خانه
170K

النا: موهبت الهی (خاطرات و عکسهای النا)

  • ۰۰:۳۷   ۱۳۹۲/۴/۳۰
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    النا رو برده بودم پارک .... طبق معمول کلی سفارش کردم که النا گل سر هات رو در نیاری بندازی ها!!! خواستی در بیاری بده به من و طبق معمول النا گوش نکرد .. یه گل سر خیلی ناز به سرش زده بودم که خیلی دوستش داشتم ... سبز بودن و روش عکس دلقک داشت .. اومد پیشم دیدم یکی از این گیره ها نیست .
    میگم : النا مگه نگفتم از سرت باز نکن ..
    توی چمنها یه کم نگاه کردم تا شاید پیداش کنم آخه خیلی ناز بود اما یافت نشد که نشد

    النا عذاب وجدان گرفته بود که چرا گیره اش رو گم کرده همون طور که من داشتم بین چمنها رو نگاه میکردم پیش یه پسر بچه

    رفت و گفت: نی نی .... بچه.... اون ور گل سر منو ندیدی ( و با دستش به گیره ای که هنوز روی سرش بود اشاره کرد)

    قربونت برم که عذاب وجدان داشتی عزیــــــــــــــــــــــــــــــــــــزم

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان