خانه
184K

بیاین از سوتی هامون بگیم

  • ۱۱:۳۷   ۱۳۹۲/۹/۲۵
    avatar
    یک ستاره ⋆|1262 |1214 پست
    پارسال یکی دو شب مونده بود به عید ما اون شب ها تا2شب در مغازه بودیم باشوهرم رفتیم جگرکی ما اصولا میریم اونجا آشنا شوهرمه.
    ماهمیشه میریم طبقه بالا اونشب شوهرم زودتر رفت پایین واسه تسویه حساب بعد شاگردمغازه هم داشت طی میزد سرامیک هارو شوهرم که داشت میرفت گفت مریم مواظب باش میخوای بیای پایین گفتم باشه حواسم هست چشتون روز بد نبینه پله اولی و اومدم دومی و سومی رو هم اومدم بعدش دیگه کله ملق زدم یباره صدای گوبسسسسسسسسسسسسسس اومد شوهرم و آدمایی که اونجابودن همه بدو بدو اومدن منم فقط داشتم گریه میکردم شانس آوردم سکوریت نشکست چون به ضرب خوردم به شیشه سکوریت.
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان