۱۱:۰۴ ۱۳۹۳/۶/۳۰
ASEMANسه ستاره ⋆⋆⋆|5562 |3448 پست
وای اشک منم در اومد چه بچه هایی بودیم ما با کوچکترین چیزی شاد میشدیم..... همیشه دلم ميخواست پدرم بابای مدرسه بود چون وقتی شیفت بعداز ظهر بودیم دختر بابای مدرسه زودی میرفت برنامه کارتون ساعت 5 رو میدید ولی ما تازه باید سوار سرویس میشدیم وقتی هم میرسید یم کارتون تموم شده بود بعد ما بودیم و یه دنیا حسرت........ولی خدایی بچه های الان پادشاهی میکنند