خانه
170K

النا: موهبت الهی (خاطرات و عکسهای النا)

  • ۰۰:۲۱   ۱۳۹۲/۴/۳۰
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    امروز برا النا آب پرتغال گرفتم ..اما طبق معمول ناز کرد و نخورد منم گفتم چون به حرفم گوش ندادی امروز از پارک خبری نیست...

    النا تو فکر رفت و مونده بود چیکار کنه ..منم آب پرتغال رو با نی گذاشتم لب اپن آشپزخونه..

    النا لیوان رو برداشت و گفت: مامان از این نی برام گذاشتی ... و شروع کرد به خوردن و من متعجب نگاهش میکردم که چطور یک نفس داره میخوره...

    آب پرتغال رو که خورد با حالت ذوق زدگی گفت: مامان امروز میخام یه جای خوب ببرمت

    من: کجا؟؟؟
    النا : میبرمت پارک ..سرسره ..الاکلنگ ...تاب تاب عباسی ....خیلی دوست داری نه؟؟؟؟

    و اینگونه بود که سرم رو شیره مالید و به پارکش رسید
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان