خانه
2.85M

شعر و شیدایی

  • ۱۷:۴۵   ۱۳۹۴/۹/۴
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست

                            

  • leftPublish
  • ۱۴:۳۷   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    نـوشتم نـامه ای بهر تـو ای عطرِ پریشانی
    خطوطِ مبهمی از لای به لایِ دسـتِ لرزانی

    که ای آرامشِ پنهـانِ پشـتِ پلـکهای من
    معمـایِ دلِ ایـن شـاعرِ در حـال ویـرانی

    صدایت را ، نگاهت را ، به این اشعار برگردان
    جوابم ده، نگاهی کن، بکش آهی، بده جانی

    تو هستی در دلم اما ! کنارم نیستی جانا
    تو مثل رازِ شعری ، این میانه سخت پنهانی

    پریشانی ، پریشان تر ز ابیاتِ پریشانم
    نمی دانم که می مانی کنارم یا نمی مانی!

    دلم آهی کشد گاهی تو میدانی و می فهمی
    به ظاهر نیستی ! اما میان ، سینه مهمانی

    تو نوری ، در دلم شوری ، گلستانی و بارانی
    و چشمانِ تو می بارند ، شعرم را که می خوانی

    همین که مومنت هستم ، برایت شعر می گویم
    گواهی می دهد قلبم که عشقی ! عینِ ایمانی

    "امیر طاهری"
  • ۱۴:۳۸   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    یکشنبه است،بوی غزل می دهد تنت
    بوی گلاب،بوی عسل می دهد تنت

    در انحنای عصر غریبانه ای چنین
    انگار باز طعم بغل می دهد تنت

    آهسته تر قدم بزن از روی شعرهام
    روی زمین بکر، گسل می دهد تنت

    ـ حیّ علی ببوسمت عالیجناب شعر!
    ـ حیّ بخیر خیر عمل می دهد تنت

    عاشق ترین دقایق یکشنبهء منی
    وقتی مجال بحث و جدل می دهد تنت

    من هم به رقص آمده ام بس که آنقدر
    مفعولُ فاعلاتُ فعل می دهد تنت

    صبح دو شنبه شاعر این چند بیت مست
    طعم غزل، عسل و بغل می دهد تنش...

    ابوذر دارابی
  • ۱۴:۳۸   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست

    هر چه کردم که فراموش کنم آه نشد

    رفتم از خاطر و ، دلتنگِ دلم گاه نشد

     

    او که با عشق به آغوشِ دلم آمده بود

    تکیه بر عقل زد و ، همنفسِ راه نشد

     

    گفت اندیشه ی او با من و با من شدن است

    کلبه ام آه ، ولی روشن از آن ماه نشد

     

    آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت

    هیمه بر آتشِ ما ریخت و همراه نشد

     

    من حسودم به هر آنکس که نگاری بیند

    سهمم از عشق به اندازه ی یک کاه نشد

     

    دفترم پُر شده از بغض ، چه باید بکنم ؟

    هر چه کردم که فراموش کنم ، آه نشد

     

     

    امیر طاهری

  • ۱۴:۳۹   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    دیـگـر زیـاد پـای تو مـانـدن صـلاح نـیسـت
    این قصه را به طول کشاندن صلاح نیست

    ایـن را بـدان به راه تـو دولا و خـم شـده
    دیگر شتر سواری و راندن صلاح نیست

    روزی صـلاح بـودی و ایـن ارتـبـاط را
    حالا به انتها نرساندن صلاح نیست

    هـمـراه خـاطرات؛ تـو را خـاک مـیکـنـم
    بر این مزار فاتحه خواندن صلاح نیست

    یک عالمه بدی و...صد افسوس بیش از این
    شرح تـو را بـه شـعر نـشانـدن صـلاح نـیـست


    علی باقری
  • ۱۴:۳۹   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    سرم را می‌گذارم روی بالین، که تا شاید سراغم را بگیرد
    اقلا ً در میان خواب دستت، بیاید نبض داغم را بگیرد:

    دلم هرچند آغوشی‌ست ناچیز، برایت بستر ِ سبزی‌ست برخیز
    بیا یک دفعه پیش از آن که پائیز، بیاید جان باغم را بگیرد

    شب‌است و در خیابان هایِ خسته، میان برف ها چترم شکسته
    کمر را باد-برفی سخت بسته، که تا از من چراغم را بگیرد

    میان حجم انبوهِ سیاهی، شدم در کوچه های شهر راهی
    از آن بالا مگر لطفی، نگاهی، غم و رنجِ فراقم را بگیرد

    الهی آتنا
    آن ماه،
    آمین!
    به یک‌دم می‌پرم از خوابِ سنگین
    که نزدیک است در پایان کابوس، سگی ولگرد ساقم را بگیرد

    نمی‌یابم ترا و می‌فشارم، دو دستم را به سر، شعری بگویم
    غم بی‌تو به سر بردن عزیزم، نباید اشتیاقم را بگیرد

    اکرام بسیم
  • leftPublish
  • ۱۴:۴۰   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    خانه دل تنگ ِ غروبی خفه بود
    مثل ِ امروز که تنگ است دلم
    پدرم گفت چراغ
    و شب از شب پر شد
    من به خود گفتم یک روز گذشت
    مادرم آه کشید
    زود بر خواهد گشت
    ابری آهسته به چشمم لغزید
    و سپس خوابم برد
    که گمان داشت که هست اینهمه درد
    در کمین ِ دل ِ آن کودک ِ خرد ؟
    آری آن روز چو می رفت کسی
    داشتم آمدنش را باور
    من نمی دانستم
    معنی هرگز را
    تو چرا بازنگشتی دیگر ؟
    آه ای واژه ی شوم
    خو نکرده ست دلم با تو هنوز
    من پس از این همه سال
    چشم دارم در راه
    که بیایند عزیزانم، آه !

    "هوشنگ ابتهاج"
  • ۱۴:۴۰   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    کنار امن کجا ، کشتی شکسته کجا
    کجا گریزم از اینجا به پای بسته کجا

    ز بام و در همه جا سنگ فتنه می بارد
    کجا به در برمت ای دل شکسته کجا

    فرو گذاشت دل آن بادبان که می افراشت
    خیال بحر کجا این به گل نشسته کجا

    چنین که هر قدمی همرهی فروافتاد
    به منزلی رسد این کاروان خسته کجا

    دلا حکایت خاکستر و شراره مپرس
    به بادرفته کجا و چو برق جسته کجا

    خوش آن زمان که سرم در پناه بال تو بود
    کجا بجویمت ای طایر خجسته کجا

    چه عیش خوش ز دل پاره پاره می طلبی
    نشاط نغمه کجا چنگ زه گسسته کجا

    بپرس سایه ز مرغان آشیان بر باد
    که می روند ازین باغ دسته دسته کجا

    هوشنگ ابتهاج
  • ۱۴:۴۰   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست

    نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
    تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

    گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
    پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

    روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
    حالیا چشم جهانی نگران من و توست

    گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید
    همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست

    گو بهار دل و جان باش و خزان باش ، ارنه
    ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست

    این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
    گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست

    نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
    هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست

    سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر
    وه ازین آتش روشن که به جان من و توست

    هوشنگ ابتهاج
  • ۱۴:۴۰   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
    پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت

    کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
    خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت

    درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
    آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت

    خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد
    که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت

    رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد
    چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت

    بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند
    آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت

    سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش
    عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت

    هوشنگ ابتهاج
  • ۱۴:۴۱   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست

    آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت

    در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت

                     خواست تنهایی مارا به رخ ما بکشد

                     تنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت

    دل تنگش سر گل چیدن از این باغ نداشت

    قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت

                     مرغ دریا خبر از یک شب دریایی داشت

                     گشت فریاد کشان بال به دریا زد و رفت

    چه هوایی به سرش بود که با دست تهی

    پشت پا بر هوس دولت دنیا زد و رفت

                     بس که اوضاع جهان در هم و ناموزون دید

                     قلم نسخ براین خط چلیپا زد و رفت

     

    هوشنگ ابتهاج

  • leftPublish
  • ۱۴:۴۱   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    مثل تو هرکس آشنایی در سفر دارد
    مانند من، مانند من چشمی به در دارد

    در سربزیری حاجتی دارد که می‌خواهد
    روی زمین تا تکّه نانی دید بردارد

    اشکی‌ست اشک او که می‌گویند یاقوت است
    آهی‌ست آه او که می‌گویند اثر دارد

    من اشک‌هایی داشتم، تنها خودم دیدم
    شاید فقط آیینه از دردم خبر دارد

    من بغض‌هایی را فرو بردم که ترسیدم
    از رازهای سر‌به‌مُهری پرده بردارد

    یک عمر در خود ریختم تنهاییِ خود را
    انگار کن کوهی که آتش بر جگر دارد

    انگار کن آتشفشانی در سرم دارم
    روزی مرا بیدار کن اما خطر دارد

    دلشوره‌یی دارم، گمانم ماهیِ سرخی
    در عمق دریایی به قلّابی نظر دارد ...

    مهدی فرجی
  • ۱۴:۴۱   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    کجا به من رسیده ای کجای این زمان؟
    که شور عشق مرده در من ای عزیز جان!

    به سمت خلوت میانه سالی ام نیا
    در ازدحام کوچه ی جوانی ات بمان

    شبی که آسمان گرفته عاشقی نکن!
    شبی که بغض مانده در گلوی ناودان!

    پیاده رو که خیس شد،نرو قدم بزن
    تو بچه ای و در مصاف عشق ناتوان!

    تو بچه ای و عشق جنگجوی ناکسی ست!
    تو جوجه ای و عشق,گربه یی شکم چران!

    ولی برای من قدم زدن در این هوا
    ولی برای پیرمردهای سخت جان...

    گرفته باشد آسمان،گرفته باشدا
    گرفته باشدا،گرفته باشد آسمان

    که مثل کودکی شرور بچگی کنم
    ولی ترانه خوان،ترانه خوان،ترانه خوان

    شبیه خواب های بادبادکم به دست
    شبیه خواب دیشب و پریشبم جوان

    ببین اگر مرا به حال خود رها کنی!
    چقدر لطف کرده ای به من عزیز جان!






    "مهدی فرجی"
  • ۱۴:۴۲   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    دنبال من می‌گردی و حاصل ندارد
    این موج عاشق کار با ساحل ندارد

    باید ببندم کوله بار رفتنم را
    مرغ مهاجر هیچ جا منزل ندارد

    من خام بودم، داغ دوری پخته ام کرد
    عمری که پایت سوختم قابل ندارد

    من عاشقی کردم تو اما سرد گفتی:
    از برف اگر آدم بسازی دل ندارد

    باشد ولم کن باخودم تنها بمانم
    دیوانه با دیوانه ها مشکل ندارد

    شاید به سرگردانی ام دنیا بخندد
    موجی که عاشق می‌شود ساحل ندارد


    مهدی فرجی
  • ۱۴:۴۲   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    پریدی از من و رفتی به آشیانه ی کی ؟
    بگو کجایی و نوک میزنی به دانه ی کی ؟

    هوای گریه که تنگ غروب زد به سرت
    پناه می بری از غصه ها به شانه ی کی ؟

    شبی که غمزده باشی تو را بخنداند
    ادای مسخره و رقص ناشیانه ی کی ؟

    اگر شبی هوس یک هوای تازه کنی
    فرار کنی از خانه با بهانه ی کی ؟

    تو مست میشوی از بوی بوسه ی چه کسی ؟
    تو دلخوشی به غزل های عاشقانه ی کی ؟

    اگر کمی نگرانم فقط به خاطرِ این
    که نیمه شب نرساند تو را به خانه یکی ... !
    مهدی فرجی
  • ۱۴:۴۲   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    نم باران نشسته روی شعرم دفترم یعنی ...
    نمیبینم تو را ابری ست در چشم ترم یعنی

    سرم داغ است یک کوره تبم انگار
    فقط یکریز میگردد جهان دور سرم یعنی ...

    تو را از من جدا کردند و پشت میله ها ماندم
    تمام هستی ام نابود شد بال و پرم یعنی ...

    نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم
    اذان گفتند و من کاری نکردم کافرم یعنی ؟!...

    تن تو موطن من بوده پس در سینه پنهان کن
    پس از من آنچه میماند بجا خاکسترم یعنی ...

    نشستم چای خوردم شعر گفتم شاملو خواندم
    اگر منظورت این ها بود ... خوبم ... بهترم یعنی !!...

    مهدی فرجی
  • ۱۴:۴۲   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    من مدتی ست ابر بهارم برای تو
    باید ولم کنند ببارم برای تو

    این روزها پر از هیجان تغزّلم
    چیزی به جز ترانه ندارم برای تو

    جان من است و جان تو، امروز حاضرم
    این را به پای آن بگذارم برای تو

    از حد «دوست دارمت» اعداد عاجزند
    اصلاً نمی شود بشمارم برای تو

    این شهر در کشاکش کوه و کویر و دشت
    دریا نداشت دل بسپارم برای تو

    من ماهی ام تو آب، تو ماهی من آفتاب
    یاری برای من تو و یارم برای تو

    با آن صدای ناز برایم غزل بخوان
    تا وقت مرگ حوصله دارم برای تو

    مهدی فرجی
  • ۱۴:۴۳   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست

    بنشین برایت حرف دارم در دلم غوغاست
    وقتى که شاعر حرف دارد آخر دنیاست

    شاعر بدون شعر یعنى لال! یعنى گنگ
    در چشم هاى گنگ اما حرف دل پیداست

    با شعر حق انتخاب کمترى دارى
    آدم که شاعر مى شود تنهاست یا تنهاست

    هرکس که شعرى گفت بى تردید مجنون است
    هر دخترى را دوست مى دارد بدان لیلاست

    هر شاعرى مهدى ست یا مهدى ست یا مهدى ست
    هر دخترى تیناست یا ساراست یا رى راست

    پروانه ها دور سرش یکریز مى چرخند
    از چشم آدم ها خل است از دید من شیداست

    در وسعتش هر سینه داغ کوچکى دارد
    دریا بدون ماهى قرمز چه بى معناست

    دنیا بدون شاعر دیوانه دنیا نیست
    بى شعر، دنیا آرمانشهر فلاطون هاست

    من بى تو چون دنیاى بى شاعر خطرناکم
    من بى تو واویلاست دنیا بى تو واویلاست

    تو نیستى وآه پس این پیشگویى ها
    بیخود نمیگفتند فردا آخر دنیاست

    تو نیستى و پیش من فرقى نخواهد کرد
    که آخر پاییز امروز است یا فرداست

    یلداى آدم ها همیشه اول دى نیست
    هرکس شبى بى یار بنشیند شبش یلداست


    مهدی فرجی
  • ۱۴:۴۳   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    تو فقط مال همین قلب پر احساس منی

    منم آن مزرعه ی عشق تو آن داس منی

    همه کس در دل من نیست عزیزم به خدا

    به که گویم که تو آن برگ گل یاس منی

    به رطب زار لبت بوسه ایی مهمان بشوم

    چون که سرخ است و ملس میوه ی گیلاس منی

    ای که با شیطنت کار دو شیطان بکنی

    تو بدانی که همه وازه ی خناس منی

    تویی آن شاه که دستم به تو آغشته شده

    کیش و ماتت بکنم چون ورق آس منی

    تویی آن دلبری و محو تماشا شدنم

    تو فقط مال همین قلب پر احساس منی
  • ۱۴:۴۴   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    یک بغل حرف، ولی محض نگفتن دارم !

    روح نفرین شده ای در قفس تن دارم

    در رگ و مویرگم درد به خود می پیچد

    تو ولی فکر بکن قلبی از آهن دارم !

    ساکتم، حرف ولی پشت سکوتم کم نیست

    بسته لب هام، نخ صبر به سوزن دارم

    بیخودی سعی نکن درد مرا درک کنی

    این جنون را توی این شهر فقط من دارم !

    قطره ای بودم و مرداب شما حبسم کرد...

    به زمین می روم آخر تب رفتن دارم !

    حقِّ حق گفتن اگر حلقه ی دار است، چه باک؟

    های منصور ببین! مثل تو گردن دارم !!!

    حیف! فریاد مرا بغض به یغما برده

    یک بغل حرف، ولی محض نگفتن دارم !
  • ۱۴:۴۴   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    یا دست به رفاقت نده و دست نگه دار
    یا تا ته خط حرمت این دست نگه دار

    یادست بکش مثل من از هرچه که مستی
    یا اینکه مرا مثل خودت مست نگه دار

    تامرگ نباید سخن از درد بگوییم
    در سینه ی خود هرچه که درد است نگه دار

    دور از توام و مثل تو دور و بر من نیست
    مثل من اگر دور وبرت هست نگه دار

    عشق آخر خط است اگر قصه ی ما را
    همواره در این کوچه ی بن بست نگه دار
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان