خانه
29.5K

اشعار پارسی

  • ۰۰:۰۰   ۱۳۹۴/۶/۲۲
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|13385 |16410 پست
    من مست و تو دیوانه، ما را که بَرَد خانه

    صد بار تو را گفتم، کم خور دو سه پیمانه

    در شهر یکی کس را هشیار نمی‌بینم

    هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه

    جانا به خرابات آ تا لذت جان بینی

    جان را چه خوشی باشد بی‌صحبت جانانه

    هر گوشه یکی مستی دستی ز بر دستی

    و آن ساقی هر هستی با ساغر شاهانه

    تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می

    زین وقف به هشیاران مسپار یکی دانه

    ای لولی بربط زن تو مستتری یا من

    ای پیش چو تو مستی افسون من افسانه

    از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد

    در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه

    چون کشتی بی‌لنگر کژ می‌شد و مژ می‌شد

    وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه

    گفتم ز کجایی تو تسخر زد و گفت ای جان

    نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه

    نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دل

    نیمیم لب دریا نیمی همه دردانه

    گفتم که رفیقی کن با من که منم خویشت

    گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه

    من بی‌دل و دستارم در خانه خمارم

    یک سینه سخن دارم هین شرح دهم یا نه

    در حلقه لنگانی می‌باید لنگیدن

    این پند ننوشیدی از خواجه علیانه

    سرمست چنان خوبی کی کم بود از چوبی

    برخاست فغان آخر از استن حنانه

    شمس الحق تبریزی از خلق چه پرهیزی

    اکنون که درافکندی صد فتنه فتانه

    مولانا
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان