۱۴:۰۳ ۱۳۹۲/۷/۱۸
آبان 91
چراغها رو خاموش کردم و فرمان خواب رو صادر کردم ....
النا به هر طریقی میخواست از زیر خوابیدن در بره .... اول آب میخواست و بعد هم خورده فرمایشهای دیگه داشت ...
بهش اخم کردم و گفتم بخواب دیگه آخه؟؟؟
دیگه مونده بود چیکار کنه که نخوابه برگشت سمت من و در حالی که همونطور خوابیده دستش رو زیر چونه اش گذاشته بود گفت:
راستی مامان من نمی دونم پیاز به انگلیسینگ (انگلیسی) چی میشه؟؟
محکم بوسش کردم و جواب درست رو گفتم و خوابید
قربونت برم که با همه نخود بودنت کلی بلدی خامم کنی عزیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزم