آلیس جووووون :
نمی دونم دلواپسی ته دلم شده اون خاطرات .... هیچ کس نبود اون روزا کمکم کنه .... تمام خانم هایی که منو می شناختن از حسادت تیربارونم کردن !! علنا دیگه چشم دیدنم نداشتن .... 180 درجه چرخیدن حتی خانواده ی خودم حتی خواهرم تا می تونست سعی می کرد ما رو به طلاق دادن بکشونه .... تا می تونست فنگ می انداخت ..خانواده شون خیلی آنچنانی بودن .... اینا تحمل دیدنشونو نداشتن ....انتظار نداشتن اینجوری ازدواج کنم ....
فنگ چیه؟؟؟