خانه
354K

سریال فاطمه گل Fatmagülün Suçu

  • ۱۳:۲۴   ۱۳۹۳/۶/۲۲
    avatar
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3627 |4913 پست
    خلاصه قسمت ششم سریال  فاطما گل

     

    | ویلای یاشاران |

     بعد از رفتن خونواده ملتم ، رشات ، رفات و شمسی ( پدر وورال ) میرن توی اتاق تا با بچه ها و منیر حرف بزنن !

     سلیم : زنِ گفت مجازاتتون چهار برابر شد .. منیر : خیلی خوبه ، پس معلومه میشه با پول راضیشون کرد .. رشات : پس پلیسا چی ؟ اونا دنبال این کارو ول نمیکنن .. منیر : اگه خونواده دختره متقاعد بشنو فقط یکیشون این کثافتکاریو به عهده بگیره پرونده بستس ..



    و توی این لحظه همه نظرها به سمت کریم جلب میشه !

     

    | بیمارستان |

     مقدس از راه میرسه ، شروع میکنه به گوشه و کنایه زدن به فاطماگل که :

    مصطفی دیگه تورو نمیگیره ، بیرون که بودم نمیدونی چجوری نگام میکردن . میگن با رضای خودت این کارو کردی ، گویا خودت عمداً این کارو کردی ، اینجوری میگن .. فاطمه ( با اشک ) : نه ، چهار نفر بودن .. مقدس : خفه شو ، خفه شو میشنون .. فاطمه : قیافه هاشون یادمه ، چهار نفر بودن ، سلیم پسر یاشاران بودن ، همشون تو نامزدی بودن .. مقدس : دختر هی نگو چهار نفر ، واسه بدبخت کردنمون همین یدونه کافیه !

     

    | ویلای یاشاران |

     همه میخوان تا به جز کریم همشونو فراری بدن تا توی مهلکه نباشن ، با غُرغُرای شمسی که از این داستان حسابی کُفری شده منیر میگه :

     من راه حلو گفتم حالا کریم باید متقاعد بشه .. کریم : چرا من باید تنهایی همه چیو به عهده بگیرم ؟ تازه من که کاری نکردم .. وورال ( در نهایت کثیفی ) : کریم دروغ نگو ، من دیدم تو چه غلطی کردی هی نزن زیرش .. رشات : این احمق ( سلیم ) هرچند که شب نامزدیش این غلطو کرده ولی بازم یه نامزد داره ، اینم ( اردوان ) اگه بدن دستم تو یه قطره آب خفش میکنم این یکیم ( وورال ) که زندگیش تباه میشه ، فوق لیسانسشو از دست میده ! پسرم فقط شرایط تو جوره .. کریم : نه ، این گناه هر چهارتامونه من تنهایی به گردن نمیگیرم .. منیر : پسرم من که نمیذارم تو زندون بیوفتی ، اول اینو تو مغزت فرو کن ، خانواده دختره تقریباً متقاعد شدن بعدشم عقد میکنین .. کریم : تو چی میگی ؟؟ .. منیر : بعدشم پاسپورتتو میدم بری خارج از کشور ، اونجا ساکن میشی یه زندگی تازه شروع میکنی تا آخر عمرتم کاری میکنیم راحت زندگی کنی .. رشات : ها ؟! کافیه که دهن مردم بسته شه ..

     

    مقدس با زور فاطمه رو همراه راحمی از بیمارستان میبرن ..

     

    دعوا توی ویلای یاشاران ادامه داره ، منیر میگه :

     اگه اسم یاشارانا شنیده نیشه این مسئله زود تموم میشه میره ، یعنی اگه تو بعهده بگیری .. کریم : من اینو تنهایی به گردن نمیگیرم ، شماها هم باید مجازات شین ، چرا فقط من ؟ .. منیر : دِ عقلتو به کار بگیر ، یه چند هفته بعد میفرستمت خارج ، خانواده دختره از خداشونه که اینطوری حلو فصل بشه .. کریم : نمیتونم تو صورت اون دختر نگاه کنم .. منیر : ببین ، تو میتونی راه نجات اون دختر باشی ، اهالی شهر مُهر ننگو تا آخر عمر به پیشونیش میزنن ، خودت بهتر میدونی بعد اینکه مادرت خودکشی کرد چه حرفایی گفتن ، هم دختره نجات پیدا میکنه هم همه رو خلاص میکنی تموم میشه ..

     

    توی همین گیرو داره که فریاد " رشات یاشاران " مریم ویلا رو برمیداره !

     

    همه دوباره کریمو دوره میکنن تا اینکه سلیم میگه :

     کریم التماست میکنم ، اگه ملتم بفهمه بدبخت میشم .. وورال : کریم تو تا آخر عمرت به جز اینجا جایی نداری که بری ، خواهش میکنم .. رفات : نیازی نیست زندگی همتون تباه شه ، خواهش میکنم پسرم .. منیر : من اجازه نمیدم زندگی تو تباه شه ، قول میدم .. کریم : خدا لعنتتون کنه !

     

    بالأخره مریم وارد میشه و شروع میکنه به دادو بیداد تا اینکه منیر میگه :

     مریم خانوم آروم باش ، کریم یه اشتباهی کرده داریم درستش میکنیم .. مریم : نه ، شما دارین یه بازی دیگه میکنین ، دکترا گفتن بیشتر از یه نفر تجاوز کرده به دختره ، کار همتون بوده الانم دارین گناهو میندازین گردن این ( کریم ) ، پسر من این کارو نمیکنه خودشم بهم گفت نکرده ..

     

    رشات که میبینه همه چی داره بهم میریزه شروع میکنه به دروغ گفتن و بقیه اعضای خونواده رو هم با خودش همراه میکنه و میگه :

     دیروز این بچه ها کل شبو با ما بودن ، مگه نه پریهان ؟ مگه نه حلمیه ؟ بعد نامزدی مگه توی این حیات نشسته بودیم ؟ .. مادر وورال : آخر از همه من ، وورال و شمسی موندیم ، هممون اینجا بودیم .. میرم : کریمم گفت با شما بوده .. وورال ( به دروغ ) : نه ، کریم با ما نبود .. مریم : کریم ؟ اینا چی دارن میگن ؟ .. کریم : هیچی یادم نیست !

     

    | اداره پلیس |

     مقدس به همراه منیر میرن پیش پلیس .. ادعای دروغ میبندن به فاطمه گل که هرچی گفته دروغ بوده ، کریمو فاطمه از قبل با هم در ارتباط بودن و بعد از نامزدی با مصطفی ، با کریم دوست میشه پنهونی با هم قرار میذاشتن ، میخواستن با هم فرار کنن فقط منتظر رفتن مصطفی بودن ، نزدیکای صبح با هم قرار میذارن اما فاطمه منصرف میشه پسره ام عصبانی میشه از شب قبلشم مست بوده ، گفته من نمیذارم جز من مال کسی بشی بعدشم این اتفاقا افتاده ..

     

    این تهمت ها ادامه داره اما هیچ کدوم بی پاسخ نمیمونه و تک تکشون به بدترین شکل تقاص پس خواهند داد !




    سریال فاطمه گل Fatmagülün Suçu
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان