۰۹:۵۱ ۱۳۹۳/۶/۱۱
هورشید عزیزم...
خیلی خوب حسو حالتو می فهمم...چون منم دقیقا تو همین شرایطم...شاید بدتر ازتو گلم...من هر لحظه دارم عذاب کشیدنه مامانمو میبینم...تا به جایی برسم که تو الان توشی عزیزم...سخته وشاید فقط خود خدا با اون عظمتش بتونه عظمت این عذابو درک کنه...
وقتی از بچه ها این خبرو شنیدم ی درد بزرگ رو درد بزرگه خودم اضافه شد...
میدونم هیچ تسلیتو هیچ دردو دلی درد منو تورو کم نمیکنه دوست خوبم...فقط واسه التیام زخم عمیقت اومدم که بگم بدون هزاران نفر که یکیشون مثل من باشن...دارن لحظه به لحظه عذاب عزیز ترین موجود زندگیشونو میبینن...
درنهایت قانون زندگی دنیا همینه...و ما همگی تسلیمیم...