خانه
170K

النا: موهبت الهی (خاطرات و عکسهای النا)

  • ۰۰:۲۹   ۱۳۹۲/۹/۱۴
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    اردیبهشت 92

    ما به پدر پدرم می گیم بابایی....بابایی ام خیلی سنش زیاد بود و با عصا راه میرفت و به خاطر همین النا بهش میگفت بابایی عصا داره
    هشتم فروردین امسال بابایی ام فوت کرد .. خرداد پارسال هم پدر بزرگ یوسف فوت کرد و ما به النا گفتیم رفتن پیش خدا....

    اردیبهشت امسال مادر و پدر همسری رفتن حج عمره ... ما هم با اونا رفتیم فرودگاه ..النا خیلی خیلییی به مادر همسری وابسته هستش ...
    تو ماشین گفت : پس چرا مامان نیومد

    من : مامان رفته مکه

    النا: مکه کجاست؟؟؟؟

    من : خونه خدا

    النا داشت منفجر میشد ..داد میزد نخیرم رفته مسافرت ..نرفته خونه خدا...دروغ نگو و.......

    تازه فهمیدیم این طفلک فکر کرده دور از جون مادر یوسف اونم فوت کرده و رفته پیش خدا

    دیگه کوتاه اومدیم و گفتیم رفته مکه..
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان