خانه
537K

کافه نویسندگان

  • ۱۰:۵۴   ۱۳۹۴/۱۰/۲۳
    avatar
    کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    سلام به همه دوستان عزیزم

    برای اینکه خط داستان گم نشه بهتره که یه جایی داشته باشیم تا در مورد داستان گاهی به بحث و گفتگو بنشینیم و چه جایی بهتر از کافه نویسندگان. قبلا این اتفاق در کافه گفتگو می افتاد که به دلیل حجم بالای مباحث، بحث تخصصی داستان نویسی در لابه لای بقیه صحبت ها گم می شد. 

    خب در ابتدا من چند پیشنهاد دارم که اگه  دوستان موافق بودند بعد از تصویب اجرایی بشه.

    پیشنهاد اول: برای تصویب هر پیشنهادی باید حداقل نیمی از دوستان با آن موافق باشند.

    دوم: موضوع داستان نیز از این امر مستثنی نیست و برای موضوع داستان هم باید رای موافق نیمی از دوستان کسب گردد.

    سوم: هر داستان روز شنبه شروع و در روز چهارشنبه خاتمه یابد.  اضافه نمودن تعداد روزها یا کاستن آن با رای نیمی از دوستان امکان پذیر است.

    چهارم: در هر داستان نفراتی که در آن داستان خاص مشارکت مستمر داشته اند حق دارند در پایان بندی داستان هم شریک شوند. (کسی که کمتر از 4 پست در داستان داشته نمی تواند در پایان بندی مشارکت کند.) 

    پنجم: هر داستان با 4 پست به پایان می رسد یعنی وقتی داستان رو به پایان می رود، با یک پست انتهای داستان بسته نشود و امکان اضافه کردن مطلب برا ی بقیه دوستان که در نوشتن داستان مشارکت مستمر داشته اند امکان پذیر باشد. 

    حالا این آخری رو برای چی گفتم: مثلا ممکنه برای شما اصلا مهم نباشه چرا مهران رفت توی اون جریانو چی شد ولی یکی از دوستان  بخواد داستان رو از دید سوم شخص تعریف کنه(بهزاد) و بگه چرا اینطوری شد یا خیلی از بچه ها که فقط خواننده هستن منتظرن دلیل رو هم بخونن. یا مثلا توی این داستان آخر کسی بخواد تکلیف قسمت عاشقانه سامی و الکس رو روشن کنه.(خودم، شایلان، نوشان) پس انتهای داستان هم مشارکتی بسته شه.

    ششم: اگر نشانه یا سرنخی در داستان ایجاد شد توسط شخص ایجاد کننده یا هر کدام از دوستان تکلیف اون قضیه هم روشن شه اینجوری نشه ته داستان یه سری چنگال کنار یه قبر بمونه یا مثلا اینکه چرا دهکده در نقشه نیست بی جواب باشه.) اینجوری داستان استخوان دار تر میشه.

    در ابتدا هیئت نویسندگان اینجا نام نویسی کنن. ( کسانی که می خوان در داستان نویسی شرکت کنن.)

    در صورت نام نویسی و شرکت نکردن در سه داستان پیاپی شخص از هیئت به طور خودکار حذف میشه و مجددا باید نام نویسی کنه.

    لطفا اول نام نویسی کنید بعد  این شش پیشنهاد من رو به رای بگذارید. در صورتی که پیشنهادی دارید بنویسید تا در صورت تصویب اجرایی بشه.

    متشکرم از همتون.

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۲۳/۱۰/۱۳۹۴   ۱۱:۰۵
  • leftPublish
  • ۱۲:۴۶   ۱۳۹۷/۳/۱
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    زیباکده
    نوشان : 
    بهزاد لابی : زیباکده

    متوجه شدم اتفاقا تو تصحیحی که انجام داده بودم هم همین سعیو کردم اما فرصت نبود خیلی اساسی تر انجام بدم 

    در آینده 5

    زیباکده

    آره من متوجه نشده بودم اصلاح کردی. الان که خوندم تو این زمینه بهتر شده بود. منظورم همین چیزا بود. 51

  • ۰۸:۲۹   ۱۳۹۷/۳/۲
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    نوشان آفرین به نظر من هم با تغییراتی که دادی داستانت هیجان انگیزتر شد
  • ۱۸:۴۵   ۱۳۹۷/۳/۲
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    بچه ها من یه قسمت نوشتم. متاسفانه فرصت نکردم بخونمش که ایرادات متنیش رو رفع کنم، لطفا ایرادات متنی و منطقیش رو بهم بگید که بتونم اصلاح کنم
  • ۲۰:۴۸   ۱۳۹۷/۳/۲
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    راستی دقت کنید اگه قراره این فصل هم یک سال باشه، هر 15 قسمت حدودا باید 3 ماه بدگذره، حالا بسته به داستان یه کم اینور اونور.
  • ۱۱:۳۷   ۱۳۹۷/۳/۳
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    بچه ها من یه قسمت نوشتم. متاسفانه فرصت نکردم بخونمش که ایرادات متنیش رو رفع کنم، لطفا ایرادات متنی و منطقیش رو بهم بگید که بتونم اصلاح کنم
    زیباکده

    بهزاد کلیتش قشنگ بود چند تایی پیشنهاد داشتم خصوصیت رو چک کن نوشتم

  • leftPublish
  • ۱۵:۰۳   ۱۳۹۷/۳/۳
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    مرسی فرک از پیشنهادات. بعضیاش در حد کلمه بود.
    اما دو تا نکته برای نشان که داستان رو خونده :
    1- یه بخش اضافه کردم که نشون بده چرا روزی 2 ساعت عقب میرن. دارن میرن سمت قلعه پالویرا و میخوان ارتش دشمن رو با تردید روبرو کنن تا وقت بخرن و اون قلعه رو برای دفاع آماده کنن. میدونن دیگه دشمن از لاف اینا که هنوز میخوان به قلعه کارتا نا حمله کنن نمیترسه.
    2- فرک دیالوگ های مارتین و مادونا رو گیج کننده دید و یه دیالوگ دیگه پیشنهاد داد. اما من عوض نکردم به دلایلی. فقط توضیح بدم هتر دو نفر دارن به هم حالی میکنن که بدون همکاری هم شکست میخوریم و مارتین علاوه برین داره میگه اگه شراب رو بنوشی(خیانت کنی) کارت تمومه.
  • ۰۹:۱۴   ۱۳۹۷/۳/۵
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    مرسی فرک از پیشنهادات. بعضیاش در حد کلمه بود.
    اما دو تا نکته برای نشان که داستان رو خونده :
    1- یه بخش اضافه کردم که نشون بده چرا روزی 2 ساعت عقب میرن. دارن میرن سمت قلعه پالویرا و میخوان ارتش دشمن رو با تردید روبرو کنن تا وقت بخرن و اون قلعه رو برای دفاع آماده کنن. میدونن دیگه دشمن از لاف اینا که هنوز میخوان به قلعه کارتا نا حمله کنن نمیترسه.
    2- فرک دیالوگ های مارتین و مادونا رو گیج کننده دید و یه دیالوگ دیگه پیشنهاد داد. اما من عوض نکردم به دلایلی. فقط توضیح بدم هتر دو نفر دارن به هم حالی میکنن که بدون همکاری هم شکست میخوریم و مارتین علاوه برین داره میگه اگه شراب رو بنوشی(خیانت کنی) کارت تمومه.
    زیباکده

    بهزاد من مثل همیشه از داستانت لذت بردم اما دیالوگ مارتین و مادونا همون قضیه کاشان و کاشانک شده به نظرم این چیزی که میگی اصلا مفهوم نیست. خیلی سربسته نوشتی

    نکنه منم مثل مادونا خنگم؟720

  • ۱۰:۳۵   ۱۳۹۷/۳/۵
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    زیباکده
    نوشان : 
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    مرسی فرک از پیشنهادات. بعضیاش در حد کلمه بود.
    اما دو تا نکته برای نشان که داستان رو خونده :
    1- یه بخش اضافه کردم که نشون بده چرا روزی 2 ساعت عقب میرن. دارن میرن سمت قلعه پالویرا و میخوان ارتش دشمن رو با تردید روبرو کنن تا وقت بخرن و اون قلعه رو برای دفاع آماده کنن. میدونن دیگه دشمن از لاف اینا که هنوز میخوان به قلعه کارتا نا حمله کنن نمیترسه.
    2- فرک دیالوگ های مارتین و مادونا رو گیج کننده دید و یه دیالوگ دیگه پیشنهاد داد. اما من عوض نکردم به دلایلی. فقط توضیح بدم هتر دو نفر دارن به هم حالی میکنن که بدون همکاری هم شکست میخوریم و مارتین علاوه برین داره میگه اگه شراب رو بنوشی(خیانت کنی) کارت تمومه.
    زیباکده

    بهزاد من مثل همیشه از داستانت لذت بردم اما دیالوگ مارتین و مادونا همون قضیه کاشان و کاشانک شده به نظرم این چیزی که میگی اصلا مفهوم نیست. خیلی سربسته نوشتی

    نکنه منم مثل مادونا خنگم؟720

    زیباکده

    ببخشید ها مادونا خیلی هم شارپ و باهوشه و جواب مارتین رو هم داد....اییییییییییییییییش

  • ۱۰:۳۵   ۱۳۹۷/۳/۵
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    بچه ها الان داستانمو میذارم. نصفشو دیشب نوشتم و امروز هم کاملش کردم.
  • ۱۲:۰۸   ۱۳۹۷/۳/۵
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    زیباکده
    زیباکده

    بهزاد من مثل همیشه از داستانت لذت بردم اما دیالوگ مارتین و مادونا همون قضیه کاشان و کاشانک شده به نظرم این چیزی که میگی اصلا مفهوم نیست. خیلی سربسته نوشتی

    نکنه منم مثل مادونا خنگم؟720

    زیباکده

    ببخشید ها مادونا خیلی هم شارپ و باهوشه و جواب مارتین رو هم داد....اییییییییییییییییش

    زیباکده

    قبول کن دید سیاسی نداره و تو حاشیه ست، دنبال عشقولک بازیه ( تعریف دیگری از خنگ)27

  • leftPublish
  • ۱۲:۱۸   ۱۳۹۷/۳/۵
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    زیباکده
    نوشان : 
    زیباکده
    زیباکده

    بهزاد من مثل همیشه از داستانت لذت بردم اما دیالوگ مارتین و مادونا همون قضیه کاشان و کاشانک شده به نظرم این چیزی که میگی اصلا مفهوم نیست. خیلی سربسته نوشتی

    نکنه منم مثل مادونا خنگم؟720

    زیباکده

    ببخشید ها مادونا خیلی هم شارپ و باهوشه و جواب مارتین رو هم داد....اییییییییییییییییش

    زیباکده

    قبول کن دید سیاسی نداره و تو حاشیه ست، دنبال عشقولک بازیه ( تعریف دیگری از خنگ)27

    زیباکده

    قسمتی که من نوشتم رو بخون نظرت عوض میشه. مادونا کم سن و ساله اما به زودی نقشش رو به عنوان ملکه آینده دزرتلند می پذیره  و این قسمتی که نوشتم نقطه عطف زندگی مادوناست. اون با دنیای کودکی خودش خداحافظی می کنه البته یک شبه نمی تونه به یک بانوی بادرایت تبدیل شه ... اما خواستن بعلاوه مرور زمان این قضیه رو حل می کنه. 2933

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۵/۳/۱۳۹۷   ۱۲:۱۹
  • ۱۲:۵۷   ۱۳۹۷/۳/۵
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    زیباکده
    نوشان : 

    بهزاد من مثل همیشه از داستانت لذت بردم اما دیالوگ مارتین و مادونا همون قضیه کاشان و کاشانک شده به نظرم این چیزی که میگی اصلا مفهوم نیست. خیلی سربسته نوشتی

    نکنه منم مثل مادونا خنگم؟720

    زیباکده

    نه اینطوری که شما دو نفر میگید، این دیالوگ در نیومده. البته من توی 24 ساعتی که فرصت داشتم به دیالوگ ها و پیشنهادات دیگه فکر کردم اما هیچکدوم نمیتونست حق مطلب اون چیزی که توی ذهن من بود رو بهتر ادا کنه. دلم نمیخواست ساده سازیش کنم. پس این رو بذارید به حساب نقطه ضعف من که نیاز داشتم یه دیالوگ پیچیده اما قابل فهم بنویسم، ولی نتونستم و در نهایت قابل فهمتر بودنش رو فدای پیچیدگیش کردم.

  • ۱۲:۵۷   ۱۳۹۷/۳/۵
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست

    خوندم قسمتی که نوشتیو فرک. قشنگ بود، جزییات خوبی داشت. و تغییرات به خوبی داره اتفاق میفته.

    یک ایراد به نظر من داشت که تو خصوصی فعلا بهت گفتم.

    ویرایش شده توسط بهزاد لابی در تاریخ ۵/۳/۱۳۹۷   ۱۳:۰۳
  • ۱۳:۲۸   ۱۳۹۷/۳/۵
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    سلام فرک جون عالی بود واقعا آفرین
    نکته ی کوچیکی که به نظرم رسید در مورد تاج رو توی خصوصی برات نوشتم ببین نظرت چیه
  • ۱۳:۳۱   ۱۳۹۷/۳/۵
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    زیباکده
    مهرنوش : 
    سلام فرک جون عالی بود واقعا آفرین
    نکته ی کوچیکی که به نظرم رسید در مورد تاج رو توی خصوصی برات نوشتم ببین نظرت چیه
    زیباکده

    مهرنوش جون ممنون 5133

    خوندم و اصلاح کردم مرسی 71

  • ۱۳:۳۳   ۱۳۹۷/۳/۵
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    بهزاد خان شما هم خیلی خوب نوشته بودی، در مورد پیچیدگی و نامفهوم بودن بعضی از مذاکرات که بچه ها اشاره کردند تقریبا نظر منم همون هست و علاوه بر اون به نظرم اون تیکه ی تمرکز رومل روی برگردوندن قدرت به اسپروس که اصلا معلوم نیست کجاست با توجه به وضعیت پیچیده ی دزرتلند در جنگ هم خیلی خوب در نیومده بود.
    من اگر بجای رومل بودم در اولین فرصت یک کمپ فرماندهی در نزدیک مرز یا حتی داخل مرزهای اکسیموس می زدم و فورا پایتخت رو ترک می کردم.
  • ۱۳:۳۶   ۱۳۹۷/۳/۵
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    زیباکده
    بهزاد لابی : 

    خوندم قسمتی که نوشتیو فرک. قشنگ بود، جزییات خوبی داشت. و تغییرات به خوبی داره اتفاق میفته.

    یک ایراد به نظر من داشت که تو خصوصی فعلا بهت گفتم.

    زیباکده

    ممنون بهزاد 44

    به نظرت بعد از عقد به چه چیزهایی باید می پرداختم؟ من حتی به هدیه هایی که به عروس داده میشه هم فکر کردم و میدونم هرکسی چه هدیه ای به شاردل داد 37  به جزییات زیادی فکر کردم به ری اکشن های دیگران به این ازدواج و...اما فکر کردم یهو ریتم کند بشه و اینقدر جزییات نوشته شه شاید با بقیه داستانم هماهنگ نشه. اگه ایده ای داری تو خصوصی بگو. من دیدم آن لاینی اینجا نوشتم.

  • ۱۴:۲۹   ۱۳۹۷/۳/۵
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    زیباکده
    مهرنوش : 
    بهزاد خان شما هم خیلی خوب نوشته بودی، در مورد پیچیدگی و نامفهوم بودن بعضی از مذاکرات که بچه ها اشاره کردند تقریبا نظر منم همون هست و علاوه بر اون به نظرم اون تیکه ی تمرکز رومل روی برگردوندن قدرت به اسپروس که اصلا معلوم نیست کجاست با توجه به وضعیت پیچیده ی دزرتلند در جنگ هم خیلی خوب در نیومده بود.
    من اگر بجای رومل بودم در اولین فرصت یک کمپ فرماندهی در نزدیک مرز یا حتی داخل مرزهای اکسیموس می زدم و فورا پایتخت رو ترک می کردم.
    زیباکده

    آره گفتم، اگر هیچکس مفهوم دیالوگ بین مارتین و مادونا رو به کل متوجه نشد، سعی میکنم دفعات بعد بیشتر فکر کنم. چون اولی که نوشتم فکر کردم همگی میفهمید. اما وقتی متوجه شدم هیچکس نفهمیده، فقط یک روز فرصت داشتم و تو اون روز نتونستم یه دیالوگ پیچیده قابل فهم پیدا کنم با توجه به مشغله، ولی این پیچیدگی رو لازم داشتم.

    در مورد مسئله دوم، نه رومل کلا تغییر کاربری! داده. یعنی ازون پادشاه هایی شده که اگه مثلا تاوین لنستر 6، 7 سال دیگه زنده میموند میشد.

    به دلیل فاصله زیادی که جبهه با رومل داره و از اولم میدونست که چه پیروز بشن، چه شکست بخورن، عمق نفوذ جوریه که رهبری صحنه های نبرد رو نمیتونه به خاطر فاصله زیاد حتی از لب مرز به عهده بگیره، به طور تام اختیار جنگ و گرفتن تصمیمات تاکتیکی در مورد سربازها رو به آندریاس داده و نیکلاس هم به عنوان فرمانده ارتش این تاکتیک ها رو پیشنهاد میده و با سربازها در ارتباط هست و ...
    یعنی الان نشستن رومل لب مرز هیچ کمکی به آندریاس اینا نمیکنه چون هر لحظه ممکنه با بزرگترین حمله تاریخ روبرو بشن و خودشون میدونن باید چیکار کنن.

    مسئولیتی که رومل برای خودش به عهده گرفته اینه که آینده رو پیش بینی کنه و برای گزینه های مختلف راهکارهایی رو در نظر بگیره تا در هر شرایط و هر سناریویی برگی برای بازی کردن داشته باشن.

    مثالهاش زیاده، وقتی آندریاس برگشت به دزرتلند برای ازدواج با مادونا، همزمان طرح تمام و کمال استفاده از جادوگر هم ریخته شد(یعنی رومل از چند ماه قبلش رفته بود جادوگر رو به خدمت گرفته بود، نقشه ش هم کشیده بود که کجا و کِی باید استفاده بشه و مونده بود که با آندریاس هماهنگ بشن).

    یا هنوز نه به دار بود نه به بار، مارتین رو فرستاد ریورزلند که اونا رو وارد جنگ کنه. الانم قمارش رو کرده که روی اسپروس شرط ببنده چون ملکه رو داره و قصد نداره ملکه رو تحویل بده. پس از الان باید بدونه که سیلورپاین دو تا سناریو براش داره، یا میتونه توی نافرجام گذاشتن کودتای آکوییلا نقش موثری بازی کنه و آینده ملکه و دوستی با اون کشور رو تضمین کنه(ریسک بزرگیه اما تا آکوییلا خوب مستحکم نشده باید فورا بازیش رو شروع کنه). یا باید منتظر دشمنی های آکوییلا توی یه همچین جنگ بنیان سوزی که با اکسیموس دارن باشه که برای این به اطلاعات بیشتری نیاز داره که اونجا بازی کنه.

    خلاصه اینکه تصمیمات آنی رو به کل به عهده پسرهاش(به ترتیب سن و تجربه و ...) و نیکلاس گذاشته و خودش داره 1 سال جلوتر رو بازی میکنه همیشه.

    ببخشید طولانی شد، اما فکر کنم چند جا توی خود داستان هم نشون دادم که آندریاس اختیار تام داره و رومل کلا خیلی فکرش مشغول اتفاقاتی که در لحظه میفته نیست. 

    مشکلی که شما با رومل دارید، شبیه مشکلی هست که با مارتین دارید. یعنی من دلم نمیخواد به عنوان راوی موضوع رو شرح بدم و سعی میکنم با رفتارها و گفتارهای افراد این حس رو منتقل کنم، اما چون خیلی سخته، بعضی وقتها موفق نمیشم.

  • ۱۴:۳۱   ۱۳۹۷/۳/۵
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    مثال دیگه قضیه اون ماسین هابِر و قایم کردن داشتن یک جادوگر و شایعه سازی در مورد ایجاد شدن جادوگر های بیشتره. در واقع رومل از الان تصمیمش رو گرفته که کِی باید جادوگر دوم رو استفاده کنه و تقریبا میدونه نتیجه کلی جنگ بین سپاهش و اکسیموس ها به کجاها میرسه، ریورزلند کِی اضافه میشه و جادوگر کِی باید بیاد. اما تصمیمات آنی رو به آندریاس و نیکلاس اینا سپرده که البته با تجربه هم هستن و نبوغ و درایت هم دارن.
  • ۱۴:۳۳   ۱۳۹۷/۳/۵
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    زیباکده
    فرک (Ferak) : 

    ممنون بهزاد 44

    به نظرت بعد از عقد به چه چیزهایی باید می پرداختم؟ من حتی به هدیه هایی که به عروس داده میشه هم فکر کردم و میدونم هرکسی چه هدیه ای به شاردل داد 37  به جزییات زیادی فکر کردم به ری اکشن های دیگران به این ازدواج و...اما فکر کردم یهو ریتم کند بشه و اینقدر جزییات نوشته شه شاید با بقیه داستانم هماهنگ نشه. اگه ایده ای داری تو خصوصی بگو. من دیدم آن لاینی اینجا نوشتم.

    زیباکده

    توی خصوصی نوشتم برات. من بعضی موقع ها آنلاین هستم اما صفحه رو به روز نمیکنم. اینه که اگه یهو نتونستم بحث رو ادامه بدم، بعدا نظراتت رو میخونم و باز نظری داشتم، میگم.

  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان