خانه
72.9K

نامه یک زن به شوهرش (برام بسیار جذاب بود شاید نامه مشترک بسیاری از زنهاست)

  • ۱۵:۴۵   ۱۳۹۴/۱۱/۷
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|13740 |7139 پست
    نامه یک زن به شوهرش




    نمیدونستم چه کار کنم!
    درو وا کنم یا نه؟!
    به اینه نگاه کردم،موهام یه طرف ریخته بود چه خوش حالت شده بود!
    گفتم حالا که اومده فضولی، بزار خوب فضولی کنه!
    رژ قرمز زدم،درو وا کردم و نشستم رو مبل
    لخ لخ کنان داشت چار تا پله رو میاومد بالا،مثلا پا درد داره،حتی نرفتم استقبالش،
    پامو انداختم رو پام و سفت نشستم!دستامم گذاشته بودم رو پاهام
    درو باز کرد!
    احتمالا یه لحظه منو نشناخت!
    یهو به خودش اومد و گفت وااااااای ناهید جون! چه خوشگل شدی؟!!!
    خوب کاری کردی واااای
    ......
    ای و وای هاش تموم شد، من سلامم بهش نکردم
    نشست کنارم
    گفت خوبی؟دیروز نگرانت شدم
    گفتم:چرا نگران شدی؟
    گفت اخه.....هممم اخه بچه هارو تنها فرستادی خونه ما....مادرت طوریش شده؟
    گفتم نه،رفتم سر بزنم!
    ساکت شد
    دوباره گفت خوب کاری کردی به خودت برس!
    چیزی نگفتم!دیگه داشت منو مقصر اعلام میکرد!
    گفت میخوایم با حاج اقا بریم مکه!حاج اقا گفت اسم تو رو بنویسیم!یه ماهه رفتیم!عیدم همین جاییم!
    تو دلم گفتم!بفرما ناهید خانم!سرنوشتت مشخص شد!بشی حاج خانم!با مادر شوهر سرگرم این روضه و اون روضه بشی!قاطی پیرزنها و بیوه های افسرده بزنی تو خط مذهب!
    دیگه از دید اینا من با زن بیوه فرقی ندارم
    باید قید شوهرم رو بزنم و بچسبم به بچه ها و مذهب!مذهب بشه ابزار کنترل من!بریدن از دنیا!
    کور خوندی!
    ولی طرز فکرتو دوست داشتم!خیلی زرنگین!خدایی به عقل جن هم نمیرسید این نقشه!
    اره پسرت بره عشق و حال!
    منم پیر بشم به اندازه تو!
    بشم یه مثال زنده واسه نجابت و صبوری زنی که شوهرش سرش گرمه!
    که تو روضه هات! پیرزنها چادرشون رو بکشن رو دهنشون و پچ پچ کنان داستان منو واسه هم تعریف کنن!سرکوفت بشه واسه عروساشون!
    که زن اگه بساز و نجیب باشه،میچسبه به زندگیش،شوهرت بده،تو خوب باش! زن زندگی باش!

    بشم یه زن بدبخت که زنهای جوان با نفرت نگام کنن!

    نه! کور خوندی!
    از دیروز تا حالا بدجور تیز شده بودم!حالا مفهوم هر کلمه رو میفهمیدم
    حالا داشتم یاد میگرفتم وسط گرگها زندگی کردن یعنی چی!

    گفت چی میگی!شناسنامه تو بده، واسه ثبت نام با کارت ملی!

    زندگیم رو گرفتن حالا هویتم رو هم داشتن میبردن!
    نگاش کردم!پر از نفرت،به چروکهای صورتش،قیافه سبزه و زشتش!
    با خودم گفتم من، من به خاطر مراقبت از تو، واسه پدرم کم گذاشتم؟!
    من به پای تو کرم میمالیدم!
    من روز و شب غذا میپختم میاوردم دم خونت؟!
    واسع تو؟به خاطر تیکه های تو دیر به دیر به مادرم سر میزدم!
    حالا وایستادی و میخوای منو ببری مکه خونه رو واسه پسرت خالی کنی؟!!!!
    وای ناهید ناهید!
    تو با خودت چه کار کردی؟!!!!

    گفت گلوم خشک شد!چایی نداری؟
    سرد گفتم نه ندارم
    الانم کار دارم میشه بری؟!
    نگاش کردم،اماده بودم تیکه تیکش کنم!
    فهمید
    و تو ثانیه ای غیبش زد
    انگار بسم الله گفتی و جن رو پروندی!



    ادامه دارد
    پایان قسمت نهم
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان