۱۶:۲۴ ۱۳۹۴/۱۰/۱۸
@Aryaeichanel
هوست معتکف خانه خمارم کرد
عشقت از صومعه و مدرسه بيزارم کرد
خاطرم را ز حديث دو جهان باز آورد
لب لعل تو به يک عشوه که در کارم کرد
شورها در سر و با خلق نمی يارم گفت
زخمها بر دل و فرياد نمی يارم کرد
می شنيدم که شود نيک به شربت بيمار
شربتی داد خيال تو که بيمارم کرد
من ندانم سبب گرم و گدازی که مراست
تا چه زورست و تعدی که چنين زارم کرد؟
سايه ای بودم و عکس تو بپوشيد مرا
ذره ای بودم و نور تو پديدارم کرد
ديده تا باز گشودم به تو انديشه ببست
در بروی همه و روی به ديوارم کرد
آنکه اندر عقب من به تعبد کوشيد
بعد ازين حال ندانست که انکارم کرد
مرده بودم به سخن های تو گشتم زنده
خفته بودم صفت حسن تو بيدارم کرد
باده هر که چشيدم سبب مستی بود
اوحدی زان قدحی داد که هشيارم کرد
#اوحدی_مراغه ای
@Aryaeichanel