خانه
2.84M

شعر و شیدایی

  • ۱۷:۴۵   ۱۳۹۴/۹/۴
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست

                            

  • leftPublish
  • ۱۲:۵۴   ۱۳۹۷/۵/۸
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    مثل یک نسیم خنک
    توی هُرم تابستون
    مثل یک بارون شدید
    توی قلب مرداد
    مثل حکم آزادی
    واسه کسی که ابد خورده
    تو تعریف جدیدی از
    آرامش محضی...





    yekfenjansheeer@
  • ۱۷:۱۶   ۱۳۹۷/۵/۸
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست

    نتیجه تصویری برای با گیسوی بلند به بالای آرزو

    *طفلی به نام شادی دیری است گمشده است

    با چشم های روشن براق

    با گیسوی بلند به بالای آرزو

    هر کس از او نشانی دارد

    ما را کند خبر

    این هم نشان ما:

    یک سو خلیج فارس

    سوی دگر خزر

                                      محمد رضا شفیعی کدکنی

  • ۱۰:۴۸   ۱۳۹۹/۲/۵
    avatar
    Meye
    کاربر جديد|0 |1 پست
    رهام 💙دنیز💕 :ﺭﺍﺳﺖ ﮔﻔﺘﯽ ﺳﻬﺮﺍﺏ!!!!

    ﻣﻦ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺗﺮﺩﯾﺪﻡ،،
    ﻣﻦ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻋﺮﺻﻪ ﺁﻏﺸﺘﻪ ﺑﻪ ﺑﻐﺾ
    ﻟﺐ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﺩﯾﺪﻡ..
    ﭼﺸﻢ ﮔﺮﯾﺎﻥ ﺩﯾﺪﻡ..،،
    ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ..........
    ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ!!
    ﺭﻣﺰ ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ ﺭﺍ،
    ﭘﺸﺖ ﺑﯽ ﺧﻮﺍﺑﯽ ﺍﯾﻦ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﺎ ، ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ..!!
    ﺗﻮ ﺑﻪ ﺁﻣﺎﺭ ﺯﻣﯿﻦ .."ﻣﺸﮑﻮﮐﯽ"
    ﻣﻦ ﺑﻪ ﺩﻟﻬﺎﯼ ﺯﻣﯿﻦ.." مشكوكم

    تفسیر این شعر لطفا؟!

  • ۱۰:۴۳   ۱۳۹۹/۶/۲۹
    avatar
    naser
    کاربر جديد|0 |1 پست
    دولت عشق گر مایه شعف و شرف است
    من شعف از دیدن معشوق کنم که خود دولت شرف است
  • ۰۸:۲۱   ۱۴۰۲/۶/۹
    avatar
    Adrian
    کاربر جديد|0 |1 پست

    neynirem dünyani, didar(görmek) canan olmasa

    qan nəyə lazımdır, canana qurban olmasa

    Sənsiz ey canım meyxana virandir manə

    .heyifdir meyxanada can varsa, canan olmasin

    • ترجمه شعر :

    چه خواهم دنیا را گر دیدار جانان نباشد

    جان چه نیازیست گر قربان جانان نباشد

    بی تو ای جانم میخانه ویرانست بر من

    حیفست در میخانه جان باشد و جانان نباشد

    مهدی قنبری 

    شعر و شیدایی

    ویرایش شده توسط Adrian  در تاریخ ۹/۶/۱۴۰۲   ۰۸:۲۴
  • leftPublish
  • ۱۸:۴۴   ۱۴۰۴/۷/۲۵
    avatar
    دخی شرور
    کاربر جديد|0 |13 پست
    عالی
  • ۲۳:۳۷   ۱۴۰۴/۸/۱۳
    avatar
    مهجور
    کاربر جديد|0 |3 پست
    (طرح بهاره)

    تو کدامین موسم از تقویم عشقی؟!!!
    که چنین در دل نشستی؟
    شاید از نام تو سرمشق بگیرم تا بهشت کوچکی در سایه ی نازت بسازم....
    طرح زیبای بهاره!!!!
    چه خیالی
    تو بیایی
    همه ی طرح شود پر ز گل و بوته ی رز
    رنگ دلخواه من
    آن رز آبی
    چه خیالی که ببافم همه ی نقش و نگارش من تنها......
    وبپیچم چو سر زلف تورا باز...ببافم...بازببافم
    رنگ چشمان تورو قسمت این طرح کنم
    چون بهشت ابدی ،
    طاق ابروی تو را گنبد مینا کنم
    و صدای دل نشین ات جای به از ان(اذان)کنم
    به نگاهت نتوانم بسرایم
    من شاعر مصرعی را
    تاکنم قاب براین سر در دیوار بهشتم
    گنه ام نیست که چون تاب تجسم به نگاهت
    همه حیران کند از جمله زبانم.
    دوچشمت چون غزال آدم فریب است
    نگاهت خاص و با چشمم قریب است
    زطرح این خیال در هر بهاری
    مرورت میکنم تا گل بیاری
    همان رزهای آبی در خیالم
    که اکنون دورم و دورم ز عالم
  • ۲۳:۴۱   ۱۴۰۴/۸/۱۳
    avatar
    مهجور
    کاربر جديد|0 |3 پست


    ((درنبودت))

    باز در چشم ترم قطره ی اشکی لغزید
    شاید از رفتن تو ، برق نگاهم ترسید

    در هوای خفقان باز دلم یاد تو کرد
    باز هم وعده ی دیدار تورا او پرسید

    بر دو راهی که به پیش من و دل ماند فغان
    ای از آن لحظه که دل بر سر راه تو رسید

    من که خود بر سر عهد ماندم وهستم هنوز
    به دلم خرده نگیر ،قصد تو را کرده پدید

    تا کجا بر سر این جنگ و نزاع بی خبری؟؟
    گنه از عقل نبود و چشم من چشم تو دید

    من مقصر قدم سست بدانم که در آن
    لحظه دیدن تو ، سوی نگاه تو دوید

    شایدم این خطا از تپش قلب من است
    که در آن لحظه ی آخر تپش اوست شدید

    جمله اعضاء همه در کار تو رخ باخته اند
    صورت من که رخ اش از خبرت رنگ پرید

    در نبودت یک نفر هر شب برایت می نوشت
    به گمانم یاد دارم دو غزل از شعر زیبای سعید
  • ۲۳:۵۱   ۱۴۰۴/۸/۱۳
    avatar
    مهجور
    کاربر جديد|0 |3 پست

    ((رنگ غم ها))


    من نمی دانم اسیر رنگ غم هایم چرا؟
    بی تفاوت روز و شب،در فکر فردایم چرا؟

    تشنگی بر این دل خشک و کویری عاقبت
    قطره ای کافیست من به فکر آب دریایم چرا؟

    جمله بیدارند و لبخند می زنند بر زندگی
    باز می پرسم ز غیر،در خواب و رویایم چرا؟

    باز در خوابم چه کردی تو حقیقت را بگو
    می دهد بوی شراب ازصبح لب هایم چرا؟

    تو که خود شیرین صفت با قصد لالایی هنوز
    من که آواره نبودم ،پس بگوعلت به صحرایم چرا؟

    از برای هر کسی در سال یک بار می رسد!
    من گرفتار شبم ، هرشب چو یلدایم چرا؟

    این" دل دیوانه" را روزی مثالی در حریر
    نرم بود،اینک مپرس چو سنگ خارایم چرا؟
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان