خانه
330K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۲۰:۱۷   ۱۳۹۴/۱۰/۱۵
    avatar
    کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    دکتر بهزاد یه موش رو می فرسته به اتاق یلدا در این ماجرا پای پدربزرگ یلدا که با اونا زندگی می کنه و دنبال موش گرفتن بوده می شکنه و می برنش همون بیمارستانی که بهزاد توش کار می کنه.

    پریا(بیمار روان، دوست خانوادگی-پدر پریا و بهزاد دوست قدیمی هستن) عاشق بهزاده و توی یه کل کل بین یلدا و بهزاد، بهزاد تصمیم می گیره از این عشق به نفع خودش و برای اینکه لج یلدا رو در بیاره استفاده کنه برای همین به پدر پریا می گه برای درمان پریا باید وانمود کنن که قراره بهزاد باهاش ازدواج کنه پدر مردده ولی قبول می کنه. بهزاد به پریا پیشنهاد ازدواج میده ولی می گه پای یه زن در میونه "یلدا" که عاشق منه و تو باید از میدون به درش کنی و ازش قول می گیره در این مورد به خانواده اش چیزی نگه و تهدیدش می کنه اگه چیزی بگه همه چیز بینشون تموم میشه.
    در این بین یلدا به طور ضمنی از طریق پیامک به بهزاد ابراز علاقه می کنه بهزاد هم یه پیام عاشقانه رو در پاسخ می نویسه و اشتباهی برای پریا می فرسته. پریای عاشق خیلی خوشحال میشه و یلدا که جوابی دریافت نکرده عصبانیه ...ادامه رو متالیک نوشته

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۱۵/۱۰/۱۳۹۴   ۲۰:۲۱
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان