خانه
354K

سریال فاطمه گل Fatmagülün Suçu

  • ۱۴:۲۹   ۱۳۹۳/۶/۲۹
    avatar
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3627 |4913 پست
    خلاصه قسمت یازدهم سریال  فاطما گل

     

    کریم ، فاطمه رو برای خرید شارژر ترک میکنه و میره !

     

    | شرکت یاشاران |

     اردوان توی شرکت در حال حرف زدن هست ، از دور منشی شرکت رو میبینه که بهش علاقه مند شده بدون اینکه خبر داشته باشه این خانوم معشوقه عمو رشات خودش هست ، توی همین فاصله کریم بهش زنگ میزنه و میگه :

     استانبولم ، یکم پیش اومدم . باید با هم حرف بزنیم .. اردوان : خب باشه اما میشه فردا قرار بذاریم ؟ .. کریم : همین الآن میذاریم ، یه جایی بگو تا بیام اونجا به اونای دیگه ام خبر بده .. اردوان : پس بیا کورُ چشمه ، همونجایی که پارسال اومدی با اون دختر انگلیسیه ( این خانوم دوست معمولیِ کریم به حساب میاد ) .. کریم : باشه ، با تاکسی پیداش میکنم ..

     

    | شب ، منظقه کورُ چشمه |

     سلیم از ماشین پیاده میشه و آروم آروم میره تا به جمع دوستانش داخل کشتی اضافه بشه ، به خاطر دیر رسیدنش اردوان میگه :

     یه دفعه نمیومدی دیگه .. سلیم : ملتمو بردم فردوگاه ، برگشت آنکارا ، چیکارا کردین ؟ .. اردوان : داریم صحبت میکنیم ، رفیقمون ( کریم ) یکم دلش پُره .. سلیم : وضعیت چطوره ؟ .. وورال : میگه خیالش اصاً راحت نیست .. کریم : تو خیالت راحته ؟ ها ؟ .. اردوان : والا منم میگم زندان که نیوفتادی تو جیبتم که پول گذاشتن پاسپورتتم که داره آماده میشه دیگه چی میخوای ؟ چهار روز دیگه ام واسمون دست تکون میدی ولی هنوزم دلت پُره .. کریم : بهت میگم دختره مونده رو سر من ، همش چشمش رو منه ، یجوری نگام میکنه که همش اون شبو یادم میندازه .. وورال : آها یادم افتاد ، چشمای دختره فوق العاده بود !

     

    اما این حرف کثیف دیگه جای گفتنش نیست ، چون فاطمه الآن زن کریم و ناموسش به حساب میاد برای همین کریم با عصبانیت به وورال خیره میشه و بعد از چند ثانیه میگه :

     میکُشمت عوضی ! ..

     و حمله میکنه سمت وورالو این مشت کریم هستش که توی صورت وورال نقش میبنده ، بعد از چند ثانیه اردوانو سلیم جداشون میکنن تا اینکه سلیم میگه :

     واقعاً گاوی وورال .. وورال : معذرت میخوام .. کریم : از خودم متنفرم ، میفهمین ؟ از هرچی که اتفاق افتاده نفرت دارم ، از همتون از تک تکتون نفرت دارم .. اردوان : کریم آروم باش .. کریم : گُمشین از زندگیم برین بیرون ، دیگه نمیخوام قیافه هیچکدومتونو ببینم کثافتای عوضی ..

     

    و راهشو میکشه و میره اما وورال که اشکش در اومده اولین کَسی هست توی این داستان که عذاب وجدان میاد سراغش اما همه فکر میکنن اشک وورال به خاطر مشتیِ که از کریم خورده برای همین اردوان میگه :

     ای بابا ، وورال مثه زنا گریه نکن یدونه ام من میزنمتا به خودت بیا پسر .. سلیم : بسه دیگه ..

     

    وورال با بیتابی که میکنه میگه :

     من ، نمیتونم بخوابم . بعد اون شب نمیتونم بخوابم .. اردوان : ااااه ، منم نمیتونم بخوابم مگه چی میشه ؟ وقتیم خوابم میگیره با صدای جیغش بیدار میشم یهو میبینم اومده کنار تختمو داره نگام میکنه ، مثه فیلمای ترسناک شده .. سلیم : منم نتونستم بخوابم ، نشد . همیشه میخواد اینطوری باشه ؟ .. اردوان : نه بابا هنوز تازس ، نگاه به ظاهرمون نکن هممون داغونیم .. سلیم : من حتی نمیتونم کریمو تصور کنم .. اردوان : بابا تصور نکنین خودتونو نبازین ، وورال همچین چیزی اتفاق نیوفتاده همش اثر قرصه اینو به خودت بقبولون ، تو ( سلیم ) وقتی دلت واسه دوس دخترت تنگ شه فراموش میکنی توام ( وورال ) یکی دو ماهه دیگه گورتو گم میکنیو از اینجا میری ، تموم شد رفت .. وورال : پس کریم چی میشه ؟ .. اردوان : اونم عادت میکنه ، پسر مگه نگفتیم بیاد استانبول به سرو وضعش برسه اونم بیست میشه ؟ عادت میکنه اونم بعد میبینی تازه بچه دارم شدن ، کریم اولش هارتو پورت میکرد اما بعد مایه رو گرفت گذاشت تو جیبش . همه چی فراموش میشه باشه وورال ؟ بسه دیگه ، نکن !

     

    | هتل |

     فاطمه تکو تنها توی هتل نشسته و به انگشتی که حلقه نامزدیش با مصطفی بود و الآن نیست خیره شده و یاد روز نامزدیشون میوفته ! همه اون خاطرات و لحظه میاد جلوی چشمش و حسرت هاش با اشک رو گونه اش سُر میخوره و میاد پایین ..

     خدمتکار هتل درو باز میکنه و میبینه فاطمه نشسته ، برای اتاق حوله آورده اما فاطمه از موقعیت استفاده میکنه و میدوء میره بیرون بدون اینکه استانبل ، آدماش و خطرهایی که داره انتظارشو میکشه رو بشناسه ولی ترس بهش غلبه میکنه و برمیگرده ..

     

    | خونه راحمی |

     مقدس به همراه پسرش شبونه و در خفا در حال باز زدن وسایل خونشون هستن اما میبینه چراغ اتاق فاطمه روشن شد برای همین میدوء میره تو و میبینه راحمی بالای سر جعبه جهیزیه فاطمه نشسته ، چراغا رو خاموش میکنه تا کسی از حضورشون و حتی رفتنشون با خبر نشه ..

     

    | کشتی |

     وورال عذابی که بهش وارد شده خستش میکنه برای همین میگه :

     کریم کاری نکرد .. اردوان : چی ؟ .. وورال : کریم با اون دختره هیچ کاری نکرد .. اردوان : تو چی داری میگی ؟ .. وورال : من دیدمش ، دختره بیهوش شده بود اما کریم فقط جلوش نشست .. اردوان : اینو به کریمم گفتی ؟ .. وورال ( با اشاره سر ) : نه .. اردوان : وورال بهش چیزی نگیا که دیگه بیشتر از این شاخ نشه ، تو این کثافتکاری هممون مقصریم یهو پاشو نکشه بیرون فهمیدی چی گفتم ؟ بهش هیچی نگو ..

     

    | بیمارستان |

     مصطفی توی بیمارستان پیش مادرشه . خدمتکار بیمارستان که در حال تمیز کاری هست بهش میگه :

     تورو میشناسم ، وقتی دختره اینجا بودم دیده بودمت ، ببین این اتفاق هممونو تحت تأثیر قرار داده منم یه خواهر دم بخت دارم خدا نکنه همچین بلایی سرش بیارن ولی تو این جریان یه کاسه ای زیر نیم کاسس .. مصطفی : برو برادر من ، به اندازه کافی اعصابم خورده .. خدمتکار : ببین صبر کن ، شنیدم اون وکیله اینجاها یه کارایی داشته میکرده .. مصطفی : کدوم وکیل ؟ .. خدمتکار : همون که برادر زنِ رشات یاشارانه ، اونو میگم . به محض اینکه دختر اومد بیمارستان اونم اینجاها پیداش شد ، با هرکی که اینجا بود یکی یکی حرف زد حتی وقتی دختررم بردن باز اینجا بود ، چرا ؟ .. مصطفی : چرا ؟ .. خدمتکار : میگن تو این کار یاشارانا هم دست دارن ، پسراشون همشون وگرنه اون وکیله اگه دماغشم بیوفته از رو زمین برشنمیداره چه برسه بخواد دست از پرونده های عظیمش بکشه و بیاد به یه دختر روستایی کمک کنه ؟ گناهش گردن خودش ...

     و این جملات مصطفی رو به فکر فرو میبره !!

     

    | هتل |

     صبح روز بعد فاطمه روی صندلی خوابش برده ، با افتادن سرش بیدار میشه و میبینه کریم روی تخت خوابیده اما از بوی مشروبی که خورده بوده حالش بهم میخوره برای همین پنجره ها رو باز میکنه اما یه آن توجهش به چاقوی جیبیِ کریم که روی تختِ جلب میشه ! برشمیداره تا کریمو بکشه اما کریم یهو بیدار میشه ، با هم درگیر میشن و فاطمه میخوره زمین ..

     

    از اون طرف رشات با صدای خدمتکارش بیدار میشه ، گوشی تلفنو که پدر ملتم پشت خطِ جواب میده ، پدر ملتم میگه :

     چه خبره آقا رشات ؟ از این رسوایی که توی روزنامه های محلی رخ داده خبر ندارین ؟ چند لحظه پیش اعضای حذب روزنامه شهر شما رو برام خوندن ، این رسوایی تجاوز چیه ؟ به من بگید اسم سلیمم توش ..

     

    و همین لحظه ملتم وارد میشه و همه حرفا رو میشنوه !

     

    | خونه منیر |

     منیر رو تخت خوابه که در خونش باز میشه ، یه نفر وارد اتاقش میشه و توی خواب خرخرشو میگیره ، منیر با باز شدن چشماش مصطفی رو بالای سر خودش میبینه که بهش میگه :

     همه چیو بهم میگی ، میگی که با فاطماگل چیکار کردین ..

     

    منیر میگه :

     اینا همش دروغه تجاوزی در کار نیست دختره اینو از خودش ساخته تا تو نکُشیش وگرنه خودش رفته با کریم ، ازم کمک خواستم منم رفتم حداقلش اینه که مثه تو بهش پشت نکردم وگرنه اگه این حرفا درست بود چرا پسش زدی ؟ گرچه کار درستی کردی و هرکی رفت دنبال کار خودش !

     

    | هتل |

     فاطمه پاش آسیب دیده و افتاده روی زمین ، کریم میگه :

     من کاری باهات کردم ؟ در مورد اون شب انقد همه چی مبهمه که چیزی یادم نمیاد .. فاطمه : ساکت شو .. کریم : باور کن که من .. فاطمه : خفه شو .. کریم : فاطماگل .. فاطمه : اسممو به زبونت نیاد .. کریم : قسم میخورم من باهات کاری نکردم .. فاطمه : خفه شو نمیخوام صداتو بشنوم .. کریم : قسم میخورم من نمیتونم همچین کاری بکنم .. فاطمه : خفه شو عوضی خفه شو .. کریم : باشه من که نمیگم بی گناهم .. فاطمه : بسه .. کریم : برای اینکه جلوشونو نگرفتم .. فاطمه ( شیشه روی میزو برمیداره ) : جلو نیا وگرنه میکشمت !

     

    بین دعوا مقدس زنگ میزنه و میگه ما وسط راهیم داریم میایم ، تا شب میرسیم و بعد راحمی با فاطمه حرف میزنه و میگه تو راهیم فکرم همش پیش توء !

     

    | خونه منیر |

     منیر همه جوره مصطفی رو میخواد قانع کنه که اینا همش دروغه و از سر دشمنی با یاشاران این حرفارو پشتش در آوردن !

     

    مریم در حال کار کردن و رسوندن داروها به مردمه .. اما با یکی از مشتریاش بحثش میشه ! و اونا میگن کریم باعث این بیناموسی شده اما تو نتونستی جلوشو بگیری از اینجا برو و در خونه کسیو نزن چون هیچ کس تورو اینجا نمیخواد ..

     

    و این آغاز راه جدید مریم در کنار فاطمه و زندگی با اون هاست !!

     


    سریال فاطمه گل Fatmagülün Suçu
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان