خانه
63.8K

خلاصه کتاب

  • ۱۳:۳۳   ۱۳۹۴/۹/۸
    avatar
    کاربر جديد|76 |99 پست

    در این تاپیک کتابهایی که خوندید رو برای دیگران خلاصه بگید تا علاقمندان به موضوع برن کتاب رو بخونن با این روش میتونیم به هم کمک کنیم تا اطلاعات بیشتری در مورد کتاب ها کسب کنیم . امروز خلاصه کتاب شادکامان دره قره سو از علی محمد افغانی رو میذارم

    شادکامان دره ی قره سو رمانی است با موضوع عاشقانه که نیم نگاهی به مسایل اجتماعی و وضع سیاسی دوران اواخر پهلوی اول واوایل حکومت محمد رضا شاه هم دارد .داستان از حرکت شخصیت اصلی ماجرا –پسری 19ساله به نام بهرام-به روستایی کوچک است،بهرام به دیدن پدرش میرود که به دستور بدیع الملک خان روستا در حال ساخت سدی بر روی رودخانه ی قره سو است پدر بهرام مردی است شریف، معتقد و آبرودار .بهرام دلبسته ی دختر بدیع الملک است ،دختری که تنها یکبار در شانزده سالگی دیده است و از این دختر - سرو ناز- همین را میداند که مادرش را از دست داده و بعد از مرگ مادرش با پدرش هم کلام نشده  بهرام اورامظهر بزرگی ونهایت  حسن و جمال میداند .در این سفر او فرصت میکند با سرو ناز سخن بگوید و نامه ای عاشقانه نیز به او میدهد .زما نی که پدر بهرام ساخت سد را به پایان میرساند و هردو به شهر کرمانشاه باز میگردند ،بدیع الملک- که مردی ثروتمند و فرومایه است و ثروت خودرا از راه ناحق بدست آورده است- در پرداخت مزد پدر بهرام اهمال میکند به همین علت بهرام به اتفاق پدرش به عمارت بدیع الملک میروند در آنجا بهرام میتواند دوباره سرو ناز را ببیند.سرو ناز سعی دارد که رابطه ی خود با بهرام را یک دوستی و معاشرت ساده فرض کند اما او خود نمیداند که عمیقا دلبسته ی بهرام و آواز خوش او شده است .زما نی که  بهرام و سرو ناز مشغول صحبت اند نامادری سرو ناز آن دو را میبیند اوآرزو دارد که با تبدیل شدن این ماجرا به یک رسوایی موقعیت خودش را نزد پدر سروناز محکم کند و دختر را از چشم پدرش بیندازد ،سرو ناز هم که از نیت او آگاه است سعی میکند از بهرام فاصله بگیرد و اندرز ها وهشدار های عاقلانه به خود میدهد اما احساس او درگیر بهرام است. دیدار های آن دو در طول دو سا ل  بار ها تکرار میشود و تمامی این دیدار ها هم از نظر نامادری سرو ناز دور نمیماند .در تمام این دوسال زندگی خانواده ی بهرام در وضع اسف باری بسر میبرد و بار زندگی بر دوش مادر  فداکار خانواده است. این دیدار ها شایعات فراوانی را بر سر زبان ها می اندازد واین شایعات برای بهرام گران تمام میشود  ؛ بدخواهانش  اورا با سمی مهلک مسموم میکنند ولی او زنده میماند  ،در نهایت سروناز پهنانی به عقد بهرام در می آید وبا خانواده ی بهرام به تهران فرار میکند،پدرش او را از ارث محروم میکند .چندی بعد بهرام که به خاطر کار زیاد ضعیف شده است به علت اثراتی که از سم در وجودش مانده میمیرد .بعد از مرگ بهرام سرو ناز با خانواده ی فقیر اما شریف بهرام زندگی میکند و از دنیای آلوده به حرص و جنایت پدرش برا ی همیشه رها میشود .

    خلاصه کتاب
  • leftPublish
  • ۱۱:۳۹   ۱۳۹۴/۹/۱۵
    avatar
    دامون
    کاربر فعال|608 |373 پست

    يك عاشقانه ي آرام

     

    نادر ابراهيمي

     

    يك عاشقانه ي آرام در مورد گيله مردي مبارز و سياسي است كه عاشق عسل دختر آذري زيبا و سياسي مسلكي مي شود . كل كتاب روند و مراحل و برنامه ريزي هاي زندگي مبتني بر عشق اين دوست . با زباني شاعرانه بيان عشقي شاعرانه و زيبا . عاشقاني كه سعي مي كنند در لحظه لحظه با هم بودن عاشق هم باشند و نگذارند عشقشان به رخوت و عادت كشيده شود . عاشقاني كه با زمان مبارزه مي كنند .

    لبته اينم بگم عشق و سياست را يك جورايي در كنار هم مي بينه در اين كتاب. شور و اشتياق اوليه عشق و انقلاب و رخوت بعد از انقلاب و عشق را . اما به هر دو مثبت نگاه مي كنه مي گه مي شه جلوي هر دو را گرفت . آقاي ابراهيمي در ابتدا دانشجوي حقوق بودند اما اين رشته را نيمه كاره رها مي كنند و به سراغ رشته زبان انگليسي دانشگاه تهران مي رن .

      خسته دل نباش ، محبوب خوب آذري من !

     قسمت هاي زيبايي از كتاب :

    در ميان همه جانوران جهان ، فقط انسان ها اعدام مي شوند – به وسيله انسان ها . ديگر هيچ جانوري اعدام نمي شود و نمي كند .

     

    تاب آوردم ، چرا كه جرمم فقط خواستن بود و به اين جرم بد مي كشند اما آنكه كشته مي شود ، سرافكنده نمي شود .

     

    عشق يك قطار مسافربري نيست تا اگر كمي دير رسيدي ، قطار رفته باشد و تو مانده باشي – با چمدان هاي سنگين ، با تاسف ، با قطره هاي اشكي در چشمان حسرت .

     

    خلاصه کتاب

    ویرایش شده توسط دامون در تاریخ ۱۵/۹/۱۳۹۴   ۱۱:۴۰
  • ۱۲:۴۳   ۱۳۹۴/۹/۱۵
    avatar
    ماهی سیاه کوچولو
    کاربر جديد|55 |62 پست

    این کتاب شامل سه بخش : باران رویای پاییز ، پنج نامه از ساحل چمخاله به ستاره آباد و پایان باران رویا است که می توان عاشقانه ترین بخش آن را باران رویای پاییز دانست.
    این کتاب در کنار کتاب " یک عاشقانه آرام " از زمره عاشقانه ترین کتاب های نادر ابراهیمی است که با توجه به حجم کمی (110صفحه) که دارد از تاثیرگذاری چشمگیری برخوردار است.
    بار دیگر شهری که دوست می داشتم ، داستان عاشقی پسر مردی کشاورز است که سخت دلباخته دختر خان شده است و هنگامی این داستان را روایت می کند که عشقش (هلیا) پس از گذر روزها از فرارشان از شهری که در آن کودکی خود را به دست جوانی سپرده بودند ، او را تنها رها کرده و به خانه بازگشته بود.مرد عاشق به شهری باز می گردد که روزگاری به خاطر عشقش از آن گریخته بود و از آن طرد شده بود.به شهری که دوستش می داشت...و می گوید هیچ عشقی ماندگارتر از عشق به خاک نیست...حتی عشقی که برایش از خاکت بگذری ! 
    هر چند مضمون این کتاب دست مایه فیلم های فارسی و داستان های بیشماری بوده است ، با این همه این بار نادر ابراهیمی با نثری متفاوت ، لطیف و سرشار از احساس آن را به رشته تحریر درآورده است.
    این کتاب کوچک ، تنها داستان گلایه ها و واگویه های مرد عاشقی نیست که محبوبش رهایش کرده...نویسنده با دقت و ظرافت در پس پرده دلتنگی عاشقی تنها ، بسیاری از عادات ، معضلات و نکات اجتماعی و حتی سیاسی را در چارچوب یک جامعه کوچک مورد اشاره قرار داده است.
    نادر ابراهیمی در این کتاب خواننده را با جریانی آرام وارد دنیایی از تضاد ها و تناقض های جامعه می کند که افکار پوسیده حاکم بر آن معصومیت کودکی را به بی وفایی ، عشق را به نفرت و زندگی را به زنده مانی تبدیل کرده است و هنگامی که عاشق تنها رها شده به شهری که روزگاری دوستش می داشت...در آن به دنیا آمده بود و با هر نفس عشق را در دل پرورانده بود...بازمی گردد ، هر چند پدران این شهر از دنیا رفته اند اما رسوم و عادات کهنه آنان همچون تار عنکبوتی ، هر زنده و جانداری را به بند می کشد؛ عنکبوت پیر مرده اما تارها هنوز پابرجا مانده است.
    هر چند داستان بار دیگر شهری که دوست می داشتم ، انباری از جملاتی لطیف و عمیق با مفاهیمی زیبا و تاثیرگذار است اما گاهی به نظر می رسد این کتاب ، یک کتاب داستان نیست ؛ گویی این جملات ، حرف دل نویسنده ای است که روی کاغذ فریاد کشیده است تا بالاخره خوانده شود.

    خلاصه کتاب
  • ۱۴:۱۷   ۱۳۹۴/۹/۱۵
    avatar
    سودا ح
    کاربر جديد|48 |67 پست

    سلام من یه رمان بهتون معرفی میکنم خیلی قشنگه

    نام رمان : توسکا

    نویسنده :هما پور اصفهانی

    تعداد صفحات : 220

    خلاصه ای از داستان رمان توسکا :

    داستان درباره ی دختری به اسم توسکاست دختری از جنس همه دخترا … که ناخواسته وارد راهی می شه که براش خیلی چیزا به وجود می یاره … شهرت … رقابت … ثروت … و چیزی که توی عقلش هم نمی گنجید هیچ وقت … عشق!!! عشقی از نوع ناب در روزگاری که نامش هم کیمیاست ……

    صفحه ی اول رمان توسکا :

    به ساعتم نگاه کردم و غر زدم … – اه … چهار ساعته اینجا علاف شدیم … طناز … خاک بر سرت اینا همه اش کلاهبرداریه بیا بریم یه کوفتی بکنیم تو این شیکمامون … مردم از گشنگی … از ساعت هشت صبح تا حالا اینجاییم … طناز نگاهی به صف انداخت و در حالی که با نیازمندیها خودشو باد می زد گفت: – ده نفر بیشتر جلومون نیستن خره … یه ذره دیگه دندون سر کبدت بذار رفتیم تو … نگاهی عاقل اندر سفیهانه بهش کردم … موهای حنایی رنگ داشت با چشمای قهوه ای روشن … خوشگل بود و تو دل برو … با هم دوست بودیم ولی نه خیلی صمیمی … یه وقتایی که کارمون به هم گره می خورد یاد هم می افتادیم … یعنی آخر دوستی بودیما!!! ولی حقیقت این بود که من به خاطر صمیمت زیادم با بابام زیاد علاقه ای به دوست شدن با کسی نداشتم … بابام دنیام بود … مامانمو هم خیلی دوست داشتم ولی بابا یه چیز دیگه بود … طناز توی یکی از روزنامه ها یه خبری خونده بود و از دیروز منو دیوونه کرده بود … یکی از کارگردانای بزرگ برای یکی از کاراش نیاز به یه چهره داره … چهره ای که شناخته شده نباشه … و آدرس اینجا رو داده بودن برای تست … اگه توی تست قبول می شدی تازه می رفتی کلاس بازیگری … هیچ وقت به بازیگر شدن فکر نکرده بودم … بابا این جور کارارو دوست نداشت … همیشه بهم می گفت: – دخترم قانع باش و به زندگی عادیت رضایت بده … اون بالا بالاها هیچ خبری نیست … اگه یه آب باریکه رو بگیری و بری هیچ وقت ضربه نمی خوری … ولی شهرت و ثروت و مقام ممکنه به زمین بزندت و اونوقت روحت داغون می شه … اخلاقش این بود … اهل ریسک کردن نبود … منم به خودش رفته بودم برای همینم فقط دنبال طناز راه افتاده بودم تا اون تستشو بده و ضایع بشه و با هم برگردیم … محال بود توی این جمعیت اون شانسی داشته باشه …

    .

    خلاصه کتاب
  • ۱۵:۱۱   ۱۳۹۴/۹/۱۵
    avatar
    رومین
    کاربر جديد|53 |76 پست

    ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد

    نویسنده: پائولو کوئلیو

    تعداد صفحات : 154

    خلاصه : ورونیکا دختر جوان است که یک روز صبح به دلیلی خنده دار تصمیم به خودکشی میگیرد . با نوشتن و فرستادن مقاله ای به روزنامه ای محلی ، چند قرص می خورد تا به زندگی اش خاتمه دهد. خودکشی اش با شکست مواجه میشود و برای درمان به یک مرکز روانپزشکی منتقل میشود. داستان با تعریف زندگی شخصیت های دیگر تیمارستان ادامه پیدا می کند. ورونیکای بیمار عاشق پسری شیزوفرنیک میشود و این عشق او را از پوچی خلاص می کند و میل به زندگی را کم کم در وجودش شعله ور می کند. تا اینکه دکتر ها اعلام می کنند ورونیکا بیشتر از یک ماه دیگر زنده نیست و باید به این عشق بی سرانجام خاتمه دهد... 

    خلاصه کتاب
  • ۱۶:۳۷   ۱۳۹۴/۹/۱۵
    avatar
    روشنک ا
    کاربر جديد|76 |99 پست

    کتاب عقاید یک دلقک 

    این کتاب دربارهٔ دلقکی به نام شنیر است که همسرش ماری او را ترک کرده و به همین دلیل دچار افسردگی شده و مرض‌های همیشگی‌اش، مالیخولیا و سردرد تشدید یافته. از این رو برای تسکین آلام خود به مشروب رو آورده‌است. به قول خودش «دلقکی که به مشروب روی بیاورد، زودتر از یک شیروانی ساز مست سقوط می‌کند». فقط دو چیز این دردها را تسکین می‌دهند: مشروب و ماری. مشروب یک تسکین موقتیست ولی ماری نه. ولی او رفته.

    او بعد از افتضاحی که در یکی از نمایش‌هایش به وجود می‌آورد و پایش را مصدوم می‌کند، به بن محل زندگی‌اش (که کمتر از دو سه هفته در سال در آن جاست) باز می‌گردد. به این دلیل که او آدم ولخرجی است دیگر حتی یک پنی هم برایش نمانده. به همین دلیل دفترچه تلفنش را باز می‌کند و شروع به تماس با آشنایان می‌گیرد. در این میان بارها به گذشته می‌رود و خاطراتش را می‌گوید.

    ماری همسر او یک کاتولیک بوده و در جوانی با هم فرار کرده‌اند و بدون اینکه با هم ازدواج کنند با هم رابطه داشته‌اند. این امر ماری را عذاب می‌داده و بالاخره روزی از او فرار می‌کند.

    هانس شنیر دلقک، تنها به اتاق خود در بن، پناه برده‌است و چند ساعت شکست‌های زندگی عاطفی و حرفه­ایش را جمع­بندی می­کند تا بعد برود مانند گدایی بر پله­های ایستگاه راه­ آهن بنشیند و بازگشت ماری، زن محبوبش را که از دست داده‌است و هم امروز باید از سفر ماه عسل به رم بازگردد، انتظار بکشد (یا به هر حال چنین وانمود کند). کتاب تک­گویی بلندی، ساخته از «ملاحظات» (یا عقاید) آدمی سرخورده و مایه‌گرفته از خاطره­‎های شخصی است که تنها چند مکالمه تلفنی و ملاقات کوتاه پدر آن را قطع می­کند. هانس شنیر، برخلاف اکثر شخصیت‌ها در داستان‌های کوتاهی که بول پس از جنگ نوشته‌است، در خانواده­ای بورژوا به دنیا آمده‌است. استعدادش در کار معرکه­گیری، از او (در دل جامعه‌ای مرفه) انسانی مرتد ساخته‌است. او به نسلی تعلق دارد که اگرچه جوان‌تر از آن بودند که در آخرین دسته­های هیتلری نام­نویسی کنند اما در میان شعارهای ناسیونال سوسیالیستی بزرگ شده اند. جامعه نو مرفه‌ای که بر ویرانه ها بنا شده‌است، در چشم او به طور قطع مشکوک است؛ بدان لحاظ که دست اندرکاران آن، که همگی کمابیش بدنام­اند، امروزه به بهای کمی برای خود وجدان راحت خریداری می­کنند: حتی مادر او رئیس «کمیته ای برای نزدیک ساختن نژادها» است. در حال و هوای بازسازی، کاتولیسیسم به اصطلاح «ترقی­خواه» که در محافل بورژوایی بن خودنمایی می­کند، در ریاکاری عمومی سهیم است. همه ترش­رویی هانس شنیر بر همین کاتولیسیسم متمرکز است؛ وانگهی انگیخته از دلایلی شخصی است: ماری که مدت شش سال همدم او بود، ترکش گفته‌است تا با یکی از همان «کاتولیک‌های متجدد و سرشار از آینده»، که از دست اندرکاران جلو صحنه‌است، ازدواج کند.

    شنیر مدعی است که رنگ و روغن «صادقانه» چهره معرکه‌گیر را در برابر ریاکاری اجتماعی قرار می دهد. اما، دهن کجی دلقک، که با طرز پاسخی زیباشناختی اخلاقی شکل می گیرد، مضحک است. مؤخره عجیب و غریبی که طی آن هانس شنیر ورشکستگی خود را با خوش‌رویی به نمایش درمی­آورد، تصویری حاکی از تسلیم و رضا از هنرمند به دست می دهد. و آخرین کلام رمان می گوید که، با این حال، «به آواز خواندن ادامه داد». عقاید یک دلقک به حق رمان پایان عصر آدناوئر صدر اعظم آلمان است.

    خلاصه کتاب

    ویرایش شده توسط روشنک ا در تاریخ ۱۵/۹/۱۳۹۴   ۱۶:۳۸
  • leftPublish
  • ۱۱:۵۴   ۱۳۹۴/۹/۱۶
    avatar
    روشنک ا
    کاربر جديد|76 |99 پست

    جایی دیگر یک مجموعه داستانی با شش داستان کوتاه از خانم ترقی هست .

    بازی نا تمام : زن هنگام بازگشت از فرانسه در فرودگاه زنی را می بیند که چره ای آشنا دارد و به یاد می آورد او آزاده درخشان دختر ورزشکار و محبوب دبیرستان است که اکنون در مقابل گذشت زمان شکست خورده است . قشنگ بود . هیچ وقت توی مدرسه من ، کسی که ورزشش خوب بود مشهور نمی شد ولی خوب کاپیتان والیبالمون را یادمه . دختر شیطونی بود .

    اناربانو و پسرهایش : زن راهی فرانسه است و مسافر کناری او زنی پیر از اهالی یزد به نام انار بانو است . انار بانو که سواد درستی ندارد عازم خارج است تا پسرهایش را ببیند . قشنگ بود . موضوعش واقعا بکر و زیبا بود به دلم نشست .

    سفر بزرگ امینه : امینه خدمتکاری هندی است که تمام پولش را به هند برای شوهر کلاه بردارش می فرستد . امینه شوهر را خدای مطلقی می داند که امکان ایستادن و مبارزه با او وجود ندارد . قشنگ بود .

    درخت گلابی : مرد که نویسنده ای مشهور است پس از سال ها به باغ دوران کودکی آمده تا کتابی بنویسد . درخت گلای باغ میوه نداده و باغبان می خواهد طی مراسمی او را تنبیه کند . خیلی خیلی خوشکل بود دوستش داشتم . آقای مهرجویی از روی این داستان فیلمی هم با همین نام ساختند .

    بزرگ بانوی روح من : اینم مردی که در هیاهوی جامعه گیر کرده است . دوسش نداشتم یعنی درکش نکردم نمی دونستم چی می خواد بگه .

    جایی دیگر : مردی که همیشه آرام و مظلوم بوده ناگهان کنترل خود بر برخی از کارهایش را از دست می دهد حرکات عجیب غریبی می می کند و باعث تعجب همسر و فامیلانش می شود . گویی تمام آنچه در درون پنهان کرده و مانع بروزش بوده اکنون در حال خودنمایی است . بد نبود .

     

    خلاصه کتاب

    ویرایش شده توسط روشنک ا در تاریخ ۱۶/۹/۱۳۹۴   ۱۱:۵۵
  • ۱۰:۴۸   ۱۳۹۴/۹/۱۷
    avatar
    روشنک ا
    کاربر جديد|76 |99 پست

    چشم‌هایش نام رمانی از بزرگ علوی است که برای نخستین بار در سال ۱۳۵۷ خورشیدی منتشر شد. بزرگ علوی در این رمان روش استعلام و استشهاد را به کار برده، بدین‌گونه که قطعات پراکندهٔ یک ماجرا را کنار هم گذاشته و از آن طرحی کلی آفریده است که برحدس و گمان تکیه دارد این شیوه بیشتر در ادبیات پلیسی معمول است. برخی معتقدند این رمان و شخصت استاد ماکان، با الهام از زندگانی کمال‌الملک نگاشته شده است و گروهی دیگر آن را شرح حالی از زندگی تقی ارانی می‌دانند.

    این کتاب از آثار معدود زبان فارسی است که در مرکز آن یک زن با تمام عواطف و ارتعاشات روانی و ذهنی قرار گرفته است.

    استاد ماکان نقاش بزرگ که یک مبارز سیاسی علیه دیکتاتوری رضا شاه است در تبعید درمی گذرد. یکی از آثار باقی‌مانده از او، پرده‌ای است به‌نام «چشمهایش»، چشم‌های زنی که گویا رازی را در خود پنهان کرده است. راوی داستان که ناظم مدرسه و نمایشگاه آثار استاد ماکان است، سخت کنجکاو است راز این چشم‌ها را دریابد. بنا بر این سعی می‌کند زن در تصویر را بیابد و از ارتباط او با استاد ماکان بپرسد. پس از سال‌ها ناظم زن مورد نظر را می‌یابد و در خانهٔ او با هم گفت‌وگو می‌کنند. زن به او می‌گوید که او دختری از خاندانی ثروتمند بوده است و به خاطر زیبایش توجه مردان بسیاری را جلب خود می کرده اما آن‌ها برای او سرگرمی‌ای بیش نبودند و تنها استاد ماکان بود که توجهی به زیبایی و جاذبه‌اش نداشته است. زن برای جلب توجه استاد با تشکیلات مخفی سیاسی زیر نظر استاد همکاری می‌کند اما استاد نه فداکاری او را جدی می‌گیرد و نه احساسات و عشق او را درمی‌یابد. در آخر استاد توسط پلیس دستگیر می‌شود و زن به درخواست ازدواج رییس شهربانی که از خواستاران قدیمی او بوده‌است به شرط نجات استاد از مرگ پاسخ مثبت می‌دهد. استاد به تبعید می‌رود و هرگز از فداکاری زن آگاه نمی‌شود. در تبعید پردهٔ چشمهایش را می‌کشد، چشم‌هایی که زنی مرموز اما هوس‌باز و خطر ناک را نمایان می‌کند. زن می‌داند که استاد هرگز او را نشناخته است و این چشم‌ها از آن او نیست.

    خلاصه کتاب

    ویرایش شده توسط روشنک ا در تاریخ ۱۷/۹/۱۳۹۴   ۱۰:۴۹
  • ۱۲:۰۷   ۱۳۹۴/۹/۱۸
    avatar
    روشنک ا
    کاربر جديد|76 |99 پست

    نام رمان : پشت ابرهای سیاه 

    نویسنده : دل آرا دشت بهشت 

    تعداد صفحات : ۳۴۵

    خلاصه داستان :

    با مرگ هدایت رمضانی و نابود شدن ثروتش ضربه ی بدی به تنها فرزندش غزاله وارد میشه، آقای شیخی (دوست هدایت) به عنوان حامی وارد زندگی غزاله میشه و همه ی سعی اش رو می کنه که فکر این دختر رو از کینه ای که نسبت به رییس پدرش، یعنی کیانمهر عابدی داره دور کنه، تا حدی هم موفق میشه، با وادار کردن غزاله به ادامه تحصیل و حتی سر کار بردنش؛ اما با پیدا شدن دوباره ی کیانمهر تمام خاطرات بد غزاله زنده میشن.

    خلاصه کتاب
  • ۱۲:۳۶   ۱۳۹۴/۹/۱۸
    avatar
    دامون
    کاربر فعال|608 |373 پست

     مزرعه حیوانات

    داستان با توصیف شبی شروع می‌شود که خوکی به نام میجر پیر (Old Major) حیوانات را جمع کرده و از ظلمی که انسان بر حیوانات روا داشته برای آنان سخن می‌گوید و حیوانات را به شورش علیه انسان دعوت می‌کند. وی سپس یک سرود قدیمی به نام جانوران انگلستان را به آنان یاد می‌دهد که بعداً به سرودی انقلابی در بین حیوانات مزرعه تبدیل می‌شود. پس از چندی حیوانات در پی شورشی مالک مزرعه به نام آقای جونز را از مزرعه بیرون کرده و خود اداره آن را به دست می‌گیرند. پس از این انقلاب حیوانی، خوکها (که از هوش بالاتری نسبت به سایر حیوانات برخوردارند) نقش رهبری حیوانات مزرعه را به دست می‌گیرند. اما پس از چندی در بین خود حیوانات یک سری توطئه و کودتا انجام می‌گیرد؛ ناپلئون که یکی از دو خوک پرنفوذ مزرعه است با استفاده از سگ‌های درنده‌ای که مخفیانه تربیت کرده سنوبال، دیگر خوک پرنفوذ مزرعه را فراری داده و خود به رهبر بلامنازع مزرعه تبدیل می‌شود. پس از آن سنوبال عامل جونز معرفی شده و تمام اتفاقات بد و خرابکاری‌هایی که در مزرعه صورت می‌گیرد به وی یا عوامل او در داخل مزرعه نسبت داده می‌شود و به فرمان ناپلئون عده زیادی از حیوانات به جرم همکاری با سنوبال توسط سگ‌ها اعدام می‌شوند. در ادامه داستان خوک‌ها به‌تدریج تمامی قوانین حیوانات را زیر پا می‌گذارند. قانون اساسی حیوانات معروف به «هفت فرمان» به تدریج محو و تحریف می‌شود، خواندن سرود جانوران انگلستان قدغن می‌گردد، حیوانات با غذای روزانه کم مجبور به کار زیاد می‌شوند، در حالیکه خوک‌ها فقط فرمانروایی می‌کنند و غذای زیادی می‌خورند و از تمام امکانات رفاهی استفاده می‌کنند و حتی یاد می‌گیرند که چطور روی دوپا راه بروند و با انسان‌ها معامله کنند.

    از جمله برنامه‌های ناپلئون، ساخت "آسیاب بادی" است که قرار است برای بهبود کیفیت زندگی حیوانات ساخته شود. نقشه اولیه این آسیاب توسط سنوبال طرح ریزی شده بوده و در ابتدا ناپلئون به مخالفت با آن برمی خیزد ولی بعدتر با بیرون راندن سنوبال، ایده ساخت آن را پی می گیرد اما به دلیل بی کفایتی ناپلئون، ساخت آن به شکل مطلوبی پیش نمی رود. در پایان، ساخته شدن این آسیاب، که با فداکاری ها و زجر و تحمل فراوان حیوانات مزرعه امکان پذیر می شود، نه تنها به بهبود وضعیت زندگی حیوانات منجر نمی شود، که خود به اسبابی برای بهره کشی بیشتر از حیوانات بدل می گردد.

    خلاصه کتاب
  • ۱۲:۵۶   ۱۳۹۴/۹/۲۲
    avatar
    روشنک ا
    کاربر جديد|76 |99 پست

    عشق در زمان وبا گابریل گارسیا مارکز

     

    "عشق در زمان وبا" یکی از عاشقانه های معروف جهان رمان است. فلورنتینو, جوانی لاغر اندام و نحیف از خانواده ای متوسط است. او فرزند نامشروع مردی است که صاحب یک شرکت کشتیرانی است. او در کودکی پدرش را از دست داده است و با مادرش که مغازه ای خرازی دارد زندگی می کند. در جوانی در تلگرافخانه مشغول کار می شود و ووقتی برای رساندن یک تلگراف به خانه ای وارد می شود, با دیدن دختر خانواده (فرمینا) عاشق او می شود. فرمینا که مادرش را در کودکی از دست داده است با پدرش زندگی می کند. پدرش ثروتمند است اما پیشینه شغلی مشکوکی دارد, از خانواده اشراف نیست اما خیال های خاصی برای ازدواج دخترش با خانواده ای با اصل و نسب دارد و او را به مدرسه غیر انتفاعی! می فرستد:

    مدرسه ای که بیش از دویست سال بود دختران خانواده های محترم هنر کدبانوگری و در ضمن توسری خوردن را در آن می آموختند, دو مسئله ای که برای همسر بودن از واجبات محسوب می شد.

    فلورنتینو اهل مطالعه و صاحب قلم است ( کتابخوانی که در طی سال های سال کتاب خوانی ,هرگز نفهمید چه کتابی خوب است و چه کتابی بد ) و قبل از اظهار عشق به اندازه یک کتاب نامه عاشقانه ارسال نشده, به معشوقش نوشته است. اما بالاخره به کمک دیگران ابراز عشق صورت می پذیرد و جوانه هایی از عشق دوطرفه پدید می آید; عشقی مکاتبه ای و بی آلایش. پس از اطلاع پدر از عشق دخترش, او سعی می کند با دور کردن آن دو , آتش این عشق را خاموش کندلذا به مسافرتی طولانی می رود. در طول مدت این مسافرت 2 ساله ارتباطات به صورت تلگرافی ادامه پیدا می کند اما پس از بازگشت و مواجهه دو عاشق, فرمینا ناگهان احساس می کند که عشقی نسبت به فلورنتینو ندارد لذا قضیه را کات می نماید!

    پس از این ماجرا, سر و کله ضلع سوم داستان یعنی دکتر خوونال اوربینو پیدا می شود. دکتر اوربینو جوانی است از خانواده‌ای اشراف زاده که برای تحصیل علم طب به اروپا رفته و با کوله باری از علم و کلاس و انگیزه به شهر خود بازگشته است:

     ... همان شهر سوزان و خشک با خطرهای شبانه اش, همان لذت های یک نفره پسران تازه بالغ شده. شهری که گل ها مثل فلزات در آن زنگ می زدند و نمک نیز می گندید...

    فلورنتینو  پس از این شکست عشقی تبدیل به سایه ای از یک مرد می شود (مردی که حریصانه عشق می خواست و در عین حال چیزی را هم از خود عرضه نمی داشت, هیچ چیز نمی داد و همه چیز می خواست); سایه ای که پایداری خود در عشق را , در وفاداری و پرهیز از هرگونه ارتباطی با زنان می بیند. هرچند بعدها تبصره هایی اندک! بر این عقیده زده می شود ولی همانگونه که در فصل اول و در صفحات ابتدایی داستان می بینیم او پس از گذشت نیم قرن همچنان بر عشق خود پایدار است.(همه مطالبی که نوشتم تقریباً در فصل اول بیان می شود لذا کسانی که نخوانده اند زیاد نگران نباشند )

    خلاصه کتاب
  • leftPublish
  • ۱۴:۲۲   ۱۳۹۴/۹/۲۲
    avatar
    دامون
    کاربر فعال|608 |373 پست

    دنیای سوفی

    داستان در مورد دختری به نام سوفی است که در آستانه پانزده سالگی نامه‌های جالب و نوارهای ویدئویی از شخصی به نام آلبرتو ناکس[۲] دریافت می‌کند که در آنها سؤالات جالبی مانند جهان چگونه پدید آمده‌است؟ که آغاز گر راه آموزش تاریخ فلسفه‌است، مطرح می‌کند. این نامه‌ها در ابتدا مطالبی در خصوص یونان باستان، سقراط و سؤالات اساسی زندگی بشری را عنوان می‌کند. پس از دریافت چند نامه سوفی و آلبرتو یکدیگر را ملاقات می‌کنند. موضوع صحبت‌های آنان عمدتاً نظریات فلاسفۀ یونان باستان، امپراتوری روم، قرون وسطی، رنسانس، عصر روشنگری، و موضوعاتی چون انقلاب‌های بزرگ و تا مسائل امروز بشری است. داستان به صورتی جذاب است و سعی می‌کند در ضمن داستان، تاریخ فلسفه را به‌صورت طبقه‌بندی شده به خواننده آموزش دهد؛ همچنین در داستان وقایعی اتفاق می‌افتد که خواننده را تشویق به ادامۀ رمان می‌کند.

    خلاصه کتاب
  • ۱۵:۱۸   ۱۳۹۴/۹/۲۲
    avatar
    *تینا*
    کاربر جديد|32 |24 پست
    من عاشق مزرعه حیواناتم
  • ۱۱:۴۷   ۱۳۹۴/۹/۲۳
    avatar
    روشنک ا
    کاربر جديد|76 |99 پست

    کتاب بوف کور 

    از صادق هدایت

    در این بخش اول شخص - که ساکن خانه‌ای در بیرون خندق در شهر ری است - به شرح یکی از این دردهای خوره‌وار می‌پردازد که برای خودش اتفاق افتاده. وی که حرفهٔ نقاشی روی قلمدان را اختیار کرده‌است به طرز مرموزی همیشه نقشی یکسان بر روی قلمدان می‌کشد که عبارت است از دختری در لباس سیاه که شاخه‌ای گل نیلوفر آبی به پیرمردی که به حالت جوکیان هند چمباتمه زده و زیر درخت سروی نشسته‌است هدیه می‌دهد. میان دختر و پیرمرد جوی آبی وجود دارد.

    ماجرا از اینجا آغاز می‌شود که روزی راوی از سوراخ رف پستوی خانه‌اش - که گویا اصلاً چنین سوراخی وجود نداشته‌است - منظره‌ای را که همواره نقاشی می‌کرده‌است می‌بیند و مفتون نگاه دختر (اثیری) می‌شود و زندگی‌اش به طرز وحشتناکی دگرگون می‌گردد تا اینکه مغرب‌هنگامی دختر را نشسته در کنار در خانه‌اش می‌یابد. دختر چندهنگامی بعد در رخت‌خواب راوی به طرز اسرارآمیزی جان می‌دهد. راوی طی قضیه‌ای موفق می‌شود که چشم‌های دختر را نقاشی و آن را لااقل برای خودش جاودانه کند. سپس دختر اثیری را قطعه قطعه کرده داخل چمدانی گذاشته و به گورستان می‌برد. گورکنی که مغاک دختر را حفر می‌کند طی حفاری، گلدانی می‌یابد که بعداً به راوی به رسم یادگاری داده می‌شود. راوی پس از بازگشت به خانه در کمال ناباوری درمی‌یابد که برروی گلدان (گلدان راغه) یک جفت چشم درست مثل آن جفت چشمی که همان شب کشیده‌بود، کشیده شده‌است.

    پس راوی تصمیم می‌گیرد برای مرتب کردن افکارش نقاشی خود و نقاشی گلدان را جلوی منقل تریاک روبروی خود بگذارد و تریاک بکشد. راوی براثر استعمال تریاک به حالت خلسه می‌رود و در عالم رؤیا به سده‌های قبل بازمی‌گردد و خود را در محیطی جدید می‌یابد که علی‌رغم جدید بودن برایش کاملاً آشناست.

    خش دوم ماجرای راوی در این دنیای تازه (در چندین سده قبل) است. از اینجا به بعد راوی مشغول نوشتن و شرح ماجرا برای سایه‌اش می‌شود که شکل جغد است و با ولع هرچه تمام تر هرآنچه را راوی می‌نویسد می‌بلعد. راوی در اینجا شخص جوان ولی بیمار و رنجوری است که زنش (که راوی او را به نام اصلی نمی‌خواند بلکه از وی تحت عنوان لکاته یاد می‌کند) از وی تمکین نمی‌کند و حاضر به همبستری با شوهرش نیست ولی ده‌ها فاسق دارد. ویژگی‌های ظاهری «لکاته» درست همانند ویژگی‌های ظاهری «دختر اثیری» در بخش نخست رمان است. راوی همچنین به ماجرای آشنایی پدر و مادرش (که یک رقاصهٔ هندی بوده‌است) اشاره می‌کند و اینکه از کودکی نزد عمه‌اش (مادر «لکاته») بزرگ شده‌است.

    او در تمام طول بخش دوم رمان به تقابل خود و رجّاله‌ها اشاره می‌کند و از ایشان ابراز تنفر می‌کند. وی معتقد است که دنیای بیرونی دنیای رجاله‌هاست. رجّاله‌ها از نظر او «هریک دهانی هستند با مشتی روده که از آن آویزان شده‌است و به آلت تناسلی شان ختم می‌شود و دائم دنبال پول و شهوت می‌دوند».

    پرستار راوی دایهٔ پیر اوست که دایهٔ «لکاته» هم بوده‌است و به طرز احمقانهٔ خویش (از دید راوی) به تسکین آلام راوی می‌پردازد و برایش حکیم می‌آورد و فال گوش می‌ایستد و معجون‌های گونه‌گون به وی می‌خوراند.

    در مقابل خانهٔ راوی پیرمرد مرموزی(= پیرمرد خِنزِرپِنزِری) همواره بساط خود را پهن کرده‌است. این پیرمرد از نظر راوی یکی از فاسق‌های لکاته است و خود راوی اعتراف می‌کند که جای دندان‌های پیرمرد را بر گونهٔ لکاته دیده‌است. به علاوه راوی معتقد است که پیرمرد با دیگران فرق دارد و می‌توان گفت که یک نیمچه خدا محسوب می‌شود و بساطی که جلوی او پهن است چون بساط آفرینش است.

    سرانجام راوی تصمیم به قتل لکاته می‌گیرد. در هیئتی شبیه پیرمرد خنزرپنزری وارد اتاق لکاته می‌گردد و گِزلیک استخوان ای را که از پیرمرد خریداری کرده در چشم لکاته فرومی کند و او را می‌کشد. چون از اتاق بیرون می‌آید و به تصویر خود در آیینه می‌نگرد می‌بیند که موهایش سفید گشته و قیافه‌اش درست مانند پیرمرد خنزرپنزری شده‌است.

    خلاصه کتاب

  • ۱۰:۴۰   ۱۳۹۴/۹/۲۴
    avatar
    روشنک ا
    کاربر جديد|76 |99 پست

    کتاب کیمیاگر

    نویسنده:پائولو کوئلیو

    این رمان دربارهٔ چوپانی اسپانیایی به نام سانتیاگو است که زادگاهش را در اندلس ترک می‌کند و به شمال آفریقا می‌رود تا گنجی مدفون را در حوالی اهرام مصر پیدا کند. در این راه، با زنی کولی، مردی که خودش را پادشاه می‌داند، و یک کیمیاگر آشنا می‌شود و عاشق فاطمه، دختر صحرا می‌شود. همهٔ این افراد، سانتیاگو را در مسیر جستجویش هدایت می‌کنند. هیچ‌کس نمی‌داند این گنج چیست و آیا سانتیاگو می‌تواند بر موانع راهش در صحرا غلبه کند؟ اما چیزی که در آغاز ماجراجویی کودکانی به نظر می‌رسید، سرانجام به جستجوی گنجی مبدل می‌شود که فقط در درون می‌توان آن را یافت.

    خلاصه کتاب
  • ۱۶:۱۰   ۱۳۹۴/۹/۲۸
    avatar
    روشنک ا
    کاربر جديد|76 |99 پست

    کنار رود پیدرا نشستم و گریستم - پائولوکوئیلو

    دختری روستایی که برای شرکت در سخنرانی عشق دوران کودکیش در یک مهمانی به سفری یک هفته ای میره و در این یک هفته که با عشق کودکیش سپری می کنه متوجه میشه که عشقش خودش رو وقف زندگی روحانی کرده و زندگیش دچار تحولاتی میشه .

     *عشق سرشار از دام است . وقتی می خواهد تجلی کند فقط نورش را نشان می دهد و نمی گذارد سایه های ناشی از این نور را ببینیم

    *حقیقت همیشه همان جایی است که ایمان است .

    *در زندگی حقیقی عشق باید ممکن باشد. حتی اگر هم عشق بازتاب و پاسخ آنی نداشته باشد تنها در صورتی می تواند زنده بماند که امیدی برای فتح معشوق وجود داشته باشد .

    *سعی کن زندگی کنی . خاطره مال پیرمرد ها و پیر زن هاست .

    * روش های بسیاری برای خود کشی هست . کسانی که می کوشند جسمشان را بکشند قانون خدا را زید پا می گذارند . آنان که می کوشند روح خود را نابود کنند نیز قانون خدا را زیر پا می گذارند هر چند گناهشان در دیدگان آدمیان کمتر آشکار است .

    *بهتر است آدم در چند نبرد به خاطر رویاهایش ببازد تا اینکه شکست بخورد بی آنکه بداند به خاطر چه می جنگد  

    *عشق همیشه تازه است . مهم نیست که یک بار ، دو بار ، ده بار در زندگی عاشق شویم . همیشه در وضعیتی قرار می گیریم که نمیشناسیم .

    خلاصه کتاب
  • ۱۰:۳۵   ۱۳۹۴/۹/۲۹
    avatar
    روشنک ا
    کاربر جديد|76 |99 پست

    خلاصه کتاب بابا گوریو 

    نویسنده: اونوره دوبالزاک

    "احسان و نیکوکاری ، احساسی ملکوتی است که درست به اندازه ی عشقی حقیقی درک ناشدنی و نادر است ." اونوره دو بالزاک( نویسنده فرانسوی قرن نوزدهم )

    فرانسه ؛سال1819 ؛زمان فرمان روایی لویی هجدهم .در دوره ی مشخّصی از تاریخ اجتماعی و سیاسی فرانسه به سر می بریم كه به "رستوراسیون "مشهور است .

    در پانسیون خانم " واكر " در "نو سنت ژنویه" افراد گوناگونی  زندگی می كنند.فقر زدگی و رازآلودگی در این پانسیون مشهود است. مرموزترین مهمان پانسیون ، مردی به نام گوریو است ؛ پیرمردی تنها كه مورد بی مهری دو دخترش "آنستازی " و " دلفین "قرار گرفته.گوریو مردی ثروتمند بود كه در دوران میان سالی در كار تجارت آرد به سرمایه ای هنگفت رسید. روزگار سیاهش از زمانی آغاز شد كه دو دخترش عروسی كردند. پیرمرد كه شیفته ی دخترانش بود همه ی دارایی اش را پدرانه به پای آن ها ریخت .در گزینش همسر ایشان دخالت نكرد اما جهیزیه ای رؤیایی و سنگین برای آن ها در نظر گرفت .این گونه بود كه به خاک سیاه فقر نشست وبه ناچار به پانسیون خانم واكر پناه بُرد .

    دوست صمیمی گوریو در پانسیون ، جوانی به نام " اوژن راستینیاک " بود كه برای تحصیل ،خانواده و روستا را ترک كرده و به آن جا آمده بود . یکی دیگر از ساكنان پانسیون ، مردی ریاكار ، كلّاش و ظاهر فریب به نام "واترن " بود.او دوست نزدیک اوژن به شمار می رفت که با گذشت زمان ، اوژن به شخصیّت وی پی برد و از او كناره گرفت .

    امّا دو داماد گوریو ؛آن ها پول پرست و جاه طلب بودند و ول خرجی های زنانِ آن ها در آرایش خود و زینت لباس و به رخ كشیدن ثروتشان مشهود بود .بالزاک نیز دوست داشت چنین همسرانی داشته باشد .شاید دختران بابا گوریو تصویری از این فكر باشند .

    روابط اوژن و گوریو كم كم عمیق تر شد . اوژن كه كوركورانه در صدد راهی برای ثروتمند شدن بود به قماربازی روی آورد و تحصیل را رها كرد .چون به مجالس اشراف می رفت مجبور بود كه ظاهرش را به سطح زندگی آن ها برساند ؛از این رو كم كم با مشكلات مالی رو به رو شد تا جایی كه در نامه ای از مادر و خواهرش تقاضای كمک كرد .

    اوژن بین دو اندیشه در رفت و آمد بود :راه صداقت و پرهیزگاری یا دزدی و آلودگی .با این حال می كوشید دختران گوریو را به پدرشان نزدیک و نزدیک تر كند ؛ولی آن ها در مرداب زندگی اشرافی غوطه می خوردند و مهر و محبت فرزندی را از یاد برده بودند.فقط هنگام نیازمندی سراغ پدر می آمدند و احساسات او را جریحه دار می كردندو از وی پول طلب می كردند.


    گوریو هم چنان با عشق به آنان حتی لوازم اصلی زندگی خود را می فروخت تا پولش را به آن ها بدهد . گوریوی مهربان و فداكار ، راحتی فرزندانش را بر سختی خود ترجیح می داد. او حتی برای دیدن دخترانش بر آن شد كه خانه ای در نزدیكی محل سکونت آن ها اجاره كند تا هر روز آن ها را هنگام عبور از آن جا ببیند ، ولی روز اثاث كشی حالش بدتر شد و در همان پانسیون به بستر افتاد .پرستار صادق او اوژن جوان بود. خانم واكر اجاره ی اتاقش را خواست . گوریو پولی نداشت . اوژن پرداخت کرد. او صمیمانه برای گوریو دكتر آورد و دارو خرید .

    گوریو اكنون در غربتی جان سوز با مرگ دست و پنجه نرم می كرد در حالی كه دخترانش به عیش و نوش و خوش گذرانی سرگرم بودند.آن ها حتی برای حاضر شدن بر بالین پدر ، بهانه تراشیدند و هنگامی كه گوریو به این موضوع پی بُرد ناباورانه در هم شكست.  این کاری ترین ضربه ی نامهربانانه ی فرزندان به پدر بود .

    در واپسین لحظات عمر گوریو ، دلفین آمد ؛اما حضور او بی ثمر بود. سرانجام پیرمرد در گذشت.دخترانش برای خاک سپاری او قدمی برنداشتند و دامادها نیزاز این كار انسانی واخلاقی شانه خالی كردند و گفتند كه مرگ پیرمرد به آن ها مربوط نیست.

    اوژن ، بابا گوریو را به خاک سپرد. اوژنِ درهم شکسته، به گور پیرمرد بی چاره نگریست و از نامرادی و بی وفایی انکار ناپذیر زمانه اشک غم بر خاک گوریو چكاند.

     

    خلاصه کتاب

    ویرایش شده توسط روشنک ا در تاریخ ۲۹/۹/۱۳۹۴   ۱۰:۳۶
  • ۱۱:۱۵   ۱۳۹۴/۹/۲۹
    avatar
    دامون
    کاربر فعال|608 |373 پست
    مرسی من خیلی استفاده می کنم از این تاپیک
  • ۱۱:۲۶   ۱۳۹۴/۹/۲۹
    avatar
    elham khajoi
    دو ستاره ⋆⋆|3355 |2818 پست
    زیباکده
    روشنک ا : 

    کتاب کیمیاگر

    نویسنده:پائولو کوئلیو

    این رمان دربارهٔ چوپانی اسپانیایی به نام سانتیاگو است که زادگاهش را در اندلس ترک می‌کند و به شمال آفریقا می‌رود تا گنجی مدفون را در حوالی اهرام مصر پیدا کند. در این راه، با زنی کولی، مردی که خودش را پادشاه می‌داند، و یک کیمیاگر آشنا می‌شود و عاشق فاطمه، دختر صحرا می‌شود. همهٔ این افراد، سانتیاگو را در مسیر جستجویش هدایت می‌کنند. هیچ‌کس نمی‌داند این گنج چیست و آیا سانتیاگو می‌تواند بر موانع راهش در صحرا غلبه کند؟ اما چیزی که در آغاز ماجراجویی کودکانی به نظر می‌رسید، سرانجام به جستجوی گنجی مبدل می‌شود که فقط در درون می‌توان آن را یافت.

    خلاصه کتاب
    زیباکده

    من اینو خونده بودم ولی متاسفانه اسم هیچ کتابی یادم نمیمونه برای همینم اگه کسی بپرسه فکر میکنه من تا به حال چیزی نخوندم . ممنون که باعث شدی من یه چیزایی یادم بیاد 71

  • ۱۱:۰۳   ۱۳۹۴/۹/۳۰
    avatar
    روشنک ا
    کاربر جديد|76 |99 پست

    خلاصه رویای تبت 

    نویسنده: فریبا وفی

    شعله دختر جوانیست که عاشق پسری به نام مهرداد بوده اما اکنون مهرداد او را ترک کرده تا با دیگری ازدواج کند . شعله زجر می کشد ، فکر می کند ، زجر می کشد و ... . شیوا خواهر شعله است دختری جدی و عاقل ، دختری که درگیر فعالیت های سیاسی بوده ، عاشق جاوید شده با او ازدواج کرده و همیشه طرفدار جاوید است . آنها ظاهرا زوج بسیار خوشبختی هستند . فروغ نیز نامادری جاوید است ، زنی که عاشق محمدعلی همسر اولش بوده اما به دلیل نازایی مجبور به طلاق و ازدواج با پدر جاوید شده است . 
    داستان 3 عشق را می خوانیم از آدم های مختلف در دروه های مختلف اما نزدیک به هم  . حال و هوای عاشقی های متفاوت و غمی که در پایان تمام آنهاست . 

    خلاصه کتاب
  • ۱۱:۱۹   ۱۳۹۴/۹/۳۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    روشنک و رومین حسابی اهل مطالعه هستین. منم خیلی کتاب دوست دارم و تا بتونم می خونم از اینا که شما گذاشتین عقاید یک دلقک، ورونیکا، کیمیا گر و بوف کور رو خوندم. عشق سالهای وبا رو هم گرفتم هنوز نخوندم. البته پی دی افشو چون کتابش پیدا نمیشه. سیمای زنی در میان جمع هم از هاینریش بل نویسنده عقاید نصفه است دارم می خونم
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان