۲۲:۰۸ ۱۳۹۳/۲/۶
می دونی تازگیها دوری تو سخته برام
اینم از کار زمونه
آخه محتاج دل من , دیگه طاقت نداره
طفلگی خیلی جوونه
میدونی تازگیها در به در کوچه به کوچه
سر راه من نشسته
این روز ها هرجا که میرم یکی با سنگ دوروئی
زده قلبم و شکسته
دل پوسیده من قلت میزنه تو خاک و خون
تو دیگه نده فریبم
توی غرقابه غربت منو از خودت نرون
من به عشق تو شریفم
میدونی شب که لالائی میگم واسه دل
بلکه خواب تو ببینه
میدونی عاشقته, رفته به سرحد جنون
غصه منم همینه
دل پروانه من باکی نداره از شعله تو
دل به فانوس تو بسته
توی این داغ ولایت, دم به دم, هر صبح و هر شب
سر راه تو نشسته
دل پوسیده من قلت میزنه تو خاک و خون
توی غرقابه غربت منو از خودت نرون
دم تو گرم که چقدر ساده ای ناز مهربون
من تو این دنیا غریبم
آب چشمت چه تمیزه , چه زلاله, چه روون
من مثل خودت نجیبم