خانه
355K

سریال فاطمه گل Fatmagülün Suçu

  • ۱۴:۴۸   ۱۳۹۳/۷/۷
    avatar
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3627 |4913 پست
    خلاصه قسمت شانزدهم سریال فاطما گل

     

    مصطفی توی قسمت تریلی های شرکت یاشاران مشغول به کار شده ..

     عوامل این قسمت از شرکت با هم هماهنگ میکنن تا انقدر به مصطفی کار و پول بدن تا دست از پا خطا نکنه ..

     

    | خونه جدید |

     همه مشغول کارن ، با اومدن مریم توی خونه فاطما گل بلند فریاد میزنه :

     ایشاا... گورشو گم کرده رفته دیگه ام به این خونه نمیاد !

     اما مریم کلامی حرف نمیزنه اما با سوالات مقدس در مورد کریم میگه :

     اونو من بزرگش کردم ، یه بابا داشت که اگه الآنم ببینمش اصلاً نمیشناسمش . گفتن رفته استرالیا ، خلاصه که به جز من کسیو نداره . مامانش خودکشی کرد ..

     

    این جمله توجه فاطمه رو به حرف های مریم جلب میکنه اما فاطمه میگه :

     ول کن بیشتر از این نپرس ، نمیخوام هیچی در مورد اون کثافت بدونم !

     

    بعد از این بحثا فاطمه میره بیرون لبۀ آلاچیق میشینه و به فکر فرو میره ..

     

    | استخر |

     بعد از بهبودی وورال ، اردوان میبرتش استخر تا حالو هواش عوض شه برای همین بهش میگه :

     داداشم من پیشتم تا وقتی که الکل از خونتو اون فکرای مزخرفت پاک شه .. وورال : ولی اون فریادای توی مغزمو میخوای چیکار کنی ؟ ( منظور جیغای فاطمه توی شب حادثه اس ) .. اردوان : یواش بابا ، کلی کار دارم ! بلایی که هر روز دارم باهاش کله میزنم یعنی رشات یاشاران هست توام به همه این بدبختیا اضافه شدی . اگه دستو نگیرم که سُر میخوریو میوفتی احمق اون موقع دست هممونو میگیریو با خودت میبری اون موقع با پا گذاشتن رو پشت هم دیگه ام نمیتونیم بالا بیایم . بسه دیگه الآن وقته افسرده شدن نیست به خودت بیا ..

     

    | رستوران |

     سلیم خودشو میرسونه به ملتم که با دوستاش منتظرشن .. ملتم از رضایت مادرش برای زودتر ازدواج کردنشون خبر میده برای همین سلیم از خوشحالی ملتمو توی آغوش میگیره و در حالی که داره لبخند میزنه ، خنده روی لباش میماسه و از ترس قالب تهی میکنه چون از شیشه رستوران چیزی وحشت رو به جونش انداخته و اون کسی نیست جز مصطفی ای که از دور داره با نفرت به سلیم نگاه میکنه !

     با چرخوندن سر سلیم در یک آن مصطفی هم غیب میشه برای همین سلیم به بهانه دستشویی نامزدشو ترک میکنه و بلافاصله به منیر زنگ میزنه و جریانو براش تعریف میکنه برای همین منیر میگه :

     من میدونم توجهشو به جایی دیگه جلب کنم ، اصل کاری رو نشونش میدم !

     

    | هتل ، محل استقرار مصطفی |

     مصطفی شبونه خودشو به هتلی که توش مستقر هست میرسونه .. بیرون در دو نفر جلوشو میگیرنو میگن ما فامیلای کریم هستیم ! فکر کردی بی کسو کاره ؟

    و به قصد کشت میزننش و با لگد آخری که بهش میزنه میگه :

     دیگه نبینم دنبال فاطما گل باشیا گم میشی از اینجا میری . دیگه نبینم مزاحمشون میشی ، مرتیکه وقتی ازدواج کرد با ارزش شد ؟ قبلاً کجا بودی ؟ این بار فقط بهت تذکر دادم اینبار دنبال کریم ببینمت بهت رحم نمیکنمو میکشمت !

     

    بعد از کتک زدن مصطفی کسی که این کارو انجام داده زنگ میزنه به یکی از عوامل شرکت یاشاران و از انجام کار خبر میده !

     این عمل توسط منیر و به دستور اون انجام داده تا مصطفی از خونواده یاشاران دور باشه و فکرش فقط معطوف باشه به کریم و فکر کنه تا این آدما از طرف کریم اومدن سر وقتش ..

     

    مصطفی به دستور مدیر هتل وسایلشو جمع میکنه تا بره ..

     آواره توی کوچه ها میچرخه تا اینکه کارت آسو ( کسی که توی اتوبوس باهاش آشنا شد ) رو از جیبش در میاره و ازش میخواد تا بره پیشش !

     

    | خونه جدید |

     همه در حال شام خوردن هستن .. بعد از کلی حرفو بحث مقدس به فاطمه میگه :

     شامتو بخور دختر .. فاطما گل : سیر شدم .. مریم : عزیزم تو که چیزی نخوردی ، صبحم چیزی نخوردی این لقمه رو بگیر .. راحمی : ناراحتم نکن دیگه خواهر جون بخور دیگه یکم .. فاطمه : داداش اصرار نکن میل ندارم حالم بهم میخوره .. مقدس : نکنه حامله ای دختر ؟ خدا نکنه ..

     

    این حرف مقدس باعث میشه همه دور میز جا بخورن اما مریم که نجابتش مثال زدنیِ برای اینکه فاطمه ناراحت نشه با شرمِ خاصی میگه :

     نگران نباش ، همچین چیزی نمیشه .. مقدس : چرا نشه ؟ .. مریم : نمیشه ، تو بیمارستان همون اول پیشگیری کردن .. مقدس ( خطاب به فاطمه ) : چیکار کردن دختر ؟ ها ؟ .. مریم : اون تو حال خودش نبود ، برای اینکه حامله نشه زود آمپول میزنن .. فاطمه : هه تو این شرایط .. مقدس : آها زَهرم ریخت ..

     

    بعد از این بحثا و اومدن کریم ، کریم وسایلشو برمیداره تا بره توی اتاق خودش اون طرف خونه !

     بعد از مدتی وقتی میبینه که همه خوابن لباساشو برمیداره تا بره حموم اما همزمان توی خونه با مقدس رو به رو میشه که هر دو میترسن ..

     خلاصه کریم میره توی حموم و میخواد دوش بگیره !

     با رفتن کریم و عوض کردن لباساش از اونجایی که مقدس توی بی حیایی و کثیفی حدو مرزی نداره میره پشت در حموم ، دُلا میشه تا از توی سوراخ کلید کریمو تماشا کنه ..

     همزمان مریم در اتاقشو باز میکنه و میاد بیرون و مقدس دستشو میکشه روی زمین و میگه داشتم جای پا رو تمیز میکردم !!




    سریال فاطمه گل Fatmagülün Suçu
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان