خانه
354K

سریال فاطمه گل Fatmagülün Suçu

  • ۱۴:۲۳   ۱۳۹۳/۶/۳۱
    avatar
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3627 |4913 پست
    خلاصه قسمت سیزدهم سریال  فاطما گل

     

    قسمت دوازدهم با لاس زدن های لِمان ( مادر وورال ) با منیر پای تلفن شروع میشه و وقتی تلفن رو قطع میکنه میبینه که پسرش پایین پله ها داره نگاش میکنه اما از شانس خوبش چیزی نشنیده و به دروغ میگه که داشتم با مادر بزرگت حرف میزدم ..

     

    | هتل |

     فاطمه تمام شب رو منتظر رسیدن برادرش هست تا اینکه میبینه کریم رفته دنبالشونو دارن کنار هم آروم آروم میان !

     فاطمه به استقبال برادرش میره و از خوشحالی توی آغوشش آروم میگیره ..

     در حالی که کریم داره برای راحمی و مقدس اتاق میگیره بالأخره همگی میرن توی اتاق که مقدس با هرزگی هرچه تمام تر رو به فاطمه میگه :

     اتاق یه تخته گرفتین ، خدا محبتتونو زیاد تر کنه .. فاطمه ( با عصبانیت ) : چی میگی تو ؟ این چه فکریِ میکنی ؟ .. مقدس : وا چرا داد میزنی دیوونه ؟ چیز بدی گفتم مگه ؟ شوهرته دیگه . دیگه اتفاقیه که افتاده ، چه میشه کرد ؟ لااقل میونتو با شوهرت خوب کن .. فاطمه : ساکت شو دیگه ..



    بالأخره کریم میاد و کلید اتاقو میده به مقدس اما فاطمه زودتر از همه با برادرش میرن تویِ اتاق جدید !

     

    | شب ، محل اقامت منیر |

     منیر در حال ترکِ ازمیر هستش که با روشن کردن چراغای ماشینش با مصطفی رو به رو میشه ، مصطفی آروم بهش نزدیک میشه و در حالی که منیر از ترس قالب تُهی کرده میگه :

     کار میخوام ، برام کار پیدا کن ! حالا که رشات یاشاران مرد بزرگیه خب بهم کار بده از این به بعد برای اون کار میکنم ..

     

    | ازمیر |

     مریم از مراسم خاکسپاری اوستا قالب که توی حادثه رانندگی فوت کرد برمیگرده ، با حرفایی که توی مراسم میشنوه و رفتار اهالی خودش کم کم به این نتیجه میرسه که دیگه اینجا جای زندگی کردن نیست ..

     

    از طرف دیگه مصطفی هم با خونواده خودش خداحافظی میکنه و آماده رفتن به استانبول میشه !

     

    | شرکت یاشاران |

     منیر داستان استخدام مصطفی رو به یاشاران ها میگه و توضیح میده که بودنش شاید خطرناک باشه اما میتونه بدون خطر هم باشه تا ما زیر نظر بگیریمش اینجوری میذاریمش روی تریلی که بره اروپا هر رفتو آمادشم 10 15 روز طول میکشه ..

     

    | استانبول ، لب ساحل |

     مقدس غُرغُراشو سر کریم شروع میکنه و میگه :

     بدبختمون کردی ، حالا میخوای بری ؟ این شهرو نگاه کن ما توش چجوری زندگی کنیم ؟ اگه تو بخوای بری منم پرونده رو دوباره باز میکنم !

     

    همزمان مریم زنگ میزنه به کریم و میخواد داستان فوت اوستاشو بهش بگه اما حرفی نمیزنه و میگه منم میخوام بیام استانبول پیش تو ..

     

    | اتوبوس |

     بعد از سوار شدن مصطفی توی اتوبوس ، موقع استراحت با یه دختر جوون به اسم آسو که پای تلفن در حال گریه کرده آشنا میشه اما حرفی نمیزنه و میره تا نهارشو بخوره ..

     

    | خونه وورال |

     لمان مادر وورال پای تلفن با منیر حرف میزنه ، گله میکه ازش که تو داری منو میپیچونی میخوای تنهام بذاری اما منیر میگه خواهرم خوب نیست باید برم پیشش بعداً حرف میزنیم ، بعد صحبتشون صدای بلند موزیکی که وورال توی خونه ایجاد کرده باعث میشه مادرش بهش اعتراض کنه و بگه دارم وجودت توی خونه رو فراموش میکنم پس تا وقتی نرفتی سعی کن آروم باشی ..




    سریال فاطمه گل Fatmagülün Suçu
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان