خانه
× برای دیدن جدیدترین مطالب این تاپیک اینجا کلیک کنید و برای دیدن صفحه ابتدایی، این پنجره را ببندید.
برای دیدن صفحات دیگر، بر روی شماره صفحه در شمارنده بالا کلیک کنید.
مشاهده جدیدترین مطالب این تاپیک
24.9K

دلنوشته های مرحومه ریحانه جباری در زندان ..تونستی بخووووووووووون

  • ۱۵:۲۶   ۱۳۹۳/۸/۱۸
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|13810 |7289 پست
    http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=1004315&postID=39211487


  • leftPublish
  • ۲۲:۳۷   ۱۳۹۳/۸/۱۹
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست

    نامه ی دوم و افشاگری شعله پاکروان مادر ریحانه جباري








    نامه ی دوم و افشاگری شعله پاکروان 

    به خدا پناه میبرم از شر و وسوسه شیطان . شیطانی که وسوسه اندیشه بد در دل مردمان می افکند. چه آن شیطان از جنس جن باشد و چه انسان.

    به خدا پناه میبرم از شر جادوگرانی که با دروغ ، به افسون مردم مشغولند و در راه دروغینشان ، از هیچ سخنی شرم نمیکنند.

    امروز چشمم به سومین مصاحبه از سلسله درفشانی های مثلث شوم سیاه روزی فرزندم خورد. مثلثی که با مهندسی پرونده دخترم ریحانه ، طناب دار بافتند. شاملو ، شعبانی و تردست همان کسانی بودند که در پست پیشین اشاره کردم. این سه با همدستی یکدیگر سناریویی نوشتند و اقرار گرفتند و حکم کردند. و چه بد مردمانی بودند این دروغگویان که حتی در دروغشان با هم یکدست نشدند. با اینکه شعبده ها در استین داشتند.اما ، وقتی این مثلث متوجه شدند که به هیچ عنوان در گفتن مظلومیت ریحانه کوتاهی نخواهم کرد با نقشه ای مسخره ، قاضی نا عادل ، تردست ، کیان خانواده ام را مورد حمله قرار داد. به صراحت اعلام میکنم طی 28 سال زندگی مشترکم ، هرگز با همسرم دعوا نداشته ام. هرگز ، حتی یک ساعت ، به قهر خانه ام را ترک نکرده ام. هرگز خیانتی از همسرم ندیده ام. او همیشه میانجی آشتی زوج های جوانی بوده اختلاف داشته اند. به روشنی در این تنها تریبونی که در اختیار دارم اعلام میکنم که هرگز ندیده ام که همسرم مست کند. هرگز ندیده ام دستی روی فرزندانم بلند کند. هرگز ندیده ام صدایش را به دعوا بلند کند. از همه کسانی که مرا میشناسند و به خانه ام رفت و آمدی داشته یا دارند میخواهم زیر این پست کامنت بگذارند و شهادت بدهند که روابط خانوادگی من و همسر و سه فرزندم چگونه است. این پست را به اشتراک گذاشته و در صفحه ام کامنت بگذارید . شاید اگر صدها نفر شهادت بدهند که من خانواده از هم گسیخته نداشته ام ، تردست ، این قاضی بیدادگر دروغگو ، دست از بازی بیشرمانه بردارد. به تو خطاب میکنم. آیا همه قضاوت هایت این چنین بوده است؟ آیا میشود طی 28 سال زندگی مشترک ، اگر چنین پر تشنج بوده ایم که تو میگویی ، حتی یکبار برای دلخوشی تو دروغباف هم که شده تقاضای طلاق نکرده باشم؟ بلاهت را تا آنجا رسانده ای که در را به دیوار میکوبی تا فضاحت قضاوتت را بپوشانی؟ تا بی توجهیت به محتوارا کتمان کنی؟ اگر تو تئوری بافی میکنی ، من نیز نظریه ای دارم که توجه همه آدم های باشرف و همه دلسوزان نظام اسلامی و همه بدنه دولتی را به آن جلب میکنم. قتلی اتفاق افتاد. خونی ریخت و متهمی بی مقاومت دستگیر شد. شاملو با ادای قهرمانان جنگ داد سخن میداد که کمتر از 7 ساعت پس از قتل ، متهم را دستگیر کرده .

    از لحظه دستگیری تا چهار روز زیر ضربات بازجویانش دوام آورد و حرفش را زد . از روز چهارم برید. به اسم بازجویی فنی پلیسی بدون حضور شاملو که بازپرس پرونده بود ، دو مرد که ما نامشان را نمیدانیم و ریحانه هم نمیداند روی برگه های سفید بدون سربرگ و آرم مخصوص قوه قضاییه از او اقرار گرفتند. و با ورود وکیلی نام آشنا به پرونده ، مهندسی پرونده شکلی دیگر یافت. و در نهایت با مهر و حکم تردست بازی شوم تمام شد. تردستی که مثل رمال ها و کف بین ها ، فقط میبافی! چگونه نمیفهمی که هر رابطه نامشروعی دو طرف دارد. چگونه است که علیرغم بازداشت تک تک کسانی که تهمت رابطه نامشروع با دخترم را به آنها زدی ، چرا فقط ریحانه اقرار به رابطه کرد؟ چرا طرف مقابل با وجود باطوم هایی که خوردند تا پایان بازجویی ها ، داشتن رابطه نا مشروع را انکار کردند؟ من میدانم چرا و به تو نیز میگویم.دخترک ترد و شکننده من که هرگز طعم دعوا و کتک را نچشیده بود ، نتوانست دوام بیاورد و به هرچه بازجویان و شاملو خواستند اقرار کرد. اما مردان آن طرف رابطه ی خود خواسته تو ، مقاومت کردند و زیر بار نرفتند.مدیر شرکتی که تو از و نام میبری همان است که شاملو با زور میخواست ما ازو شکایت کنیم .وقتی پرسیدیم چرا گفت دخترت را بدبخت کرده. همان مرد که 4 بچه دارد. که از قضا پسری چند سال بزرگتر از ریحانه دارد و حتی بعد از دستگیری ریحانه به من و همسرم گفت اگر ریحانه نامزد نداشت ، او را حتی در شرایط زندان برای پسرم خواستگاری میکردم . شرم بر تو. حرمت نامزد دخترم ، همان پسر جوانی که تا یکسال بعد از دستگیری ریحانه به خانه ام میامد و با گریه های بی پایانش دنبال راه چاره بود نگه نداشتی. بدان و بمیر که این پسر با اصرار من و التماس ریحانه که از زندان برایش تلفن میزد ، از زندگی ریحانه رفت. بی آبرو شوی که چشمت را بر جهیزیه دخترم که هنوز بالای کمد خانه ا م خاک میخورد بستی . و تو چیزی اختراع کردی به نام رابطه نامشروع دون زنا. مدرک این اتهام نوساز را دارم و تو هم داری. تو با این مصاحبه لجن آلودت ، حرمت مرده ای که لابد سنگش را به سینه میزدی هم نگه نداشتی. وقتی میگویی این یک رابطه روان بین یک زن و مرد است ، دانسته یا ندانسته ، اقرار میکنی که آن مرد برای رابطه جنسی ، ریحانه را به آن خانه برده. پس چشم همه مان روشن. جلال سربندی ، نگاه کن چه میگوید این پلید؟ مادر دردکشیده سربندی ، بشنو چه میبافد این قاضی؟. من به شما گفته بودم که ما دو خانواده ، هر دومان مظلومیم و بازیچه دست این مثلث شوم و سیاه کار. اگر تو از پسرت شهیدی در دل ساخته بودی ، ببین چکونه این سه نفر تبر به دست گرفته اند تا هم شهید تو را بشکنند و هم ساحت خانواده مرا. آیا کسی در این وانفسا نیست به فریاد ما دو خانواده برسد؟ اول با هجوم اعوان و انصارشان ، دخترم را با چاقوی نیم متری نشان دادند و داغ دل زخمی شما را تازه تر کردند و اکنون سخن از چاقوی 25 سانتی میکند. جلال سربندی ، در آخرین دیدارم به تو گفتم درد تو را به جان میخرم ولی قبول نکردی و با تکیه به شیادانی این چنین ، 30 سانت چاقو را در سینه پدرت دیدی و حالا این دروغگو میگوید کل چاقو 25 سانت بوده. خانواده سربندی! من باز هم میگویم در این پرونده ، شعبده های زیادی شده و خواهد شد . اما تا روز رستاخیز، همان روزی که در دادگاه عدل الهی ، حاضر میشوم ، همچنان با شما پنج نفر همدرد و همدل هستم . اگر تاکنون دل دل کردم برای رسوا کردن این مثلث ، همانا به دلیل احترام و همدردی بود که با شما بازماندگان سربندی داشتم. اما اکنون باید طرحی که این سه با هم ساختند و پرداختند تا ذهن بیمارشان را تغذیه کنند، رسوا کرد. بدون شک از این لحظه به بعد هیچ شک و تردیدی در برداشتن استخوان شتری که اباذر سفارش کرد تا بر فرق ظالمان ریاکار بکوبیم نخواهم داشت.
  • ۲۲:۴۸   ۱۳۹۳/۸/۱۹
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    شعله پاکروان

    شانزدهمین روز بی تو هم گذشت . شانزده روز نزدیک تر شدم به دیدارت در محلی که گفتی من و تو شاکی هستیم و آنها متهم .
    ریحان بوی تنت از لباسی که یکشنبه ی آخر پوشیده بودی و وکیل بند نشسته به من داد هنوز استشمام میشود . بوی ملافه های نشسته ، بوی بالشی که زیر سرت میگذاشتی و اکنون کنار سر من ، خواب از چشمانم میربابد . نمیدانم چرا لباسی که ملاقات پیش از اعدام بر تن داشتی به من ندادند . چادر سورمه ای گلدارت . و چادرسورمه ای با گلهای نقره کوب که برایت از یزد آوردم .
    یزد یزد ، آی یزد که سنگ تمام گذاشت . به عشق تو به چکچک رفتم و به یاد تو کفش دراوردم و پا به جایی گذاشتم که درختی بسیار بزرگ و تنومند دل کوه را به مامنی تبدیل کرده . درخت نشانه عصای دختری است که هزار سال قبل از دست چند سوار متجاوز فرار کرده و با پای زخمی به دل کوه پناه برده . عصا را بر زمین زده و ناپدید شده . چند بار که به آنجا رفتم به نیت تو از آب زلال چکیده از کوه نوشیدم . نمیدانستم که تو هم مثل آن زیباروی هزار ساله ناپدید خواهی شد در دل خاک . یزد برایت خواند ، سکه به نامت زدند ، سنگ تمامت زدند . و دیگری زار زد و گفت ، چوب شما خیزران ، چوب خدا بی صدا ، باز به هم میرسیم .
    ریحانم ، این روزها بر مزارت کسانی را میبینم که برای دیدار تو از تبریز و چالوس و همدان و مشهد و اصفهان و حتی اهواز آمده اند . تو چه کردی با این دلها که مشتاق تو هستند و با وجود مامورین معذور باز هم میایند و میایند ؟
    ریحانم ، امروز گریه کردم بعد از چندین و چند روز . گلویم هنوز درد میکند . مگر چقدر بغض درین گلو انباشته شده در سوگ نبودنت ؟ هر چه تو را در اشیای مانده از زندگی کوتاه و پر رنجت جستجو میکنم ، کمتر تو را میابم . تو را از نوشته ها و گفته هایت ، و همصحبتی با دوستان و دوستدارانت سراغ میگیرم و احساس میکنم که من نیز چون تو دارای تغییر در جهان بینی شده ام. گفتی من در تغییر جهان بینی تو نقشی نداشته ام ، اما تو در این دگرگونی من نقش داری . مرگ جسم و تن تو ، ترک بر خیلی باورها انداخته . نه من که دیگرانی نیز برایم میگویند که مثل من دچار وسواس و بازبینی افکار شده اند . کسی آنچنان درین وسواس فکری غرق شده که دچار ناراحتی قلبی شده و تو او را دوست داشتی و او هم . به جای تو به دیدارش خواهم رفت . کاش قلبش همچنان پر طنین بتپد . کاش همه مان مثل تو از جنگ خود با خود که تو از سال 87 آغاز کردی فاتح و سربلند بیرون بیاییم.
    عشقم ، مقدار زیادی فیلم مستند تهیه شده که برایم فرستاده اند . کسانی که میشناسم و نمیشناسم ، درست سر بزنگاه ها حاضر بوده اند و ثبت کرده اند . کسی از فیلمسازان اتریشی پیغام داده برای شناخت بیشتر تو . و نمایشنامه نویسی دیگر از نقطه ای از اروپا . جوابم به همه شان این است که باید صبر کنند تا بغض و گلودردم خوب شود . تو صبوری خواستی از من . خیلی سخت است ولی صبوری میکنیم . صبوری میکنم . وقار و متانت تو مانع است از زشتی خاک بر سر پاشیدنم . زندگی در تو موج میزد و همچنان نیز به ساحل حیاتم میکوبد .
    عشقم ، پرم از تو . پرم از یاد تو . پرم از حرف و نشانه های تو . پر بودن از ریحان ، حال و هوایی دیگر دارد . باد و باران و تابش آفتاب و گذشت روز و ماه و سال نمیتواند از تو و راهی که پیش رویم گشودی بکاهد . حتی اندکی .
  • ۲۲:۵۰   ۱۳۹۳/۸/۱۹
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    خدا به مادرش صبر بده ....
    من کاری به خودش ندارم چون دستش از دنیا کوتاهه اما مادر و پدرش چه میکشن ....خدا خودش بهشون رحم کنه و صبر بده
  • ۲۳:۳۶   ۱۳۹۳/۸/۱۹
    avatar
    ASEMAN
    سه ستاره ⋆⋆⋆|5562 |3448 پست
    طفلکی مادرش فکرنکنم تا آخر عمر آروم بگیره
  • ۲۳:۴۶   ۱۳۹۳/۸/۱۹
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    من خواهرم رو چند سال پیش از دست دادم و با چشم خودم دیدم که پدر و مادرم چطور ذره ذره آب شدن .. من دیدم که مادرم هر بار اتاق خواهرم رو میدید .. عکسش رو میدید یا حتی یادش میافتاد چطور گریه میکرد ... دیدم پدرم به خاطر غرور مردونه اش سعی میکرد جلوی گریه اش رو بگیره اما هنوزم بعد 16 سال هر وقت خواب خواهرم رو میبینه گریه امونش نمیده که برای کسی تعریف کنه خوابش چی بوده ....
  • leftPublish
  • ۲۳:۵۱   ۱۳۹۳/۸/۱۹
    avatar
    آزِِِِیـــــــــــنـاااا
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|13810 |7289 پست
    چرا وقتی بهش گفتن بیا بگو دروغ گفتی از مرگ و اعدام نجات پیدا میکنی حداقل برای نجات جونش دروغ سوری نگفت تا اعدام نشه؟
    باور کنید من خیلی به این مساله فک میکنم و مسایل دیگه که گفتنش بیفایدس و خیلی برای ارامش روحش دعا میکنم ایشالا جاش تو بهترین مکان و بهشت زیبا خدا باشه
  • ۲۳:۵۲   ۱۳۹۳/۸/۱۹
    avatar
    ASEMAN
    سه ستاره ⋆⋆⋆|5562 |3448 پست
    خدا رحمت کنه خواهرت الهه جون واقعا هیچ عذابی بالاتر از داغ فرزند نیست خدا هیچ کس رو با بچه اش امتحان نکنه،الان مادر ریحانه هم داغ دیده است هم احساس گناه میکنه که شاید اگه بیشتر مراقب دخترش بود شاید این اتفاق نمی افتاد
  • ۲۳:۵۵   ۱۳۹۳/۸/۱۹
    avatar
    آزِِِِیـــــــــــنـاااا
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|13810 |7289 پست
    خدا صبرشو به مادرش میده اما اینکه ماجرا اینقد پیچیدس .دل مادرشو بیشتر از مرگ دخترش میسوزونه
  • ۲۳:۵۶   ۱۳۹۳/۸/۱۹
    avatar
    آزِِِِیـــــــــــنـاااا
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|13810 |7289 پست
    خدا خواهرتونو بیامرزه الهه جون روحش شاد باشه
  • ۲۳:۵۸   ۱۳۹۳/۸/۱۹
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    آزی جان نمیدونم ..منم به این سوال خیلی فکر کردم ... شاید اگر واقعا بی گناه بوده و این حرفها دسیسه ای بوده برای پنهان کردن شیخی و... میترسیده که بازم بعد از اعتراف رضایت ندن و این اعتراف سوری به قتل عمد برای موجه نشون دادن دکتر بوده
  • leftPublish
  • ۰۰:۰۰   ۱۳۹۳/۸/۲۰
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    خواهر من به خاطر بیماری فوت کرد و کل بیماری اش یک هفته هم نکشید ولی این بیچاره ها هفت سال هر روز منتظر بودن که نکنه خبر اعدام بچه شون رو بشنون ... به نظرم از دست دادن بچه به خاطر اعدام خیلی سخت تر از مریضیه ..چون چندین سال دلواپسی هم پشتشه
  • ۰۰:۰۲   ۱۳۹۳/۸/۲۰
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    عکسهای بچگی اش رو تو نی نی سایت دیدم ... خیلی دلم سوخت و در عین حال به فکر فرو رفتم که هیچ کس از آینده خودش و عزیزانش با خبر نیست .. هیچ کدوممون نمیدونیم چه سرنوشتی در انتظارمونه ...خدا به همه رحم کنه
  • ۰۰:۰۵   ۱۳۹۳/۸/۲۰
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    آزینا دیدی نوشته بودن خارج از نوبت توی غسال خونه شسته بودنش و حتی میخاستن یواشکی دفنش کنن ...منتها مثل اینکه خاله ریحانه اتفاقی میره سر خاک و میفهمه .. مثل اینکه فقط اجازه دادن مادرش صورتش رو ببینه ...

    خیلی وحشتناکه ..چرا؟ چرا مخفیانه؟ اینا شایعه هست ؟؟ روز آخرم مگه شکنجه میکنن طرف رو که نذاشتن بدنش رو اقوامش ببینن؟؟؟
  • ۰۰:۰۷   ۱۳۹۳/۸/۲۰
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    من دیشب تا ساعت سه و نیم بیدار بودم و اون تاپیک نی نی سایت رو خوندم ... انصافا قلم زیبایی داشته ...
  • ۰۰:۱۲   ۱۳۹۳/۸/۲۰
    avatar
    ASEMAN
    سه ستاره ⋆⋆⋆|5562 |3448 پست
    فقط خدا ميدونه چه اتفاقی افتاده ولی هر چی هم که باشه دیگه اون دختر برای مادرش زنده نمیشه
  • ۰۰:۱۵   ۱۳۹۳/۸/۲۰
    avatar
    ASEMAN
    سه ستاره ⋆⋆⋆|5562 |3448 پست
    در بو دار بودن قضیه که شکی نیست ای کاش قاضی پرونده این دو ماه رو صبر میکرد........ ولی چقدر با صراحت مادرش از قاضی انتقاد کرده
  • ۰۰:۱۶   ۱۳۹۳/۸/۲۰
    avatar
    حسام صدریکاپ قدمت 
    دو ستاره ⋆⋆|1297 |2906 پست
    اعدامی 24ساعت آخرشو تو قرنتینه میمونه حتی برای اعدامیم تشیع جنازه نمیگیرن
  • ۰۰:۱۹   ۱۳۹۳/۸/۲۰
    avatar
    ASEMAN
    سه ستاره ⋆⋆⋆|5562 |3448 پست
    وای چه وحشتناک چی کشیده دختره بیچاره
  • ۰۰:۲۱   ۱۳۹۳/۸/۲۰
    avatar
    حسام صدریکاپ قدمت 
    دو ستاره ⋆⋆|1297 |2906 پست
    دیگه کاری که شده میتونست زندگیش از این بهتر باشه
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان