۱۷:۲۵ ۱۳۹۴/۱۲/۲
لبخند مرا بس بود آغوش لهم می کرد
آن بوسه مرا میکشت لب منهدمم می کرد
آن بوسه و آن آغوش قتاله و مقتل بود
در سیر مرا کشتن این پرده اول بود
هرکس غم خود را داشت هر کس سر کارش ماند
من نشئه ی زخمی که یک شهر خمارش ماند
یا کنج قفس یا مرگ این بخت کبوتر هاست
دنیا پل باریکی بین بد و بدترهاست
ای بر پدرت دنیا آن باغ جوانم کو
دریاچه ی آرامم کوه هیجانم کو
بر آینه ی خانه جای کف دستم نیست
آن پنجره ای را که با توپ شکستم نیست
پشتم به پدر گرم و دنیا خود مادر بود
تنها خطر ممکن اطراف سماور بود
جانم به دو دست توست آماده ی اعجازم
باید منو شعرم را در آب بیاندازم
دردی که به دوشم ماند ازکوه سبک تر نیست
این پرده ی آخر بود اما غم آخر نیست
دستان دلم بالاست تسلیم دو خط شعرم
هرآنچه که بودم هیچ این بار فقط شعرم