1- من تو خواب خیلی پرواز میکنم ...حالا تو واقعیت هم پرواز کنم خیلی خوبه مهم نیست کجا باشه فقط پرواز کنم
2-نه ...چون مطمئنا اون امون بهم نمیده و وسایل منو می پیچونه
3-آره .... بعضی اوقات خیلی بدرد بخوره
4-میاد رفیق کی بشه ....بهت نمیاد مارتیک گوش بدی؟؟!!
5-حتـــــــــــــــــــــــما ..خیلی از اینکه بد قولی کنم بدم میاد اگه یکی هم قالم بذاره باز قاطی میکنم
6-قبلا که النا نبود منو یوسف با هم از در میرفتیم بیرون .... از اول بهش گفتم هر جا میخایم بریم تو به من بگو ساعت چند از در میری بیرون من اون ساعت حاضرم ....و واقعا هم حاضر بودم و نیازی نبود تو پارکینگ قدم بزنه اما با النا یه مقدار برنامه ریزی سخته ..چون حاضر شدی میخای از در بری بیرون یهو میگه اصلا من نمیام و ....
بعدش هم الان باید هم وسایل خودمو جمع کنم هم ساک النا رو بندم هم لباسای یوسف رو ست کنم و آماده کنم ...
7-النا متاسفانه هنوز پیش ما هستش ..چندین بار پروژه جدا سازی رو انجام دادیم اما موفق نشدیم ..الانم اتاقش سیستم گرمایشی نداره و سرده ...
8- یکی از بچه ها ازم پرسیده بود قبلا ..... من و یوسف در مورد اینم به توافق رسیدیم .... یوسف میگه اگه تو دوران بچه گی اش باشه و بچه بازی و سر کاری باشه جلوش رو میگیریم .... حیف وقت نیست که صرف این علافی ها بشه ..اما نه اگه تو سن بچه بازی نبود باید ببینم طرف کیه ...باید ببینمش و باهاش حرف بزنم اگه سرش به تنش میارزید و آدم با فرهنگی بود ..تحت نظارت ما ایرادی نداره .اما اگه خوشمون ازش نیومد یه جوری النا رو منصرف میکنیم دیگه .... جان خودم چقدر متجدده یوسف ....

9-آره ... پیش میاد ....
10-خـــــــــــیلی ..... هههههه
11-آره بهزاد ...بیچاره اش کردم .... همش میگفتم ...برام فلان چیزو مثلا میخری ..تا میومد جواب بده میگفتم ..البته نخریدی هم عیب نداره مهریه ام و میذارم اجرا میخرم ...
یا بهش میگم ...کاش پول داشتیم خونه رو عوض میکردیم ..میگه الان باید اقلا 60 ملیون رو پولت داشته باشی و وقتی میبینم خیلی جدیه بحث میگم : یوسف چطوره من مهریه ام رو بذارم اجرا با پولش خونه رو عوض کنیم ...اونم میگه بذار فقط اوین اومدی کمپوت آناناس کمتر نیاری ها ....حالا نمیدونم چرا میگه باید کمپوت ببرم ههههههههه
اما اون اصلا نمیگه ... یه بار به شوخی گفتم : گفت شوخی اش هم قشنگ نیست مگه ارزش تو به سکه است ...

