بهار امسال با مامانم رفتیم سپه سالار
این کفش سفید رو برا النا خریدم و مامانم هم براش این کیفو خرید
بماند مثل روستایی ها که میومدن شهر کفش میخریدن کفش کهنه شون رو همونجا جا میذاشتن ما هم کفش قدیمی النا رو تو کارتن گذاشتیم
وقتی جلوی خونه مامانم رسیدیم النا این ژست رو گرفت و گفت ازم عکس بگیرین
