۱۷:۴۹ ۱۳۹۴/۱۲/۱۹

این هبوط زندگی دنیا مرا نشناخت
من آدمم اما چرا حوا مرا نشناخت
عمری به فکر میوهی داناییام بودم
شیطان در این دنیا چرا تنها مرا نشناخت
طوفان نوح این کِشتی مرگ مرا بلعید
یک ماهی یونس در این دریا مرا نشناخت
سر میُبرند از من کسانی مثل ابراهیم
آری من اسماعیلم و بابا مرا نشناخت
مانند موسی در بیابانهای تاریکی
نوری نمیبینمُطوا آیا مرا نشناخت
یا مثل یوسف دور از آن دنیای کنعانی
یعقوب با پیراهنم حتا مرا نشناخت
منُمردهام دیگر مرا زنده نخواهی کرد
تقدیر این بود و دم عیسا مرا نشناخت
سر کردهی یاران غار کهف من بودم
سه قرن... دقیانوس هم آنجا مرا نشناخت
از کوه نور معرفت هم رفتهام بالا
مثل محمد(ص) جبرئیل اما مرا نشناخت
پندار من٬کردار من٬ گفتار من٬ نیک است
با این همه زرُتشت هم گویا مرا نشناخت
حلاج بودم بین مردم هیچ کس آنجا
تا سر نرفت از دارشان بالا مرا نشناخت
سهراب بودم بعد مرگم قاتلم حتا
با آن نشانیها که دید اّما مرا نشناخت
از ابتدا دریای دریا بودم اما رود
این راه از سرچشمه تا دریا مرا نشناخت
مثل گون با ریشههای خویش تنهایم
یک باد پتیاره در این صحرا مرا نشناخت
با شعرهایم درد خود را با خدا گفتم
حتا خدا این قادر دانا مرا نشناخت!