میگه امیدواره بتونه امشب راحت بخوایه ومیره

    مدرسه

    سلیم سعی میکنه خودشو به پنجره خوابگاه نزدیک کنه که سروصدا ایجاد میشه وفریده هم کامران وصدا میزنه وسلیم هم قایم میشه وفریده به تختش برمیگرده

    عمارت

    کامران تو اتاق فریده میره واونجا میخوابه

    سیف الدین به خونه برمیگرده وبسیمه هم گریه میکنه ومیگه فریده دخترم بود ومیخواستم عروسم باشه وقرار بود منو دوتایی تو پیری دست نوه هامونو بگیریم وبا غرور بهم نگاه کنیم چرا اینطوری شده؟؟تو ازمن راضی هستی؟؟ وسیف الدین هم بهش میگه از اون راضیه ولی ازخودش راضی نیست

    سریال چکاوک  Çalıkuşu

  • ۱۳:۴۶   ۱۳۹۴/۶/۲۹
    avatar
    ساناز افشار
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3627 |4913 پست

    خلاصه قسمت بیست وهشتم سریال چکاوک
    بخش اول
    تکیر داغ
    فریده میره تو اتاقش(خیلی ناراحته)میره پشت پنجره که کامرانو ببینه.کامران هم میبینه که فریده اومده پشت پنجره و میخواد بهش بگه که دوستش داره ولی فریده بهش محل نمیده و میره.کامرانم همون جا ناراحت میشینه.(سردش شده).فریده هم گریش میگره ولی اشکاشو سریع پاک میکنه.
    عمارت
    سر میز شام
    بسیمه:کامران هنوز نیومده؟
    سیف الدین:نمیاد رفته تکیر داغ.
    بسیمه:اونجا چی کار داره؟تو همچین روزی؟
    سیف الدین:رفته بال و پر فریده باشه.
    بسیمه:فریده تو تکیر داغه؟؟
    سیف الدین:معلومه،از این خونه که رونده شد.بی خونه مونده بچه.مدرسه هم که تعطیل شده.ببین،سفره مون خالی مونده.یه ظرف غذا نداشتیم بذاریم جلوش؟انگار یه تشک خشک و خالی نداشتیم که نتونستیم اون دختر رو تو این خونه،تو خونه ی خودش جا بدیم بسیمه؟ما چه مون شده؟این چه وضعیه که افتادیم؟همش تقصیر نجمیس.تقصیر اون دختر یکی یدونه ی تو شد.همه از هم پاشیده شدیم.(نجمیه هم داره به حرفای باباش گوش و تیغو گرفته دستش و میخواد رگشو بزنه.)نمیتونه از اتاقش بیاد بیرون نه؟روشو نداره که،نیاد بهتره.نمیخوام حتی روشو ببینم.خدا اون دخترو به من به عنوان عذاب داده.
    یه دفعه نجمیه رگشو میزنه و داد میکشه.
    سیف الدین:صدای چی بود؟
    بسیمه:نجمیه.
    میرن تو اتاق نجمیه و میبینن که رگشو زده.
    سیف الدین:دخترم.
    نجمیه:بابا؟بعد میفته زمین.
    تکیر داغ
    فریده داره به عکس خانوادگی شون که خودشو ازش بریده نگاه میکنه که مژگان میاد تو اتاقش.
    مژگان:خوابیدی عزیزم؟
    فریده عکسو زیر بالشتش قایم میکنه.
    مژگان:ببینم چی قایم کردی؟
    فریده:هیچی
    مژگان:بده ببینم.(میادو عکسو بر میداره)اگه در حالی که چشمای کامران داره میخنده،تونسته باشه اخم کنه یعنی حتما داره به تو نگاه میکنه.
    فریده:انگار اون روز دوباره دعوا کرده بودیم.به من گفته بود میمون اما شوهر خالم دعواش کرده بود.
    مژگان:چون از کامران عصبی بودی،عکس خودتو کندی؟
    فریده:نه،واسه اینکه دیگه تو اون تابلوی خوشبخت جایی ندارم.آبجی مژگان.خاله بسیمه منو از عمارت بیرون کرد.
    مژگان:چی؟چطور ممکنه؟
    فریده:بهتر بگیم،بیرون نکرد.بدتر از بیرون کردن به سرم آورد.درباره ی من اشتباه متوجه شد.حتی فرصت نداد از خودم دفاع کنم.نذاشت حرف بزنم.انقدر دلش میخواست برم که انگار داشت سعی میکرد مخصوصا دلمو بشکونه.
    مژگان:خوب چرا؟نکنه مامانم با اون حرفایی که یه کم پیش زد حق داشت؟
    فریده:دلیلش نجمیس

    بیمارستان
    جمالی و سیف الدین نجمیه رو بردن بیمارستان.
    جمالی:کمک کنید،کمک کنید
    سیف الدین:بیاید،برسید.
    سلیم:عمو سیف الدین.
    سیف الدین:نفس نمیکشه،نفسش بند اومده.
    سلیم:چی شده عمو سیف الدین؟
    سیف الدین:مچشو بریده.
    سلیم:کی؟چه وقت؟چه مدته که اینطوریه؟
    سیف الدین:یه کم پیش
    سلیم:نجمیه؟
    عمارت
    بسیمه پشت پنجرس و نگران نجمیه شده و همش داره گریه میکنه و میگه میخوام برم پیش بچم
    تکیر داغ
    فریده تمام ماجرا رو واسه مژگان تعریف کرده.
    مژگان:آه عزیزم.خیلی ناراحت شدم.نجمیه ی احمق چطور میتونه همچین کاری کنه؟
    فریده:آقا سلیمو خیلی دوست داره.
    مژگان:میخوام همچین عشقی نباشه،بی وجدان.کامران چی میگه؟همه چیزو براش تعریف کردی نه؟
    فریده:تعریف کردم اما نتونستم متقاعدش کنم
    مژگان:نه بابا!کامران آدم معقولیه.البته که میدونه تو همچین کاری نمیکنی.
    فریده:منم دقیقا مثل تو فکر میکردم ولی بدجوری اشتباه میکردم.همینم ناراحتم میکنه،نمیتونیم با هم کنار بیایم و همش دعوا داریم.اما از قلب هم دیگه خبر داریم.کامران خیلی منو دوس داره.مثل علاقه ای که به یه دختر یتیم و بی سرپرست داره منو دوست داره.میدونم.
    مژگان:خب تو چی؟یعنی احساسی نسبت به کامران داری؟دوستش داری؟
    فریده:من از اون نظر نگفتم.
    مژگان:منم از اون نظر نپرسیدم.
    فریده:دمت گرم آبجی مژگان.
    مژگان:مگه من چی گفتم که عصبانی میشی؟تازه.از جایی که آتیش نباشه...
    فریده:باشه آبجی باشه.من چی بگم،نمیتونم به تو بفهونم.ببندیم این بحثو اومدم اینجا یه کم با هم باشیم.
    مژگان:باشه،بگو ببینم چکاوک بیشتر از همه چیه تکیرداغ رو دوس داری؟
    فریده:آبجی مژگانشو.
    مژگان:نه،راه های رفت و برگشت با کامرانو.
    فریده:نخیر!
    بیمارستان
    دست نجمیه رو بستن و بهوش اومده.سیف الدین جمالی رو میفرسته بره عمارت وخبر بده که نجمیه خوبه و به سلیم میگه که دوباره انگشترا رو دست کنن.
    تکیر داغ
    فریده داره میخوابه اما سردش شده.یاد کامران میفته.
    بیمارستان
    سلیم میره پیش نجمیه.بهش میگه خیلی دیوونس که به خاطر اون این کارو کرده و یه سری دیگه چرت و پرت به هم میگن و سلیم میره که نجمیه استراحت کنه

    تکیر داغ
    فریده داره واسه کامران غذا و چای و پتو میبره که یه دفعه مژگان میاد.
    مژگان:چکاوک چی کار میکنی؟
    فریده:غذا های باقی مونده رو واسه گربه ها حاضر میکنم
    مژگان:چای لیمو هم واسه گربه هاس؟
    فریده:نه اون واسه منه،آخه هوا سرده
    مژگان:آره،خیلی سرده.باشه پس من بخوابم
    فریده هم میبینه که مژگان رفت،غذا ها رو میبره واسه کامران
    کامران میخواد غذا بخوره که یه دفعه مژگان با چوب میاد و کامرانو میبینه.
    کامران:مژگان؟
    مژگان:کامران؟
    کامران:میخوای منو بکشی؟
    مژگان:تو مثل دزداین وقت شب اینجا چی کار میکنی؟چرا مثل آدم نمیای تو خونه؟
    کامران:تا فریده نگه بیا،نمیام
    مژگان:فریده(فریده هم یه جور نگاه میکنه که یعنی نه)باشه،پس من به عنوان صاحب خونه میگم بیا تو
    کامران:تا فریده دعوت نکنه نمیشه.
    عمارت
    جمالی میاد و خبر میده که نجمیه خوبه.اونا هم خوشحال میشن.
    تکیر داغ
    صبح میشه و فریده خوابه.مژگان از پشت پنجره به کامران یه نگاه میندازه و میخواد یه جوری کامرانو بیاره تو خونه.
    خاله عایشه هم داره با شوهرش حرف میزنه
    عایشه:فریده رو واسه فرزند خونده تو بگریم؟امشب شام دعوتش کن تا یه کم با هم آشنا بشن.
    اونم قبول میکنه
    مژگان در خونه رو باز میکنه.
    مژگان:مامان؟ببین کامران اومده.
    کامران:مژگان.داد نزن.
    مژگان:خوش اومدی کامران
    کامران:دمت گرم،همه رو بیدار میکنی الان.
    فریده هم بیدار میشه
    مژگان:دارم تو عمل انجام شده قرارت میدم،خوب میکنم.این چه وضعیه مثل دزدا جلوی در و پنجره ای؟
    همه میان و کامران مجبور میشه بره تو.
    عمارت
    نجمیه رو میارن و همه خوشحال میان استقبالش.
    تکیر داغ
    سر میز صبحانه
    از کامران میپرسن که با چی اومده؟الان که کشتی نیست؟
    کامران:من از قبل اینجا بودم،یه دوست دارم اینجا پیش اون بودم
    عایشه:این دوست کی هست؟نکنه سوزی خانم باشه؟
    کامران:سوزی؟(فریده بد نگاش میکنه)سوزی کیه خاله؟نمیشناسم
    عایشه:اما اون تو رو خوب میشناسه،خبرتونو میگیرم.تو و نریمان خانم رو.
    فریده به شوهر خالش میگه که منم میخوام باهاتون بیام،میخوام برم خونه پدر بزرگ،نرمین اونجاس بیارمش.
    عمارت
    بسیمه رفته داره با نجمیه حرف میزنن و نجمیه هم از مامانش معذرت خواهی میکنه و میگه کنار اون و سلیم باشه و نذاره که کامران اونها رو از هم جدا کنه

    تکیر داغ
    عایشه و مژگان و کامران دارن با هم قهوه میخورن
    عایشه:شنیدم خواهرت داره ازدواج میکنه؟
    کامران:اگه قسمت باشه،بله.
    عایشه:خیر باشه.دکتره،انگار داماد دوستته.
    کامران:با هم تو یه بیمارستان کار میکنیم.
    عایشه:قسمت خوبی واسه خواهرت پیدا کردی،انشاالله قسمت فریده.
    کامران:فریده هنوز مکتب داره
    کامران:چی میشه فرزندم؟نامزد میکنه،مکتبش که تموم شد عروسی میکنه.البته اگه یکی به خیر پیدا بشه.دخترمون یه کم دیوونس.شوهر دادنش سخته،دیگه هر کسی رو پیدا کنیم نباید ولش کنیم،چه کنیم دیگه.
    کامران:فریده غصه ی دنبال شوهر گشتن نداره خاله.عقل و فکرش دنبال درسشه.شما نگران نباشید.
    عایشه:شما جوون های زمانه هم که فکر میکنید علم شکم سیر میکنه.باز به هر حال ما بالا سرتون هستیم که راه و رسم این کار ها رو بهتون یاد بدیم.مامانت به دخترش برسه،من به فریده میرسم.یه افسر جوان و خیلی خوش تیپ هست.فرزتد خونده ی شوهر خالته.دقیقا مناسب فریده س.شام دعوتش کردم.
    کامران:خاله دعوت بی موردی بوده.چیزای غیر ممکن نکنید تو عقل دختره لطفا.هرچی!من میرم یه کم قدم بزنم
    مژگانم باهاش میره.
    ساحل
    فریده و نرمین تو ساحلن.با هم دنبال بازی میکنن و فریده میره پشت سنگا که یه مرد که سوار اسبشه میاد.(این همون پسر خونده شوهر خالشه که اسمش عیسی ولی فریده نمیدونه)
    عیسی:راهتونو گم کردید خانم کوچولو؟
    فریده:چه ربطی داره.من اینجا ها رو مثل کف دستم میشناسم.
    عیسی:که اینطور.منم بلدم،اما تا حالا همو ندیدیم
    فریده:قسمت!!!روز بخیر.
    عیسی:کاش فردا بازم با هم برخورد کنیم.
    فریده:فکر نکنم،اصلا از برخورد تصادفی خوشم نمیاد
    عیسی:باشه،پس تصادفی برخورد نکنیم.قرار بذاریم
    فریده:وقتتون حیف میشه
    عیسی:بر عکس،هیچ چیز بیشتر از منتظر شما موندن وقتم رو مفید نمیگذرونه.امیدوارم بیاید
    فریده:توصیه نمیکنم.دوست یکی از دوستام دیشب به خاطر امیدواریش خطر یخ زدگی گذروند.تمام شب منتظر دختر بود،تو سرما تا صبح جلوی خونش.
    عیسی:دوستتون خانم خیلی خوش شانسی بوده،چون به عشقش رسیده.شانس اعلا تر از این؟
    فریده هم به عیسی میگه اسمش ماریکاس و بعدش هم میره.
    پایان

    سریال چکاوک  Çalıkuşu
  • ۱۱:۰۸   ۱۳۹۴/۷/۱
    avatar
    ساناز افشار
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3627 |4913 پست

    خلاصه قسمت سی ام سریال چکاوک
    بخش اول
    عمارت
    سیف الدین داره با آخوند حرف میزنه
    سیف الدین:این عقد کی جاری شده.
    آخوند:بذار دفتر رو ببینم.دوازده ماه ذی القعده.
    سیف الدین:آه فریده.تو چی کار کردی
    آخوند:شما خبر نداشتید؟
    سیف الدین:نداشتیم.اما فکر نمیکنم فریده هم خبر داشته باشه.
    تکیر داغ
    کامران منتظر فریدس.فریده رفته وسایلشو جمع کنه که برگردن استانبول.فریده میاد و دست کامران رو میگیره و باهم میرن.
    عمارت
    آخوند:من کار دیگه ای هم دارم.باید صبر کنیم؟اگر تو و دخترت راضی باشید میتونیم عقد رو جاری کنیم.شروع کنیم؟
    سیف الدین:شروع میکنیم
    کشتی
    کامران و فریده سوار کشتی شدن
    فریده:خب،حالا کجا داریم میریم؟
    کامران:خونمون
    فریده:اونجا خونه من نیست کامران.
    کامران:فریده،چِی میشه؟اینا رو ول کن.
    فریده:کامران،من از عمارت رانده شدم و نمیخوام برگردم.
    کامران:این سوء تفاهم خیلی بزرگی بود.مامانم خیلی ناراحته منم همین طور.
    فریده:تا عمر دارم اون حرف خالمو فراموش نمیکنم.هم اینکه دوباره ایشونو مجبور به یتیم بزرگ کردن نکنیم.
    کامران:بذار برگردیم.اصلا میریم کلبه
    فریده:میشه؟
    کامران:البته که میشه.(دست فریده رو میگیره)عشقم
    فریده:عشقم؟
    کامران:آره.عشقم دیگه.
    کامران همش میره سمت فریده و فریده هم ازش دور میشه
    تکیر داغ
    عایشه و دخترا بر میگردن خونه و میبینن که فریده کامران رفتن و فقط یه نامه نوشتن که ما رفتیم.
    کشتی
    نریمان هم داره برمیگرده استانبول.اونم سوار کشتی میشه و دقیقا میره  کنار کامران میشینه و به فریده میگه:اگه جای تو بودم خیلی خودمو عادت نمیدادم.هرچی باشه جایی که برمیگرده و میاد آغوش منه.فریده میره و کامرانم میره پیش فریده یه جای دیگه میشینن

    عمارت
    سیف الدین خیلی ناراحته و با جمالی میرن.
    کشتی
    نریمان میاد میشینه یه جایی که فریده و کامران اونو ببینن.
    کامران:فریده نمیتونیم یه جوری رفتار کنیم که انگار فقط ما تو دنیا هستیم؟
    فریده:نمیتونیم.وقتی یه جفت چشم دارن با نفرت به ما نگام میکنن نمیتونیم اینجا نمایش خوشبختی راه بندازیم.
    کامران:فریده به اون اهمیت نده.تازه بعد از ازدواج ما ازمون قطع امید میکنه.
    فریده:چه ازدواجی؟
    کامران:ازدواج شاعرانه.
    فریده:من مکتب دارم.
    کامران:میدونم بعد از تموم شدن مکتبت.با بابام حرف میزنم.یه نامزدیه خوشگل میگیریم.
    فریده:کامران اصلا.من از ازدواج چی میفهمم؟از کار خونه؟مثلا تو آشپزخونه دقیقا مثل آقا هستم
    کامران:مهم نیست،خدمتکارا هستن.فکرشو بکن!خدمتکارا چقدر خوشحال میشن.مامانم از خوشحالی دیوونه میشه.
    فریده:کامران میشه یه کم صبر کنیم؟یه کم دیگه بین خودمون بمونه.چون منو خجالت زده میکنن.همش بهم گیر میدن.
    کامران:خیله خب.
    کامران و فریده میرسن استانبول.میرن سوار درشکه میشن.کامران میگه عمارت ولی فریده پیاده میشه و میگه نه.
    کامران:فریده میشه سوار شی
    بالاخره فریده رو راضی میکنه و میرن عمارت.
    خونه نریمان
    منور لباس نریمان رو پوشیده و داره تو آیینه ادای نریمان رو در میاره که نریمان میاد.
    عمارت
    فریده و کامران میرن عمارت.فریده میگه نریم تو.کامرانم میگه باشه و میخوان برن که جمالی میاد و میبینتشون.سر وصدا میکنه و همه میفهمن و میان تو حیاط و فریده و کامران و بغل میکنن و فریده هم خالشو بغل میکنه و با هم آشتی میکنن


    کامران و فریده میان بالا سر میز شام
    بسیمه:مادر شوهرشم دوستش داره.دقیقا سر سفره رسیده.
    کامران:در اون که شکی نیست مامان جان.
    فریده:اگه میشه من برم استراحت کنم.گرسنه هم نیستم
    سیف الدین:فعلا بشین دخترم.بعدا استراحت میکنی.باید حرف بزنیم.تو هم بشین کامران.میدونی فریده زن عقدیه سلیم بوده؟
    فریده:چی؟افتراست.
    سیف الدین:سند عقدت موجوده دخترم.
    فریده:شوهر خاله والله دروغه.قسم میخورم که دروغه.به خدا دروغه.کامران یه چیزی بگو
    کامران:یه ثانیه،یه ثانیه فریده.بابا یه کلکی تو این کاره.نمیبینی فریده از هیچی خبر نداره؟تو نپرسیدی؟اون مرتیکه رو به حرف نیاوردی؟
    سیف الدین هم تعریف میکنه که رفته به امنیت عمومی خبر داده و اومدن سلیمو بردن.
    کامران:باورم نمیشه.اینا چه جور آدمایی اند؟
    سیف الدین:وقتی موضوع لوانت باشه،اصلا نباید از انسانیت حرفی زد نور چشمم.خب دخترم تو چه جوری به دام افتادی؟واسه چی به اون آدم امضا دادی؟
    فریده هم تعریف میکنه که به خاطر اینکه کامران بتونه فرار کنه این کارو کرده
    سیف الدین:آه دخترم،بی سواد هم که نیستی.فردا باید همه ی این چیزایی رو که گفتی تو دادگاه تعریف کنی.فردا قاضی منتظر ماست.
    کامران:منم از اون مرتیکه شکایت میکنم.باید تاوان کارشو پس بده.
    بسیمه:تو راست میگی.فعلا که تو این دنیا کار همه بی جواب مونده.
    کامران:یعنی چی؟نگید که فرار کرد.بابا؟
    سیف الدین:در حضور قاضی با کف کردن دهنش مثل سگ هار خودشو کوبید به اینور و اونور.رئیس بیمارستان تو هم زود معافیشو داد.وقتی مجرم عقل سالم و بالغ نداره هم قاضی چی کار کنه؟مگه میشه یه آدم دیوونه رو مجازات کرد؟نمیشه
    فریده:واقعا دیوانه بوده؟
    بیمارستان
    سلیم خودشو میزنه به دیوونگی و افتاده یه گوشه اتاق و نمیذاره که رئیس بیمارستان معاینش کنه و رئیس بیمارستان به رخساره میگه که دارو بده به سلیم.ولی سلیم قرصو بعد از اینکه اونا میرن از دهنش در میاره


    عمارت
    کامران:حاضرم قسم بخورم که واسه مجازات نگرفتن اینطوری فیلم بازی کرده.
    سیف الدین:منم
    کامران:اما من میدونم چی کارش کنم.
    سیف الدین:همین که ثابت کنی دیوونه نیست کافیه نور چشمم.قاضی خودش مجازاتش میکنه.
    فریده:ول کنیم خدا جوابشو بده.واسه ما فقط حقیقت مهم نبود؟
    کامران:کافی نیست فریده.نمیتونیم با حقیقت آروم بشیم.اون مرتیکه باید جزاشو ببینه.
    بسیمه:پسرم ما رو از اینکه بهت گفتیم پشیمون نکن.هم...
    کامران:هم چی مامان؟چرا همش وضع دخترتو یاد من میندازی؟انگار دخترت واسه من مهمه.دخترتم شریک جرمشه.به فریده افترا نزدن؟ساکت نموند؟
    نجمیه:داداش قسم میخورم اینا رو منم نمیدونستم.
    کامران:ببر صداتو.
    نجمیه:داداش؟
    کامران:ساکت شو.گمشو.گمشو چشمم تو رو نبینه.
    نجمیه هم میره تو اتاقش.
    خونه نریمان
    نریمان داره اتفاقا رو واسه منور تعریف میکنه و میگه که چکاوکم اونجا بود و اونا عاشق هم بودن
    اتاق فریده
    فریده میره که بخوابه.بسیمه میاد و واسش شیر میاره.
    فریده:خالم.خیلی دوست دارم.
    بسیمه:من لایق قلب خوشگلت هستم؟میتونی منو ببخشی فریده؟حلالم کن.
    فریده:من فراموش کردم.همون موقع که بغلت کردم.
    بعد هم دیگرو بغل میکنن.
    اتاق کامران
    سیف الدین:اولاد؟اگه هر برنامه ای واسه اون مرتیکه سلیم میریزی،بی خبر از من نباید انجامش بدی.  کامران:بابا نگران نباش من میتونم از خودم دفاع کنم.
    سیف الدین:مگه از اون نظر میگم؟اگر بی من کاری کنی دلگیر میشم.نه که نتونستم اون سگ رو داغون کنم.عقدش مونده به دلم.خب؟تو چطور فریده رو راضی کردی بیاریش عمارت؟
    کامران:خیلی نمیشه گفت راضیش کردم.یه کم عمل انجام شده بود
    سیف الدین:ای خدااااا
    کامران:بابا.میخوام یه چیزی بهت بگم.اما باید قسم بخوری به کسی نگی.
    سیف الدین:بستگی داره چی باشه
    کامران:پس نمیگم،ولش کن.
    بالاخره بعد از کلی قسم کامران به باباش میگه ولی سیف الدین میگه که باید کامران ببرتش میخونه وگرنه ساکت نمیشه.
    کامران میره تو اتاق فریده ولی فریده خودشو میزنه به خواب.
    کامران:فریده.چه زود خوابیدی؟تو در چشم من هنوز یه دختر بچه ای.کسی که همیشه دوست داشتم.در اعماق وجودم.دختر بچه ای که توی بچگیم عاشقش شدم.فریده تو کی بزرگ شدی؟از کی؟واسه نجات من قدم های بزرگ بر میداری.هرچه قدرم دوست داشته باشم حس میکنم کافی نیست.قسم میخورم برات.وجود من از این به بعد فقط شامل یه قلب خواهد بود که واسه تو میتپه.(بعد مو های فریده رو بو میکنه)شادیه زندگیم.
    بعدم از اتاق فریده میره بیرون و فریده خوشحال میشه.
    پایان

    سریال چکاوک  Çalıkuşu

  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان