خانه
933K

من شما را به چالش دعوت میکنم!

  • ۱۰:۵۲   ۱۳۹۴/۱۰/۲۳
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48267 |46689 پست

    درود و سلام بر همه  دوستان و همراهان 

    من اينجا يه صفحه چالش ايجاد كردم تا دوستان رو به چالش هاي مختلف دعوت كنيم،تا هر روز برگ جديدي از پتانسيل هاي نهفته خود را رو كنيم و حس طنز و شوخ طبعي هميشگي دوستان گسترش پيدا كنه 

    فقط چند مورد :

    1- سعي كنيم چالش ها در حد عرف باشه و كسي معذب نشه براي انجام دادنش.

    2- هر كسي رو كه دوست داشتيد مي تونيد به اين چالش ها دعوت كنيد.

    3- سعي كنيم چالش ها ابتكاري و خلاق باشه تا لذت بيشتري ببريم.

    ویرایش شده توسط زیباکده در تاریخ ۱۶/۵/۱۳۹۸   ۱۸:۳۷
  • leftPublish
  • ۱۲:۴۶   ۱۳۹۶/۲/۶
    avatar
    fatemeh.g21
    سه ستاره ⋆⋆⋆|3229 |3068 پست

    چالش 1

    چالش 2

    چالش 2.25

    چالش 2.999




    الکی مثلا من شمارنده تاپیک چالشم

    دیوونه ام خودتونین49

    ویرایش شده توسط fatemeh.g21 در تاریخ ۶/۲/۱۳۹۶   ۱۲:۴۷
  • ۱۹:۲۰   ۱۳۹۶/۲/۶
    avatar
    ASEMAN
    سه ستاره ⋆⋆⋆|5561 |3448 پست
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    آسمان تو باید چالش رو انتخاب کنی
    زیباکده

    واااااای خدای من، انتخاب چالش خیلی سخته، چرا یادم نبود اولین نفر نباشم 😏😏😏

  • ۰۰:۰۲   ۱۳۹۶/۲/۷
    avatar
    arnina
    دو ستاره ⋆⋆|3418 |2289 پست
    تا آسمان جون چالش رو تعیین میکنه منم آرزوی دوران کودکیم رو بگم .
    بچه که بودم بلد نبودم تخمه بشکنم . اعضای خانواده تند تند تخمه میشکستن و می خوردن اما من شیش ساعت طول میکشید تا با دستم بازش کنم . تصور کن بعد از کلی تلاش ببینی توش پوچه یا سیاهه اون که دیگه هیچی .... گاهی مامانم دلش برام می سوخت چند تا میشکست میداد بهم من هم همشو یهو مینداختم تو دهنم . وووووووووووی چه خوشمزه بود .
    بزرگترین آرزوم این بود که یه مشت مغز تخم آفتابگردون داشتم .
    البته با اختراع مزمز من به آرزوم رسیدم . خخخخخخخخخخخ.( اینجاش تبلیغاتی شد ")
  • ۰۹:۲۵   ۱۳۹۶/۲/۷
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48267 |46689 پست
    زیباکده
    ASEMAN : 
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    آسمان تو باید چالش رو انتخاب کنی
    زیباکده

    واااااای خدای من، انتخاب چالش خیلی سخته، چرا یادم نبود اولین نفر نباشم 😏😏😏

    زیباکده

    براي كمك به آسمان جان ميتونيم 2كار انجام بديم يا اينكه هر كسي يه نظري بده و با آسمان جان همفكري كنيم (مثل ﺷﯿﺮﯾﻦ_ﺗﺮﯾﻦ_ﺩﯾﺎﻟﻮگ_مدرسه) يا يه چالش بگذاريم مثل سري قبل آقا بهزاد و هر كس دوستاني رو دعوت كنه و خودش براي اون دوستان چالش تعيين كنه يعني براي هرشخص چالش جدا گونه 

    البته اين فقط نظر من بود 44

  • ۱۲:۳۶   ۱۳۹۶/۲/۷
    avatar
    ASEMAN
    سه ستاره ⋆⋆⋆|5561 |3448 پست
    موافقم مونا جان، دوستان هم پیشنهاد بدن 🙏
  • leftPublish
  • ۱۱:۴۰   ۱۳۹۶/۲/۹
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    سلام من با پیشنهاد اول موافق ترم. چون الان بچه ها خیلی فعال نیستن فعلا تا بخوایم صبر کنیم هر کس که میاد یه چالشی به ذهنش برسه و بگه نفر بعدی انجام بده شاید خیلی طول بکشه. این وقتی حال میده که همه پایه و فعال باشن، امیدوارم چند وقت دیگه اینطوری بشه.
    اما الان به نظرم ایده هایی بدیم که آسمان خودش یه چالش رو انتخاب کنه بهتره.
  • ۱۵:۵۷   ۱۳۹۶/۲/۹
    avatar
    fatemeh.g21
    سه ستاره ⋆⋆⋆|3229 |3068 پست
    به نظر من چالش اینهفته باشه اگه رئیس جمهور میشدین چیکار میکردین؟؟؟؟؟

    اسمان جان این نظر منه
  • ۱۹:۵۷   ۱۳۹۶/۲/۹
    avatar
    ASEMAN
    سه ستاره ⋆⋆⋆|5561 |3448 پست
    زیباکده
    fatemeh.g21 : 
    به نظر من چالش اینهفته باشه اگه رئیس جمهور میشدین چیکار میکردین؟؟؟؟؟

    اسمان جان این نظر منه
    زیباکده

    ممنون فاطمه جان 

    ولی بیشتر شبیه موضوع انشاست تا چالش 😂

  • ۲۰:۰۲   ۱۳۹۶/۲/۹
    avatar
    ASEMAN
    سه ستاره ⋆⋆⋆|5561 |3448 پست

    خوووووب پس خودم موضوع چالش رو میگم
    خودم اولین نفر میگم اما با اجازه تون نفر بعد از من موضوع بعدی رو انتخاب کنه


    نمیدونم این موضوع قبلا مطرح شده بوده یا نه، آخه من از اول تو چالش نبودم

    بهر حال چالش این هفته
    🌼یه سوتی توی آشپزیتون رو اینجا بگید 🌼

    ویرایش شده توسط ASEMAN در تاریخ ۹/۲/۱۳۹۶   ۲۰:۰۳
  • ۲۰:۲۰   ۱۳۹۶/۲/۹
    avatar
    ASEMAN
    سه ستاره ⋆⋆⋆|5561 |3448 پست
    کلاس دوم راهنمایی بودم و خواهرم اول راهنمایی، مامانم قیمه و آش بار گذاشته بودند، به من و خواهرم گفتند من میرم بیرون، ساعت 11لپه رو بریزید توی قیمه و عدس رو بریزید توی آش تا برگردم. ما هم گفتیم :چششششششم
    خلاصه عرضم به حضورتون که ساعت 11شد من به خواهرم گفتم که ساعت 11شد برو کاری که مامان گفته بود انجام بده، چند لحظه بعد دیدم خواهرم گریان از اشپزخونه اومد بیرون، من که حسابی ترسیده بودم پرسیدم چی شده؟؟؟
    و فهمیدم که بلللله خواهر جان اشتباها لپه رو ریختن تو آش و عدس رو ریختن تو قیمه 😕
    بعد از دلداری دادن به خواهرم گفتم اشکالی نداره بیا بریم اشپزخونه ببینیم چکار میتونیم بکنیم....
    دوتا سینی خیلی بزرگ داشتیم در اوردیمشون و به سختی قابلمه ها رو آوردیم پایین و خالی کردیم تو سینی ها و شروع کردیم به جدا کردن لپه ها از آش و عدسها از قیمه 😂😂😂
    خلاصه سوختیم و ساختیم، تا یکساعت طول کشید.بعد سریع سینی ها رو شستیم و قابلمه ها رو گذاشتیم رو اجاق گاز و همه جا رو مرتب کردیم و رفتیم جلوی تلویزیون و بهم قول دادیم به هیچکس نگیم 😉
    ساعت 1 اعضا خانواده یکی یکی اومدند و سفره ناهار پهن شد.... اما من و خواهرم گفتیم ما گرسنه نیستیم، حالا مامان هی اصرار که چرا نمیخورید؟!؟
    خلاصه بعد از دو روز وجدان درد، موضوع رو به مامان گفتیم و مامان در حالیکه خنده اش گرفته بود، کلی ما دوتا رو دعوا کرد که چه دخترایی، چقدر بی حواس،آخه حواستون کجا بود.......
  • leftPublish
  • ۱۱:۵۷   ۱۳۹۶/۲/۱۰
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    خوب من که زیاد آشپزی نمیکنم اما یه خاطره باحال دارم که اونو تعریف میکنم. نقش اول داستان من هم خواهرم بود. یه بار من و خواهرم تابستون بود و مدرسه ای بودیم و تو خونه بودیم. پدر و مادر سه سر کار. یهو بابام زنگ زد و گفت که پسرعموتون داره میاد اونجا. از یه شهر دیگه اومده بود و ما خیلی ندیده بودیمش و شاید2، 3 بار. از ما بزرگتر بود و مثلا اون موقع ها دانشجو بود یا تازه میخواست بره دانشگاه.
    دیگه خواهر کباب تابه ای درست کرد و ناهار آوردیم بخوریم تا مامان بابا بیان. جاتون خالی اولین لقمه رو خوردیم، طوری شور شده بود، طوری شور شده بود، یعنی طوری شور شده بود که با بدبختی همون لقمه رو دادم پایین و اصلا راه نداشت برای حفظ آبرو حتی یه لقمه دیگه بخورم. خواهرم هم خودش یکم چشید دید تحت هیچ شرایطی نمیتونه بخوره. دیگه اومدیم بزنیم به شوخی و اینا چون مطمئن بودیم نمیشه خورد. انگار داشتی تیکه های نمک رو میخوردی. زبون آدم ترک میخورد. دیگه تا اومدیم بخندیم دیدیم اون لقمه دوم رو هم خورد و ... تا آخرش رو خورد!!
    بعدها که آشناتر شدیم این خاطره رو بهش یاداوری کردیم جالبه که روزش رو به خوبی یادش بود اما میگفت من اصلا فداکاری نکردم و اصلا یادم نمیاد ذره ای احساس شوری کرده باشم و تو رودرواسی خورده باشم!
  • ۱۲:۰۰   ۱۳۹۶/۲/۱۰
    avatar
    fatemeh.g21
    سه ستاره ⋆⋆⋆|3229 |3068 پست

    آشپزی سوتی7

    ویرایش شده توسط fatemeh.g21 در تاریخ ۱۰/۲/۱۳۹۶   ۱۲:۰۰
  • ۱۲:۰۵   ۱۳۹۶/۲/۱۰
    avatar
    fatemeh.g21
    سه ستاره ⋆⋆⋆|3229 |3068 پست
    زیباکده
    ASEMAN : 
    کلاس دوم راهنمایی بودم و خواهرم اول راهنمایی، مامانم قیمه و آش بار گذاشته بودند، به من و خواهرم گفتند من میرم بیرون، ساعت 11لپه رو بریزید توی قیمه و عدس رو بریزید توی آش تا برگردم. ما هم گفتیم :چششششششم
    خلاصه عرضم به حضورتون که ساعت 11شد من به خواهرم گفتم که ساعت 11شد برو کاری که مامان گفته بود انجام بده، چند لحظه بعد دیدم خواهرم گریان از اشپزخونه اومد بیرون، من که حسابی ترسیده بودم پرسیدم چی شده؟؟؟
    و فهمیدم که بلللله خواهر جان اشتباها لپه رو ریختن تو آش و عدس رو ریختن تو قیمه 😕
    بعد از دلداری دادن به خواهرم گفتم اشکالی نداره بیا بریم اشپزخونه ببینیم چکار میتونیم بکنیم....
    دوتا سینی خیلی بزرگ داشتیم در اوردیمشون و به سختی قابلمه ها رو آوردیم پایین و خالی کردیم تو سینی ها و شروع کردیم به جدا کردن لپه ها از آش و عدسها از قیمه 😂😂😂
    خلاصه سوختیم و ساختیم، تا یکساعت طول کشید.بعد سریع سینی ها رو شستیم و قابلمه ها رو گذاشتیم رو اجاق گاز و همه جا رو مرتب کردیم و رفتیم جلوی تلویزیون و بهم قول دادیم به هیچکس نگیم 😉
    ساعت 1 اعضا خانواده یکی یکی اومدند و سفره ناهار پهن شد.... اما من و خواهرم گفتیم ما گرسنه نیستیم، حالا مامان هی اصرار که چرا نمیخورید؟!؟
    خلاصه بعد از دو روز وجدان درد، موضوع رو به مامان گفتیم و مامان در حالیکه خنده اش گرفته بود، کلی ما دوتا رو دعوا کرد که چه دخترایی، چقدر بی حواس،آخه حواستون کجا بود.......
    زیباکده

    15 چه حوصله ای داشتین شما جدا کنین9 خوبیش اینه کسی نفهمید18

  • ۱۲:۰۸   ۱۳۹۶/۲/۱۰
    avatar
    fatemeh.g21
    سه ستاره ⋆⋆⋆|3229 |3068 پست
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    خوب من که زیاد آشپزی نمیکنم اما یه خاطره باحال دارم که اونو تعریف میکنم. نقش اول داستان من هم خواهرم بود. یه بار من و خواهرم تابستون بود و مدرسه ای بودیم و تو خونه بودیم. پدر و مادر سه سر کار. یهو بابام زنگ زد و گفت که پسرعموتون داره میاد اونجا. از یه شهر دیگه اومده بود و ما خیلی ندیده بودیمش و شاید2، 3 بار. از ما بزرگتر بود و مثلا اون موقع ها دانشجو بود یا تازه میخواست بره دانشگاه.
    دیگه خواهر کباب تابه ای درست کرد و ناهار آوردیم بخوریم تا مامان بابا بیان. جاتون خالی اولین لقمه رو خوردیم، طوری شور شده بود، طوری شور شده بود، یعنی طوری شور شده بود که با بدبختی همون لقمه رو دادم پایین و اصلا راه نداشت برای حفظ آبرو حتی یه لقمه دیگه بخورم. خواهرم هم خودش یکم چشید دید تحت هیچ شرایطی نمیتونه بخوره. دیگه اومدیم بزنیم به شوخی و اینا چون مطمئن بودیم نمیشه خورد. انگار داشتی تیکه های نمک رو میخوردی. زبون آدم ترک میخورد. دیگه تا اومدیم بخندیم دیدیم اون لقمه دوم رو هم خورد و ... تا آخرش رو خورد!!
    بعدها که آشناتر شدیم این خاطره رو بهش یاداوری کردیم جالبه که روزش رو به خوبی یادش بود اما میگفت من اصلا فداکاری نکردم و اصلا یادم نمیاد ذره ای احساس شوری کرده باشم و تو رودرواسی خورده باشم!
    زیباکده

     ادم گشنه باشه شوری و شیرینی حالیش نمیشه که من تعجب نکردم خودمم اینجوریم4

  • ۱۲:۱۴   ۱۳۹۶/۲/۱۰
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    زیباکده
    fatemeh.g21 : 

     ادم گشنه باشه شوری و شیرینی حالیش نمیشه که من تعجب نکردم خودمم اینجوریم4

    زیباکده

    آخه شور نبود کلا نمک بود که یه کوچولو گوشت زده بود توش. 4 با این حال و وصفتی که از خودت دادی، میگم یه رژیم بگیری هم بد نیست. 27

  • ۱۶:۱۳   ۱۳۹۶/۲/۱۰
    avatar
    fatemeh.g21
    سه ستاره ⋆⋆⋆|3229 |3068 پست
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    زیباکده
    fatemeh.g21 : 

     ادم گشنه باشه شوری و شیرینی حالیش نمیشه که من تعجب نکردم خودمم اینجوریم4

    زیباکده

    آخه شور نبود کلا نمک بود که یه کوچولو گوشت زده بود توش. 4 با این حال و وصفتی که از خودت دادی، میگم یه رژیم بگیری هم بد نیست. 27

    زیباکده

    من نیازی به رژیم ندارم 20 کیلو دیگه رژیم نداره والا510

  • ۲۱:۱۳   ۱۳۹۶/۲/۱۰
    avatar
    ASEMAN
    سه ستاره ⋆⋆⋆|5561 |3448 پست
    زیباکده
    fatemeh.g21 : 

    آشپزی سوتی7

    زیباکده

    آفرین به شما فاطمه جون که سوتی اشپزی نداری 👏

    کدبانووووووو😊

  • ۲۳:۰۳   ۱۳۹۶/۲/۱۰
    avatar
    ASEMAN
    سه ستاره ⋆⋆⋆|5561 |3448 پست
    زیباکده
    fatemeh.g21 : 
    زیباکده
    ASEMAN : 
    کلاس دوم راهنمایی بودم و خواهرم اول راهنمایی، مامانم قیمه و آش بار گذاشته بودند، به من و خواهرم گفتند من میرم بیرون، ساعت 11لپه رو بریزید توی قیمه و عدس رو بریزید توی آش تا برگردم. ما هم گفتیم :چششششششم
    خلاصه عرضم به حضورتون که ساعت 11شد من به خواهرم گفتم که ساعت 11شد برو کاری که مامان گفته بود انجام بده، چند لحظه بعد دیدم خواهرم گریان از اشپزخونه اومد بیرون، من که حسابی ترسیده بودم پرسیدم چی شده؟؟؟
    و فهمیدم که بلللله خواهر جان اشتباها لپه رو ریختن تو آش و عدس رو ریختن تو قیمه 😕
    بعد از دلداری دادن به خواهرم گفتم اشکالی نداره بیا بریم اشپزخونه ببینیم چکار میتونیم بکنیم....
    دوتا سینی خیلی بزرگ داشتیم در اوردیمشون و به سختی قابلمه ها رو آوردیم پایین و خالی کردیم تو سینی ها و شروع کردیم به جدا کردن لپه ها از آش و عدسها از قیمه 😂😂😂
    خلاصه سوختیم و ساختیم، تا یکساعت طول کشید.بعد سریع سینی ها رو شستیم و قابلمه ها رو گذاشتیم رو اجاق گاز و همه جا رو مرتب کردیم و رفتیم جلوی تلویزیون و بهم قول دادیم به هیچکس نگیم 😉
    ساعت 1 اعضا خانواده یکی یکی اومدند و سفره ناهار پهن شد.... اما من و خواهرم گفتیم ما گرسنه نیستیم، حالا مامان هی اصرار که چرا نمیخورید؟!؟
    خلاصه بعد از دو روز وجدان درد، موضوع رو به مامان گفتیم و مامان در حالیکه خنده اش گرفته بود، کلی ما دوتا رو دعوا کرد که چه دخترایی، چقدر بی حواس،آخه حواستون کجا بود.......
    زیباکده

    15 چه حوصله ای داشتین شما جدا کنین9 خوبیش اینه کسی نفهمید18

    زیباکده

    دیگه دیگه.... جذبه مامانم ما رو به این کار واداشت عزیزم 😘

  • ۱۳:۴۵   ۱۳۹۶/۲/۱۱
    avatar
    fatemeh.g21
    سه ستاره ⋆⋆⋆|3229 |3068 پست
    زیباکده
    ASEMAN : 
    زیباکده
    fatemeh.g21 : 

    آشپزی سوتی7

    زیباکده

    آفرین به شما فاطمه جون که سوتی اشپزی نداری 👏

    کدبانووووووو😊

    زیباکده

    اخه هنرم تو اشپزی تخم و مرغ و ماکارانیه که انقد درست کردم خبره شدم1517

  • ۱۳:۴۶   ۱۳۹۶/۲/۱۱
    avatar
    fatemeh.g21
    سه ستاره ⋆⋆⋆|3229 |3068 پست
    زیباکده
    ASEMAN : 
    زیباکده
    زیباکده

    دیگه دیگه.... جذبه مامانم ما رو به این کار واداشت عزیزم 😘

    زیباکده

    مرحبا به اون همه جذبه4 معلومه از اون مامانای دست به دمپایی بوده ها مثل مامان من1510

  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان