خانه
67.2K

سریال نبرد گلها گوللرین ساواشی gullerin savasi

  • ۰۹:۵۹   ۱۳۹۴/۱۱/۱
    avatar
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3627 |4913 پست

    خلاصه قسمت های آینده سریال نبرد گلها

    خالده میره پیش صالح وبهش میگه که گلفام خانم منتظرش است و صالح خان میگه،باشه،الان میام...

    گلفام میگه،شما به خاطر این که من و امید با هم بودیم،راضی به ازدواج نیستید؟و صالح میگه آره و گلفام میگه،و اگر به فکر ناراحت شدن من هستید،نباشید،چون رابطه من و امید برای خیلی وقت پیش است و من به کسایی که عاشق هم هستن کمک میکنم،تا بهم برسن...

    صالح خان میره خونه و به مسعوده میگه،برو به جاهده خانم بگو که برای خواستگاری گلرو،میتونن بیان و مسعوده میگه باشه بابا،تو هرچی بگی من همون رو انجام میدم و الان میرم به جاهده خانم میگم،که بیان...

    مسعوده در روباز میکنه که بره پیش جاهده خانم که یهو جانر و مادرش رو میبینه و مادر جانر میگه که،عروس چیشده؟چرا ایستادی،خوش اومد گفتن یاد نداری و مسعوده میگه،خوش اومدید و جانر میگه،دست مامانم رو ببوس و مسعوده میگه باشه و میرن تو خونه...

    صالح خان میگه،خوش اومدید خانم پاکیزه و پاکیزه میگه،اصلا هم خوش نیومدم و صالح خان میگه،مسعوده تو برو کاری که بهت گفتم رو انجام بده و مسعوده میگه،باشه و میره خونه جاهده...

    امید به جاهده میگه،مامان من نمیدونم تو میخوای چه کار کنی؟اول از گلرو،معذرت خواستی و بعد رفتی با آقا صالح حرف زدی!تو میخوای چه کار کنی؟ و جاهده میگه،میخوام اشتباهات گذشته رو جبران کنم و امید میگه،خیلی دلم میخواد که باور کنم‌،اما نمیتونم و جاهده میگه،امید،تو برای من تو زندگیم از همه چیز مهم تر هستی،و من فقط خوشبختی تو رو میخوام...

    مسعوده میره خونه،جاهده و بهش میگه که پدرم اجازه داده که اگه،وقت داشته باشین،میتونین بیاین و جاهده میگه خیلی خوشحال شدم و زود میایم و به پدرتون سلام برسونید...

    جاهده به امید میگه،صالح خان اجازه داد که بریم خواستگاری گلرو و امشب میریم خواستگاری وجاهده انگشترش رو درمیاره و میگه،این از مادربزرگت برام مونده و میخوام که این رو در انگشت گلرو کنی...

    پاکیزه خانم به صالح خان میگه،بسه دیگه،تو هم تصمیم خودت رو بگیر،این کار میشه،یا نمیشه و میگه،من پسرم رو بزرگ نکردم که تو رنجش بدی و صالح میگه،من به شما احترام میزارم،اگه شما مادر هستید،‌من هم پدر هستم،دخترم رو که از سر راه پیدا نکردم و پاکیزه خانم به مسعوده میگه،تو این کار رو با پسرم کردی و میگه،بیا پسرم از اینجا بریم و مسعوده میگه،بابا لطفا ما رو از هم جدا نکن ،من حامله هستم...

    مسعوده و جانر و پاکیزه خانم،میرن خونه و پاکیزه میگه،این حال و روز پسرم رو نگاه،چقدر با عذر و خاری،زن خودش رو به خونه آورد

    امید میاد دنبال گلرو و گلرو میگه،چرا این وقت اومدی،مگه بیمارستان نمیری؟و امید میگه،برای امشب آماده هستی؟وگلرو میگه،واای خیلی عجله کردی،یه دو روز بعد میومدین و امید میگه،اینطوری بهتر است و گلرو میگه،آره برای تو خوب است،مرد هستی و یک لباس میپوشی و میای و امید میگه،ضبط رو روشن کن تا آهنگ‌گوش کنیم و میگه،امروز هوا افتابی و میشه از تو داشبرد،عینکم رو بدی و گلرو همین که قاب،عینک رو باز میکنه ،میبینه که داخلش یک انگشتر و یهو از ضبط صدای امید میاد که میگه،من امید حکیم اوقلو به گلرو چلیک میگم که میخوام زندگی باقی مونده ام رو با تو تقسیم کنم،گلرو و میخوام هر روز صبح،چشم های خندان و زیبای تو روز منو روشن میکنه و هرشب قبل از خواب،میخوام در چشمات،خودم رو گم کنم،با من ازدواج میکنی؟ و همدیگه رو میبوسن وامید میگه،منظورت،"بله" بود؟ و گلرو میگه بله،البته که بله و از ماشین پیاده میشن و گلرو میبینه که کنار دریا براش میز و صندلی گذاشته تا برن غذا بخورن و امید میگه پیشنهاد عروسی باعجله بود و نتونستم،بیشتر از این کاری انجام بدم و گلرو میگه ،تو امروز خیلی کار ها کردی و من تو رو خیلی دوست دارم...

    اینجا یک آهنگ پخش میشه که خیلی قشنگه،معنیش رو براتون گذاشتم..

    🎶از تو میشوم🎶

    🎶برای من اسمت عشق است🎶

    🎶برای کسی هم🎶

    🎶تشنگی است...🎶

    🎶قلبت میشوم🎶

    🎶درون من،جایت متفاوت تر است🎶

    🎶مثل اینکه🎶

    🎶یک شکست هستی...🎶

    🎶در قلبم،درد هستی🎶

    🎶در دنیام،جدایی هستی🎶

    🎶دیگه نمیشوم🎶

    🎶همه ما رو هیچ شمردند،و من نمیتونم بگم که جدا بشیم🎶

    🎶با نگاه نکردن به پشت سر نمیتونم برم🎶

    🎶مثل واژه های بیجان،نمی تونم که خاموش بمانم🎶

    🎶گل ها رو خشک کن و دور کاغذ بپیچان🎶

    امید به مادرش میگه که مامان بیا دیگه،دیر میشه و جاهده میاد و شوکت میگه،وای مامان،چقدر زیبا شدی،و دفعه اول است که خواستگاری میریم و برای من که خواستگاری نرفتید و امید میگه،اگه قرار است که اونجا هم،همین چیز ها روبگی،اصلا نیا

    جانر و مادرش دارن میرن خونه صالح خان برای مراسم خواستگاری و تو راه مرت رو میبینند و مرت میگه،خیره،کجا میرین و جانر میگه ما داریم خونه صالح خان،و امید میاد خواستگاری گلرو و مرت میگه گلرو با امید عروسی میکنه!😞 و جانر میگه،آره...

    غنچه به چیچک میگه،اگه از تانر جدا نشی این عکس هایی که ازت دارم رو تو خواستگاری به همه نشون میدم...

    امید و خانواده اش میان و گلرو در رو باز میکنه و میرن تو خونه‌ و شوکت میگه،خونتون قشنگ است ولی یکمی براتون کوچک است.

    غنچه،به گلفام زنگ میزنه و میگه که امیدشون،اومدن خواستگاری گلرو و گلفام میگه،این وقت شب زنگ زدی که همین رو بگی؟و برای من مهم نیست و غنچه میگه،یعنی نمیخواین کاری کنید و گلفام میگه،میخوای من چه کار کنم غنچه؟قهوه تون رو آماده کنم؟ و گوشی رو قطع میکنه..

    و شوکت میگه که محبوبه هم مثل شما است و صالح خان میگه،ببخشید متوجه نشدم،منظورتون چیه!و یهو غنچه میاد و میگه،تو این آشپزخونه کوچک،ما سه نفر جا نشدیم و شما آشپزخونه بزرگی دارید ولی اصلا داخلش نمیرید و جانر میگه،نه،محبوبه خانم تو آشپزخونه میره،یعنی من محبوبه خانم رو میشناسم که چقدر،متواضع و فروتن است و شوکت میگه،پس شما همدیگه رو میشناسید!..

    جاهده میگه،میدونید که گلرو و امید،قصد ازدواج دارن و صالح میگه،پس وقتی هر دو طرف م هرچه زودتر ازدواج کنند و به خانه خودشون برن و جاهده میگه،منم همینطور میخوام و میگه،من یک عروسی باشکوه میخوام و البته اگه گلرو هم بخواد و گلرو میگه،به مراسم بزارگی زیاد لازم نیست و غنچه میگه،آآآ،چطور امکان داره،تو داری عروس خانواده حکیم اوغلو میشی،و البته نسیب هر کسی هم نمیشه و جاهده میگه،خوشی ما خوشی فرزندانمان است و غنچه میگه،نوه تون رو یادتون رفته،بعد از امید،نوبت تانر است😃 و گلرو دست جاهده رو میبوسه و امید هم دست صالح خان رو..

    امید و خانوده اش بر میگردن خونه و امید با شوکت دعوا میکنه و میگه ،مگه من بهت نگفتم که اونجا میری،حرف بیخودی نزن و امید از خونه میره بیرون...

    دویگو میره خونه گلفام و میخواد جهان رو ببینه و گلفام اجازه نمیده و دویگو میگه،اگه اجازه ندی،بایک زنگ زدن به خبرنگار ها، این موضوع رو در تیتر روزنامه ها میبینی و گلفام میگه که اگه پدرت بفهمد که از یک آدم مریض سوءاستفاده کردی و بچش رو تو شکمت داری،چه کار میکنه؟...

    جاهده میره پیش گلفام و میگه،حالا که امید یا من خوب شدده،میخوام اون عکس ها رو به صالح خان نشون بدم و جاهده میگه،میخوام کارهایی که غنچه انجام داده رو هم بگم مثلا،از تانر حامله شده،ولی نمیتونم اثبات کنم و گلفام میگه،پیش من مدارکی است که ثابت میکنه که غنچه حامله بوده و گلفام،اون مدارک رو به جاهده میده...

    جهان میره پیش گلفام و میگه،امروز یک روز خوبه و من میخوام با گلرو ازدواج کنم و کنارش باشم و گلفام میگه،اینطور کار ها با عجله نمیشه و لطفا درک کن و جهان میگه میشه و من میخوام با گلرو ازدواج کنم.

    ویرایش شده توسط زیباکده در تاریخ ۲۱/۱/۱۳۹۵   ۱۲:۲۸
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان