خانه
538K

کافه نویسندگان

  • ۱۰:۵۴   ۱۳۹۴/۱۰/۲۳
    avatar
    کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    سلام به همه دوستان عزیزم

    برای اینکه خط داستان گم نشه بهتره که یه جایی داشته باشیم تا در مورد داستان گاهی به بحث و گفتگو بنشینیم و چه جایی بهتر از کافه نویسندگان. قبلا این اتفاق در کافه گفتگو می افتاد که به دلیل حجم بالای مباحث، بحث تخصصی داستان نویسی در لابه لای بقیه صحبت ها گم می شد. 

    خب در ابتدا من چند پیشنهاد دارم که اگه  دوستان موافق بودند بعد از تصویب اجرایی بشه.

    پیشنهاد اول: برای تصویب هر پیشنهادی باید حداقل نیمی از دوستان با آن موافق باشند.

    دوم: موضوع داستان نیز از این امر مستثنی نیست و برای موضوع داستان هم باید رای موافق نیمی از دوستان کسب گردد.

    سوم: هر داستان روز شنبه شروع و در روز چهارشنبه خاتمه یابد.  اضافه نمودن تعداد روزها یا کاستن آن با رای نیمی از دوستان امکان پذیر است.

    چهارم: در هر داستان نفراتی که در آن داستان خاص مشارکت مستمر داشته اند حق دارند در پایان بندی داستان هم شریک شوند. (کسی که کمتر از 4 پست در داستان داشته نمی تواند در پایان بندی مشارکت کند.) 

    پنجم: هر داستان با 4 پست به پایان می رسد یعنی وقتی داستان رو به پایان می رود، با یک پست انتهای داستان بسته نشود و امکان اضافه کردن مطلب برا ی بقیه دوستان که در نوشتن داستان مشارکت مستمر داشته اند امکان پذیر باشد. 

    حالا این آخری رو برای چی گفتم: مثلا ممکنه برای شما اصلا مهم نباشه چرا مهران رفت توی اون جریانو چی شد ولی یکی از دوستان  بخواد داستان رو از دید سوم شخص تعریف کنه(بهزاد) و بگه چرا اینطوری شد یا خیلی از بچه ها که فقط خواننده هستن منتظرن دلیل رو هم بخونن. یا مثلا توی این داستان آخر کسی بخواد تکلیف قسمت عاشقانه سامی و الکس رو روشن کنه.(خودم، شایلان، نوشان) پس انتهای داستان هم مشارکتی بسته شه.

    ششم: اگر نشانه یا سرنخی در داستان ایجاد شد توسط شخص ایجاد کننده یا هر کدام از دوستان تکلیف اون قضیه هم روشن شه اینجوری نشه ته داستان یه سری چنگال کنار یه قبر بمونه یا مثلا اینکه چرا دهکده در نقشه نیست بی جواب باشه.) اینجوری داستان استخوان دار تر میشه.

    در ابتدا هیئت نویسندگان اینجا نام نویسی کنن. ( کسانی که می خوان در داستان نویسی شرکت کنن.)

    در صورت نام نویسی و شرکت نکردن در سه داستان پیاپی شخص از هیئت به طور خودکار حذف میشه و مجددا باید نام نویسی کنه.

    لطفا اول نام نویسی کنید بعد  این شش پیشنهاد من رو به رای بگذارید. در صورتی که پیشنهادی دارید بنویسید تا در صورت تصویب اجرایی بشه.

    متشکرم از همتون.

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۲۳/۱۰/۱۳۹۴   ۱۱:۰۵
  • leftPublish
  • ۰۹:۲۸   ۱۳۹۹/۴/۲۶
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    آفرین آقا بهزاد، خیلی بهتر شد
  • ۰۹:۱۰   ۱۳۹۹/۴/۲۹
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    بچه ها من یه سوال دارم
    جدای از حال و هوای داستان، تو زندگی واقعیتون تو دنیای امروز فک میکنید ارزش جوی خون بیشتر یا یه وجب خاک؟ با در نظر گرفتن خون عزیزانتون بگید
    برای من خون ارزشمند تره. من به راحتی حاضر نیستم فداش کنم حتی فدای خاک
  • ۱۰:۰۰   ۱۳۹۹/۴/۲۹
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    نوشان :بچه ها من یه سوال دارم
    جدای از حال و هوای داستان، تو زندگی واقعیتون تو دنیای امروز فک میکنید ارزش جوی خون بیشتر یا یه وجب خاک؟ با در نظر گرفتن خون عزیزانتون بگید
    برای من خون ارزشمند تره. من به راحتی حاضر نیستم فداش کنم حتی فدای خاک

    سلام نوشان جون

    این یک بحث خیلی پیچیده هست، از نظر من هم خون و زندگی از هر چیزی ارزشمند تره ولی در طول تاریخ می بینیم که صرف نظر از نژاد و دین و ایدیولوژی و هر نوع دسته بندی دیگه ای خاک به راحتی به خون ارجهیت پیدا کرده، حتی در حیوانات هم قلمرو ارزش مبارزه و کشته شدن رو داره!

    اینها همه به این دلیل هست که انسان و سایر موجودات جوری برنامه ریزی شدن که درسته حفظ زندگی براشون اولین اهمیت رو داره ولی این دید یکمی فراتر از زندگی یک شخص بوده و توجه اصلی حفظ و تضمین زندگی نسل هست.

    یعنی اینکه هر فرد بصورت ناخداگاه فکر می کنه چه کاری باید انجام بده که نسلش و ژن اون نسل باقی بمونه و یکی از اصلی ترین راه ها حفظ خاک و قلمرو هست که منابع لازم برای حفظ اون نسل رو تامین می کنه.

  • ۱۴:۲۹   ۱۳۹۹/۴/۲۹
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    مهرنوش :
    نوشان :بچه ها من یه سوال دارم
    جدای از حال و هوای داستان، تو زندگی واقعیتون تو دنیای امروز فک میکنید ارزش جوی خون بیشتر یا یه وجب خاک؟ با در نظر گرفتن خون عزیزانتون بگید
    برای من خون ارزشمند تره. من به راحتی حاضر نیستم فداش کنم حتی فدای خاک

    سلام نوشان جون

    این یک بحث خیلی پیچیده هست، از نظر من هم خون و زندگی از هر چیزی ارزشمند تره ولی در طول تاریخ می بینیم که صرف نظر از نژاد و دین و ایدیولوژی و هر نوع دسته بندی دیگه ای خاک به راحتی به خون ارجهیت پیدا کرده، حتی در حیوانات هم قلمرو ارزش مبارزه و کشته شدن رو داره!

    اینها همه به این دلیل هست که انسان و سایر موجودات جوری برنامه ریزی شدن که درسته حفظ زندگی براشون اولین اهمیت رو داره ولی این دید یکمی فراتر از زندگی یک شخص بوده و توجه اصلی حفظ و تضمین زندگی نسل هست.

    یعنی اینکه هر فرد بصورت ناخداگاه فکر می کنه چه کاری باید انجام بده که نسلش و ژن اون نسل باقی بمونه و یکی از اصلی ترین راه ها حفظ خاک و قلمرو هست که منابع لازم برای حفظ اون نسل رو تامین می کنه.

    وقتی موضوع رو به بقای ژن و نسل های آینده ربط میدی تازه موضوع معنی دار میشه، و خیلی سوال های دیگه هم پاسخ داده میشه که اینجا پلتفرم مناسبی برای مطرح کردنش نیست. 

    مرسی از روشن کردن این موضوع ذهن من همیشه درگیرش بود

    ماجرای بقای ژن و من تازه یه کم راجع بهش مطالعه کردم تو برنامه ام هست که جدی تر بخونم راجع بهش4. ولی اون یه جزغله مطالعه رو اگه نداشتم قطعا از این پاسخت راضی نمیشدم ولی الان میفهمم وقتی میگی نسل بعد و بقای ژن از چه قدرت عظیمی حرف میزنی

  • ۱۴:۵۲   ۱۳۹۹/۴/۲۹
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    نوشان :
    مهرنوش :
    نوشان :بچه ها من یه سوال دارم
    جدای از حال و هوای داستان، تو زندگی واقعیتون تو دنیای امروز فک میکنید ارزش جوی خون بیشتر یا یه وجب خاک؟ با در نظر گرفتن خون عزیزانتون بگید
    برای من خون ارزشمند تره. من به راحتی حاضر نیستم فداش کنم حتی فدای خاک

    سلام نوشان جون

    این یک بحث خیلی پیچیده هست، از نظر من هم خون و زندگی از هر چیزی ارزشمند تره ولی در طول تاریخ می بینیم که صرف نظر از نژاد و دین و ایدیولوژی و هر نوع دسته بندی دیگه ای خاک به راحتی به خون ارجهیت پیدا کرده، حتی در حیوانات هم قلمرو ارزش مبارزه و کشته شدن رو داره!

    اینها همه به این دلیل هست که انسان و سایر موجودات جوری برنامه ریزی شدن که درسته حفظ زندگی براشون اولین اهمیت رو داره ولی این دید یکمی فراتر از زندگی یک شخص بوده و توجه اصلی حفظ و تضمین زندگی نسل هست.

    یعنی اینکه هر فرد بصورت ناخداگاه فکر می کنه چه کاری باید انجام بده که نسلش و ژن اون نسل باقی بمونه و یکی از اصلی ترین راه ها حفظ خاک و قلمرو هست که منابع لازم برای حفظ اون نسل رو تامین می کنه.

    وقتی موضوع رو به بقای ژن و نسل های آینده ربط میدی تازه موضوع معنی دار میشه، و خیلی سوال های دیگه هم پاسخ داده میشه که اینجا پلتفرم مناسبی برای مطرح کردنش نیست. 

    مرسی از روشن کردن این موضوع ذهن من همیشه درگیرش بود

    ماجرای بقای ژن و من تازه یه کم راجع بهش مطالعه کردم تو برنامه ام هست که جدی تر بخونم راجع بهش4. ولی اون یه جزغله مطالعه رو اگه نداشتم قطعا از این پاسخت راضی نمیشدم ولی الان میفهمم وقتی میگی نسل بعد و بقای ژن از چه قدرت عظیمی حرف میزنی

    444

    خیلی عجیبه که تو هم به این موضوع علاقمند شده بودی!

    راستش منم نمی تونم اینجا در مورد این مقوله زیاد صحبت کنم ولی به صورت خلاصه باید بگم که به این نتیجه رسیدم که ژن و وظیقه ی انتقال اون ریشه و منشا تمام اتفاقات دنیای ماست 3

  • leftPublish
  • ۱۹:۳۱   ۱۳۹۹/۴/۲۹
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    بچه ها من قسمت دوم رو نوشتم. لطفا زودتر بخونید و نظر بدین. ممنون
  • ۱۹:۳۸   ۱۳۹۹/۴/۲۹
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    نوشان :بچه ها من یه سوال دارم
    جدای از حال و هوای داستان، تو زندگی واقعیتون تو دنیای امروز فک میکنید ارزش جوی خون بیشتر یا یه وجب خاک؟ با در نظر گرفتن خون عزیزانتون بگید
    برای من خون ارزشمند تره. من به راحتی حاضر نیستم فداش کنم حتی فدای خاک

    سلام نوشان. منم حرفهای مهرنوش رو خوندم و خیلی باهاش موافقم.

    اما اینکه چرا ممکنه این روزها برخلاف قدیم مسئله خون در برابر خاک مسئله ای با جواب مشخص نباشه و خیلی ها خون رو انتخاب کنن اینه که انسان داره با سرعت خیلی زیادی به مشکلات حیاتیش غلبه میکنه. البته نه در همه جاها ولی در خیلی از جاهای دنیا.

    مثلا شاید 500 سال پیش اگه از مردی میپرسیدی که آیا حاضری برای کشتن یه گاو وحشی جونت رو به خطر بندازی و به جنگل بری و چه بسا با حیوانات درنده هم درگیر بشی یا نه، جوابش اکثرا بله بود. ولی خوب ما الان ترجیح میدیم که گوشتمون رو از قصابی تهیه کنیم و این حتی روی ژن و غریضه  هامون هم تاثیر میذاره. کم کم اولویتش رو از دست میده و در کنار یه سری دلایل دیگه باعث میشه که همه فکر و ذکر ما دیگه تهیه غذا برای بقا نباشه و در کنارش به خیلی چیزهای دیگه هم فکر کنیم.

    حالا همین مسئله برای انتقال ژن هم هست. قبلا انتقال ژن و بقا با هم رابطه کامل داشتن. یعنی الان تو خیلی از جاهای دنیا آدم ها فکر میکنن که بچه دار بشن یا نه؟ و اگه بشن یکی یا نهایت دوتا؟

    اما 1000 سال پیش اگه زیر 5، 6 یا حتی 10 تا پسر داشت یکی ممکن بود بقای خانواده و انتقال ژن در خطر بیفته. ممکنه 1000 سال دیگه مثلا انتقال ژن با فشار یه دکمه اتفاق بیفته و ما دیگه همینقدرم بهش فکر نکنیم.

    همینطور در مورد خاک. قبلا اگه قبیله یا قومی بر قوم دیگه چیره میشد حتما وحشیانه ترین اتفاقات در انتظارشون بود که مرگ جلوش شوخی بود. اما الان شاید یه کشوری بره زیر مجموعه یه کشور دیگه بشه یا یهو مستقل بشه یا مثلا اشغال بشه اما بازم خودشون رای بدن و رییس جمهور انتخاب کنن و اینها اون معانی اولیه از خاک و خون رو داره تغییر میده.

  • ۰۸:۴۲   ۱۳۹۹/۴/۳۰
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    مهرنوش :
    نوشان :
    مهرنوش :
    نوشان :بچه ها من یه سوال دارم
    جدای از حال و هوای داستان، تو زندگی واقعیتون تو دنیای امروز فک میکنید ارزش جوی خون بیشتر یا یه وجب خاک؟ با در نظر گرفتن خون عزیزانتون بگید
    برای من خون ارزشمند تره. من به راحتی حاضر نیستم فداش کنم حتی فدای خاک

    سلام نوشان جون

    این یک بحث خیلی پیچیده هست، از نظر من هم خون و زندگی از هر چیزی ارزشمند تره ولی در طول تاریخ می بینیم که صرف نظر از نژاد و دین و ایدیولوژی و هر نوع دسته بندی دیگه ای خاک به راحتی به خون ارجهیت پیدا کرده، حتی در حیوانات هم قلمرو ارزش مبارزه و کشته شدن رو داره!

    اینها همه به این دلیل هست که انسان و سایر موجودات جوری برنامه ریزی شدن که درسته حفظ زندگی براشون اولین اهمیت رو داره ولی این دید یکمی فراتر از زندگی یک شخص بوده و توجه اصلی حفظ و تضمین زندگی نسل هست.

    یعنی اینکه هر فرد بصورت ناخداگاه فکر می کنه چه کاری باید انجام بده که نسلش و ژن اون نسل باقی بمونه و یکی از اصلی ترین راه ها حفظ خاک و قلمرو هست که منابع لازم برای حفظ اون نسل رو تامین می کنه.

    وقتی موضوع رو به بقای ژن و نسل های آینده ربط میدی تازه موضوع معنی دار میشه، و خیلی سوال های دیگه هم پاسخ داده میشه که اینجا پلتفرم مناسبی برای مطرح کردنش نیست. 

    مرسی از روشن کردن این موضوع ذهن من همیشه درگیرش بود

    ماجرای بقای ژن و من تازه یه کم راجع بهش مطالعه کردم تو برنامه ام هست که جدی تر بخونم راجع بهش4. ولی اون یه جزغله مطالعه رو اگه نداشتم قطعا از این پاسخت راضی نمیشدم ولی الان میفهمم وقتی میگی نسل بعد و بقای ژن از چه قدرت عظیمی حرف میزنی

    444

    خیلی عجیبه که تو هم به این موضوع علاقمند شده بودی!

    راستش منم نمی تونم اینجا در مورد این مقوله زیاد صحبت کنم ولی به صورت خلاصه باید بگم که به این نتیجه رسیدم که ژن و وظیقه ی انتقال اون ریشه و منشا تمام اتفاقات دنیای ماست 3

    دقیقا . هم خیلی جالبه و هم ترسناک برای ما که همیشه فک میکردیم مختاریم و تصمیم گیرنده. بعد متوجه میشی که پایه ای ترین احساسات و عقایدت توسط این ژن ها طراحی شدند و ما هم فقط وسیله ایم20

  • ۰۸:۵۴   ۱۳۹۹/۴/۳۰
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    بهزاد لابی :
    نوشان :بچه ها من یه سوال دارم
    جدای از حال و هوای داستان، تو زندگی واقعیتون تو دنیای امروز فک میکنید ارزش جوی خون بیشتر یا یه وجب خاک؟ با در نظر گرفتن خون عزیزانتون بگید
    برای من خون ارزشمند تره. من به راحتی حاضر نیستم فداش کنم حتی فدای خاک

    سلام نوشان. منم حرفهای مهرنوش رو خوندم و خیلی باهاش موافقم.

    اما اینکه چرا ممکنه این روزها برخلاف قدیم مسئله خون در برابر خاک مسئله ای با جواب مشخص نباشه و خیلی ها خون رو انتخاب کنن اینه که انسان داره با سرعت خیلی زیادی به مشکلات حیاتیش غلبه میکنه. البته نه در همه جاها ولی در خیلی از جاهای دنیا.

    مثلا شاید 500 سال پیش اگه از مردی میپرسیدی که آیا حاضری برای کشتن یه گاو وحشی جونت رو به خطر بندازی و به جنگل بری و چه بسا با حیوانات درنده هم درگیر بشی یا نه، جوابش اکثرا بله بود. ولی خوب ما الان ترجیح میدیم که گوشتمون رو از قصابی تهیه کنیم و این حتی روی ژن و غریضه  هامون هم تاثیر میذاره. کم کم اولویتش رو از دست میده و در کنار یه سری دلایل دیگه باعث میشه که همه فکر و ذکر ما دیگه تهیه غذا برای بقا نباشه و در کنارش به خیلی چیزهای دیگه هم فکر کنیم.

    حالا همین مسئله برای انتقال ژن هم هست. قبلا انتقال ژن و بقا با هم رابطه کامل داشتن. یعنی الان تو خیلی از جاهای دنیا آدم ها فکر میکنن که بچه دار بشن یا نه؟ و اگه بشن یکی یا نهایت دوتا؟

    اما 1000 سال پیش اگه زیر 5، 6 یا حتی 10 تا پسر داشت یکی ممکن بود بقای خانواده و انتقال ژن در خطر بیفته. ممکنه 1000 سال دیگه مثلا انتقال ژن با فشار یه دکمه اتفاق بیفته و ما دیگه همینقدرم بهش فکر نکنیم.

    همینطور در مورد خاک. قبلا اگه قبیله یا قومی بر قوم دیگه چیره میشد حتما وحشیانه ترین اتفاقات در انتظارشون بود که مرگ جلوش شوخی بود. اما الان شاید یه کشوری بره زیر مجموعه یه کشور دیگه بشه یا یهو مستقل بشه یا مثلا اشغال بشه اما بازم خودشون رای بدن و رییس جمهور انتخاب کنن و اینها اون معانی اولیه از خاک و خون رو داره تغییر میده.

    به نظر میاد تغییر کردن مفاهیم یکی از بزرگترین چالش های امروز بشر باشه. 

    قبلا ترها مردم راحت تر می مردن و کمتر به سن پیری میرسیدند بنابراین بیشتر زاد و ولد میکردند و کمتر هم از مرگ میترسیدند و به قول تو راحت تر وارد درگیریهای مرگ بار میشدند. اما الان که دیگه این داستان ها کم رنگ تر شده بازم انتظار میره که واسه خاک بیشتر ارزش قائل بشیم انگار فرهنگمون هم از این تغییر مفاهیم عقب مونده و خودش آپدیت نکرده. امیدوارم اون روزی که دولت مردهای سراسر دنیا میفهمن جون آدمها دیگه خیلی ارزشمند تر از 100 سال پیشه، خیلی دور نباشه

    یه چیز جالبی بگم بهتون. تو اساسنامه سازمان ملل یا منشور ملل متحد خیلی کمتر از اون چیزی که ماها الان انتظار داریم به فردیت انسانها اهمیت داده. یه جورایی همه آدمها رو زیر سایه دولتهاشون حساب کرده. با وجود اینکه راجه به حقوق بشر یه صحبت هایی هم داره ( به طور غیر مستقیم) اما در کل اگه الان میخواستن بشینن منشور رو از اول بنویسن خیلی تغییر میکرد. دیگه ببینید مفهوم جون آدمیزاد چقدر تغییر کرده

    خب برم سراغ داستان33

  • ۰۹:۲۸   ۱۳۹۹/۴/۳۰
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
  • leftPublish
  • ۱۵:۳۱   ۱۳۹۹/۴/۳۰
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    سلام آقا بهزاد آفرین که قسمت دوم رو هم نوشتی
    قسمت جالبی بود ولی احساس می کنم به اندازه ی کافی جلو نرفت و مسایل زیادی برای قسمت آخر باقی موند!
    برای اصلاحات فکر می کنم پاراگراف اول رو یکبار دیگه خودتون بخونید ببینید چطوریه؟ به نظرم یک چیزی توش جا افتاده
    و در ادامه به نظرم میاد که حداقل 3 جا به جای دیمانیا نوشتید دزرتلند!
    بقیش خیلی خوب بود.
  • ۰۹:۳۵   ۱۳۹۹/۵/۱۹
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    سلام بهزاد آیا دستی دستی داستان رو به یه پروژه نصفه نیمه رها شده تبدیل کردی؟ آیا همه اینا فقط یه بازی بود؟ آیا قراره هیچ وقت دیگه شاهد پایان داستان نباشیم؟ آیا یه تلخی بی پایان بهتر از یه پایان تلخ شد؟ آیا چی؟ آیا خوبی خودت؟آیا اصل حالت چطوره؟ آیا رئیس شدی تو محل کارت مسئولیتات زیاد شده دیگه نمیرسی به چیزه دیگه ای فک کنی؟ آیا آیا آیا آیا
  • ۰۳:۰۷   ۱۳۹۹/۵/۲۶
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    سلام بچه ها.
    میبخشید که خیلی دیر شد، اما همینطور که میبینید من در حرکتی فداکارانه تا این ساعت بیدار مانده و قسمت آخر سه گانه را نوشتم.
    نوشان راستش رو بخوای میخوام برای انتخابات ریاست جمهوری کاندید بشم خیلی سرم شلوغ شده!

    بازم ببخشید که دیر شد. لطفا بخونید و تا زمان دارم نظر بدید.
    ممنون
  • ۱۱:۲۱   ۱۳۹۹/۵/۲۶
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    بهزاد لابی :سلام بچه ها.
    میبخشید که خیلی دیر شد، اما همینطور که میبینید من در حرکتی فداکارانه تا این ساعت بیدار مانده و قسمت آخر سه گانه را نوشتم.
    نوشان راستش رو بخوای میخوام برای انتخابات ریاست جمهوری کاندید بشم خیلی سرم شلوغ شده!

    بازم ببخشید که دیر شد. لطفا بخونید و تا زمان دارم نظر بدید.
    ممنون

    15 15 15

  • ۱۱:۲۵   ۱۳۹۹/۵/۲۶
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    آقا بهزاد! واقعا عالی و تکان دهنده بود!
    نه!
    فکر کنم بهترین قسمتی بود که در این سیزن و یا احتمالا یکی از بهترین قسمت های کل داستان بود، سناریو، فضا سازی و همه چیز عالی بود، حیف که خیلی قسمت تلخی بود
    این جیمز بنت کله پوک پس کجا بود؟!
  • ۲۳:۳۸   ۱۳۹۹/۵/۲۶
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    مهرنوش :آقا بهزاد! واقعا عالی و تکان دهنده بود!
    نه!
    فکر کنم بهترین قسمتی بود که در این سیزن و یا احتمالا یکی از بهترین قسمت های کل داستان بود، سناریو، فضا سازی و همه چیز عالی بود، حیف که خیلی قسمت تلخی بود
    این جیمز بنت کله پوک پس کجا بود؟!

    ممنون مهرنوش. همه سعیم رو کردم که این روز برای همیشه توی تاریخ ثبت بشه! 23 23

    راستش توی نبردهای تن به تن آخر داستان ازش استفاده نکردم که بعد ببینیم کشته شده یا اسیر. شاهین و سامی هم هنوز رسما کشته نشدن اما احتمال بالا این اتفاق افتاده یا میفته.

  • ۱۰:۱۲   ۱۳۹۹/۵/۲۷
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست

    بهزاد سلام
    ببخشید من دیروز خوندم ولی انقدر عصبانی بودم از دستت اون لحظه نتونستم چیزی بنویسم بعدشم سرم شلوغ شد یادم رفت، میخواستم بنویسم کاش از بانو کاترینم یه چیزهایی مینوشتی
    تو و مهرنوش استعداد زیادی در فراموش کردن شخصیت ها دارین
    کلا که از دستت عصبانی ام انگار که مجبور کردی باسمن ها حمله کنن
    خیلی خوب بود آفرین

    ویرایش شده توسط نوشان در تاریخ ۲۷/۵/۱۳۹۹   ۱۰:۱۲
  • ۱۰:۲۷   ۱۳۹۹/۵/۲۷
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    نوشان :

    بهزاد سلام
    ببخشید من دیروز خوندم ولی انقدر عصبانی بودم از دستت اون لحظه نتونستم چیزی بنویسم بعدشم سرم شلوغ شد یادم رفت، میخواستم بنویسم کاش از بانو کاترینم یه چیزهایی مینوشتی
    تو و مهرنوش استعداد زیادی در فراموش کردن شخصیت ها دارین
    کلا که از دستت عصبانی ام انگار که مجبور کردی باسمن ها حمله کنن
    خیلی خوب بود آفرین

    سلام نوشان جون

    یه چیزی می گم عصبانی نشی ها! منم باور کن بانو کاترین اصلا یادم نیست کی بود؟ یکم یاآوری کن:

  • ۱۰:۳۰   ۱۳۹۹/۵/۲۷
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    بهزاد لابی :
    مهرنوش :آقا بهزاد! واقعا عالی و تکان دهنده بود!
    نه!
    فکر کنم بهترین قسمتی بود که در این سیزن و یا احتمالا یکی از بهترین قسمت های کل داستان بود، سناریو، فضا سازی و همه چیز عالی بود، حیف که خیلی قسمت تلخی بود
    این جیمز بنت کله پوک پس کجا بود؟!

    ممنون مهرنوش. همه سعیم رو کردم که این روز برای همیشه توی تاریخ ثبت بشه! 23 23

    راستش توی نبردهای تن به تن آخر داستان ازش استفاده نکردم که بعد ببینیم کشته شده یا اسیر. شاهین و سامی هم هنوز رسما کشته نشدن اما احتمال بالا این اتفاق افتاده یا میفته.

    آقا یهزاد بیا یکم روشن کن که سیندنبرگ و ملکه و ساگشتا و عقرب سرخ و کلی بر و بچ تو پایتخت کجا بودن و چی شدن؟؟؟؟

  • ۱۱:۴۸   ۱۳۹۹/۵/۲۷
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    نوشان :

    بهزاد سلام
    ببخشید من دیروز خوندم ولی انقدر عصبانی بودم از دستت اون لحظه نتونستم چیزی بنویسم بعدشم سرم شلوغ شد یادم رفت، میخواستم بنویسم کاش از بانو کاترینم یه چیزهایی مینوشتی
    تو و مهرنوش استعداد زیادی در فراموش کردن شخصیت ها دارین
    کلا که از دستت عصبانی ام انگار که مجبور کردی باسمن ها حمله کنن
    خیلی خوب بود آفرین

    ای وای راست میکی! بانوی اول دربار فراموش شد! ولی دیگه الان کاری از دستم بر نمیاد. یه جوری بعدا باید ماست مالش کنیم. 

    خوب وقتی یه ارتش 200 هزار نفری میرسه به شهری که کلا 40، 50 هزار نفر توشه و کمکی هم بهش نمیرسه همین میشه ...

  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان