خانه
عضویت
ورود
صفحه اصلی
تبادل نظر
تالار اصلی
مدیریت تالار
قوانین و مقررات تالارهای گفتگو
نقطه نظرها، پيشنهادات و سوالات
راهنمای تالار
تبادل نظر آزاد
عمومی
گــــــــــوناگون
جشن، مهمانی ها و ملزومات
فروشگاه
محله گردی در تهران
مناسبت ها
وبلاگ
تعطیلات گردی و وقت گذرانی
زیبایی و سلامت
پوست و مو
زیبایی
آرایش
پزشکی
تغذیه
تناسب اندام
سبک زندگی
سبک زندگی
تناسب و زیبایی
مد و لباس
خانه و دکوراسیون
موفقیت و شادکامی
آشپزی و شیرینی پزی
انواع غذا
دسر و نوشیدنی
همه چیز در مورد عروسی و نامزدی
عمل زیبایی
زیبایی روح
برندها
خانواده
ازدواج
همسرداری
بارداری و زایمان
فرزندان
روانشناسی
زناشویی
ورزش
اخبار ورزش بانوان
چهره ها و قهرمانان ورزش بانوان
رشته های ورزشی
باشگاه های ورزشی
فدراسیونها، هیات ها و انجمنها
ورزش های محلی
ورزش کودکان و نوجوانان
سایر
فرهنگ و هنر
نمایشگاه و گالری
سینما ، تئاتر و تلویزیون
هنر
موسیقی
کتاب و مجله
سرگرمی
عکس روز
فال و شخصیت شناسی
اخبار روزانه
بازی
تکنولوژی های روز
مقالات
گروه مقالات
سلامت
پوست و مو
زیبایی
آرایش
اخبار پزشکی
ورزش
تغذیه
تناسب اندام
جراحیهای زیبایی
خانواده
ازدواج
همسرداری
بارداری و زایمان
فرزندان
روانشناسی
زناشویی
سرگرمی
فال روزانه و هفتگی
عمومی
سفر و گردشگری
تکنولوژی های روز
سبک زندگی
تناسب و زیبایی
مد و لباس
خانه و دکوراسیون
موفقیت و شادکامی
آشپزی و شیرینی پزی
نوشیدنی
عروس
فرهنگ و هنر
سینما، تئاتر و تلویزیون
هنر
موسیقی
برندهای زیبا
تماس با ما
تالار گفتگو
مقالات
کاربر
ثبت نام
مرا به خاطر بسپار
کلمه عبورم را فراموش کرده ام!
زیباکده
تبادل نظر آزاد
گــــــــــوناگون
8 از 13
149K
نوستالژی های زمان ما
۱۳:۴۲ ۱۳۹۲/۵/۱۴
الهه(مامان النا)
پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆
|
15007
|
7040 پست
یاد اون روزها بخیر ...........
لینک مستقیم
گزارش تخلف
3 کاربر از این پست مفید تشکر کرده اند (نمایش سپاس ها)
۱۵:۴۲ ۱۳۹۲/۵/۱۵
الهه(مامان النا)
پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆
|
15007
|
7040 پست
یه اعتراف میکنم :
من خیلی گیج بودم وقتی راهنمایی بودم ..حالا میگم چرا ..یه بار با مقنعه سفید رفتم مدرسه ناظممون یه نمره ازم کم کرد
فردا صبحش یکی از بچه هامون رو با دوست پسرش دیدم زرتی رفتم پیش ناظممون لوش دادم تا اون یه نمره رو بهم بده
اون یه نمره رو بهم نداد هیچ ...یه شری هم به پا کردم که نگو
لینک مستقیم
گزارش تخلف
3 کاربر از این پست مفید تشکر کرده اند (نمایش سپاس ها)
۱۵:۴۵ ۱۳۹۲/۵/۱۵
بهزاد لابی
پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆
|
26995
|
15954 پست
لینک مستقیم
گزارش تخلف
۱۵:۴۶ ۱۳۹۲/۵/۱۵
الهه(مامان النا)
پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆
|
15007
|
7040 پست
صبا من بابام ارتشی بود اوج جنگ ما دزفول یودیم ..من 66 و 67 دزفول بودم ..با اون پناهگاه های ترسناکش ..هنوز یادم نرفته تو پناهگاه قورباغه داشت
لینک مستقیم
گزارش تخلف
2 کاربر از این پست مفید تشکر کرده اند (نمایش سپاس ها)
۱۵:۴۷ ۱۳۹۲/۵/۱۵
saba biology
چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆
|
6343
|
4258 پست
الهــــــــــــــــــه؟؟!!! ساواکـــــــــــــــــ یازی؟؟!!
لینک مستقیم
گزارش تخلف
یک کاربر از این پست مفید تشکر کرده است (نمایش سپاس ها)
۱۵:۴۹ ۱۳۹۲/۵/۱۵
الهه(مامان النا)
پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆
|
15007
|
7040 پست
صبا یادته وقتی یه پسری بهمون متلک مینداخت چقدر لب و لوچه مون رو کج و کوله میکردیم و چپ چپ نگاهش میکردیم
طرف به غلط کردن میافتاد که دهنش رو باز کرده
لینک مستقیم
گزارش تخلف
3 کاربر از این پست مفید تشکر کرده اند (نمایش سپاس ها)
۱۵:۵۱ ۱۳۹۲/۵/۱۵
saba biology
چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆
|
6343
|
4258 پست
شبایی که اعلام میکردند باید خاموشی باشه و توشهر نباشید.. میرفتیم خارج از شهر!
مث پیک نیک شبانه!! من رو صندلی عقب میخوابیدم...مامان و بابا رو صندلیهای جلو...داداشم تو بغل مامانم!
خداییش اوضاع رخت خواب من بهتر از بقیه بود!!!
لینک مستقیم
گزارش تخلف
یک کاربر از این پست مفید تشکر کرده است (نمایش سپاس ها)
۱۵:۵۶ ۱۳۹۲/۵/۱۵
saba biology
چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆
|
6343
|
4258 پست
مرسییی بچه ها!
من دیگه برم
خیلییی حس قشنگی بود ... سفر به به خاطرات کودکیی
فعلاً بای
لینک مستقیم
گزارش تخلف
2 کاربر از این پست مفید تشکر کرده اند (نمایش سپاس ها)
۱۵:۵۸ ۱۳۹۲/۵/۱۵
بهزاد لابی
پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆
|
26995
|
15954 پست
بای صبا/صبا
لینک مستقیم
گزارش تخلف
۱۵:۵۹ ۱۳۹۲/۵/۱۵
الهه(مامان النا)
پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆
|
15007
|
7040 پست
یادتونه اون موقع ها شلوار مخصوصا برا پسرها به راحتی نابود نمی شد ..زانوهاش که پاره میشد وصله اش میکردند و چه ساده و بی ریا همه با شلوار وصله شده مدرسه میرفتن
لینک مستقیم
گزارش تخلف
2 کاربر از این پست مفید تشکر کرده اند (نمایش سپاس ها)
۱۶:۰۱ ۱۳۹۲/۵/۱۵
بهزاد لابی
پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆
|
26995
|
15954 پست
آره تازه از هفتاد تا خان که رد میشد، بازم بازنشسته نمیشد !
تبدیل میشد به شلوار کوچه. میرفتیم کلی بازی های جورواجور میکردیم. بعد لب سایه که از لب جدول کنار خیابون رد میشد، نوبت فوتبال بود.
وقتی هم هوا تاریکک میشد، میشستیم تو جوب و وقتی اجازه داشتیم با هم حرف میزدیم.
لینک مستقیم
گزارش تخلف
۱۶:۰۵ ۱۳۹۲/۵/۱۵
بهزاد لابی
پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆
|
26995
|
15954 پست
بهزااااااااااد بیا شروع شد.
اومددددددددم
لینک مستقیم
گزارش تخلف
یک کاربر از این پست مفید تشکر کرده است (نمایش سپاس ها)
۰۲:۳۷ ۱۳۹۲/۵/۱۶
یاس
کاربر فعال
|
218
|
388 پست
الهه جان فکر کنم شما دایره المعارف سایت شدی هزار ماشاالله به این حافظه وذوق و شوقت با این کارت همه رو به گذشته بردی همه ذوق زده شدندخیلی خوب بود مرسی عزیزم
لینک مستقیم
گزارش تخلف
یک کاربر از این پست مفید تشکر کرده است (نمایش سپاس ها)
۰۸:۴۰ ۱۳۹۲/۵/۱۶
الهه(مامان النا)
پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆
|
15007
|
7040 پست
یادش بخیر ..جوجه های رنگی و سر و صداشون و کثیف کاریشون .........
من یه جوجه داشتم تو حیاط حمومش کردم بیچاره جان به جان آفرین تسلیم کرد ....
لینک مستقیم
گزارش تخلف
یک کاربر از این پست مفید تشکر کرده است (نمایش سپاس ها)
۰۸:۴۵ ۱۳۹۲/۵/۱۶
الهه(مامان النا)
پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆
|
15007
|
7040 پست
امتحان در دهه 60
البته از ما دخترا اینطوری امتحان نمی گرفتن ...
یادتونه موقع امتحان صدای پاشنه کفش مراقب ها چطور رو اعصابمون بود؟؟؟
یادتونه چطوری تقلب میکردیم ...البته من تقلب هم بلد نبودم چون فوری رنگم میپرید و چشمام گرد میشد و چنان بر بر به مراقبه نگاه میکردم که طرف شک میکرد ....
لینک مستقیم
گزارش تخلف
2 کاربر از این پست مفید تشکر کرده اند (نمایش سپاس ها)
۰۸:۵۳ ۱۳۹۲/۵/۱۶
الهه(مامان النا)
پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆
|
15007
|
7040 پست
چه ساده سرگرم میشدیم
با صدای آآآآآآ جلوی پنکه
بچه های الان با لپ تاپ و آی پد اینقدر که ما ذوق میکردیم ذوق نمی کنن و سرگرم نمیشن
الحق نسل سوخته یعنی مــــــــــــــــــــــــــــــــــا
لینک مستقیم
گزارش تخلف
2 کاربر از این پست مفید تشکر کرده اند (نمایش سپاس ها)
۰۸:۵۵ ۱۳۹۲/۵/۱۶
الهه(مامان النا)
پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆
|
15007
|
7040 پست
ای جان من
یادتونه بعد این کارتون مثل مورچه خوار میگفتیم : سلام مورچه!!!!
لینک مستقیم
گزارش تخلف
2 کاربر از این پست مفید تشکر کرده اند (نمایش سپاس ها)
۰۸:۵۹ ۱۳۹۲/۵/۱۶
الهه(مامان النا)
پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆
|
15007
|
7040 پست
همسایه مادر بزرگ از این دمپایی ها داشت
وقتی پاره شده بود با نخ به هم دوخته بودش .....
اون وقت الان النا با لباس تو خونه ای تو حیاط ساختمان نمیره و میگه : مامان ست نیست ..زشته لباس خونه برا خونه است
من می مونم که واقعا این سه سال و ده ماهشه آیا؟!!!!
لینک مستقیم
گزارش تخلف
یک کاربر از این پست مفید تشکر کرده است (نمایش سپاس ها)
۰۹:۰۱ ۱۳۹۲/۵/۱۶
الهه(مامان النا)
پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆
|
15007
|
7040 پست
لینک مستقیم
گزارش تخلف
یک کاربر از این پست مفید تشکر کرده است (نمایش سپاس ها)
۱۵:۲۸ ۱۳۹۲/۵/۱۶
ستاره
یک ستاره ⋆
|
314
|
1473 پست
من عاشق این تاپیک هستم(ااااااااااااااااااااااااااااااااالهی)
لینک مستقیم
گزارش تخلف
۱۵:۳۲ ۱۳۹۲/۵/۱۶
الهه(مامان النا)
پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆
|
15007
|
7040 پست
این ماژیک ها رو یادتونه؟
یه ذره زیاد فشار میدادیم نوکش میرفت تو
اما با همینا هم چه آثار هنری خلق میکردیم...
لینک مستقیم
گزارش تخلف
2 کاربر از این پست مفید تشکر کرده اند (نمایش سپاس ها)
8 از 13
برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت
ثبت نام
کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛
(Log In)
کنید.
موضوع قبل
زیربخش
گــــــــــوناگون
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
×
ویرایش پست پیشرفته
تبلیغات