خانه
356K

سریال فاطمه گل Fatmagülün Suçu

  • ۱۴:۵۲   ۱۳۹۳/۷/۷
    avatar
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3627 |4913 پست
    خلاصه قسمت هفدهم سریال  فاطما گل

     

    قسمت ۱۷ با تماس مادر مصطفی باهاش و صحبت های بینشون شروع میشه ..

     بعد از مکالمه ، مصطفی میره پیش آسو تا با هم صبحانه بخورن !

     آسو از مصطفی میخواد که پیشش بمونه چون هم جا واسه موندنش هست هم غذا اما ازش میخواد که کاری به کارش نداشته باشه اما مصطفی قبول نمیکنه ..

     

    | خونه جدید |

     کریم از اتاقش میخواد بره بیرون که فاطمه رو جلوی در میبینه ..

     فاطمه میگه :

     حرفای تو و خواهرتو شنیدم ، میدونم مصطفی دنبالته . اون پیدات میکنه میکشتت بعدم قاتل میشه و تو زندان میوفته پس تورو خدا از اینجا برو زندگی منو خراب کردی پس لااقل اونو اذیت نکن ، نمیخوام دستاش با خون تو کثیف بشه و کل عمرشو تو زندان بمونه ..

     

    کریم با عصبانیت میکوبه روی میز جلوی خودش که این حرکت باعث ترس فاطمه میشه ، کریم با جملاتی که تمام اون ها حقیقت محض هستش میگه :

     به خاطر اون التماس میکنی ؟ به خاطر اون داری اینجوری گریه میکنی ؟ .. فاطمه : تورو خدا برو .. کریم : اون تورو به اندازه ای که دوسش داری دوس نداره ، بعد بلایی که سرت اومد بهت پشت کرد . دنبالته چون فکر میکنه بهش خیانت کردی اون آدم به خاطر تو هیچ کاری نکرد اما الآن حاضر به خاطر غرورش آدم بکشه ، آره مصطفی تو انقد خودخواهه !

     

    این حرفا چون درسته حرصه فاطمه رو در میاره و وقتی کریم در حال رفتنه ، چوبی رو که روی زمینه پرت میکنه و محکم میکوبه به دست کریم !

     کریم که دیگه صبرش تموم شده چوبو از روی زمین برمیداره و میدوء دنبال فاطمه اما راحمی جلوشو میگیره و کریم با فریاد میگه :

     دیگه شورشو در آوردی ، دیگه کسی به من نگه چیکار کنم ، بـــســــه دیـــگـــه ..

     

    | شرکت یاشاران |

     ملتم به همراه پریهان اومدن شرکت .. و میخوان بعد از رسیدگی به کارا برن خرید توی همین فاصله ملتم میره تا با منیر حرف بزنه اما منیر توی اتاقش نیست .. در حالی که ملتم توی اتاق میچرخه منیر تلفن به دست در حالی که داره به مقدس در مورد فروش املاکشون حرف میزنن اسم فاطمه رو میاره که همین باعث تحریک ملتم میشه و یواشکی میوفته دنبال منیر تا بره و برسه به فاطمه ..

     

    بالأخره با پایان کار مقدس با منیر ، میرسن جلوی خونه و مقدس به همراه راحمی از ماشین پیاده میشنو میرن داخل .. بعد از چند دقیقه صحبت بین اعضای خونه توی محوطه فاطمه میخواد به کاراش ادامه بده که ملتم از پشت سرش میگه :

     فاطما گل ؟

     

    بُهت هر دو این دو نفرو در بر میگیره تا اینکه ملتم میگه :

     من ملتمم ، نامزد سلیم یاشاران ، منو میشناسی ، تو نامزدیم بودی خونه ما کار میکردی .. فاطمه : میدونم .. ملتم : باید با هم حرف بزنیم ، من باید بدونم این خبرا از کجا در اومده ، چرا باید اسم سلیم توی این چیزا باشه ؟ تورو خدا بگو .. فاطمه : راحتم بذار .. ملتم : چرا همچن تهمتی به سلیم زدن ؟ .. مقدس : فاطما گل ؟ چه خبره ؟ .. ملتم : تهمته یا واقعیته ؟ تورو خدا بگو فاطمه .. مقدس : ما هم بشنویم چی میخوای بگی .. ملتم : میخوام با فاطما گل تنها حرف بزنم .. کریم ( از راه میرسه ) : اون هیچ حرفی نداره به تو بگه .. ملتم : کریم من میخوام بدونم .. کریم : فاطمه رو راحت بذار ، هر سوالی داره جوابش پیش منه ، هرچی میخوای از من بپرس !

     

    و با هم میرن تا یه جای دیگه با هم حرف بزنن ..

     

    صحبت های این دو توی یه کافه با هم ادامه پیدا میکنه و ملتم از چگونگی پیدا کردن فاطمه به کریم میگه ..

     

    لِمان در حالی که داره میره توی حیاط خونه با منیر تماس میگیره و میگه بازم داری بهونه میاری .. همزمان وورال هم از ورزش داره برمیگرده !

     منیر از بهانه های لمان میگه :

     خسته شدم دیگه این رابطه رو نمیخوام .. لمان : به این آسونیا نیست ، باید رو در رو بهم بگی که دیگه دوسم نداری و نمیخوای منو ببینی ، فردا قرار میذاریمو حرف میزنیم شمسی هم که خونه نیست !

     

    و وورال از پشت سر مادرش میاد در حالی که همه این حرفا رو میشنوه ..


    سریال فاطمه گل Fatmagülün Suçu
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان