خانه
330K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۵:۱۲   ۱۳۹۴/۱۰/۱۹
    avatar
    کاربر فعال|608 |373 پست
    مت با بی تفاوتی نگاهی به اطراف انداخت و به طرف میز راه افتاد بعد از اولین ضربه که خیلی هم حرفه ای زده بود سرش بلند کرد و به کت چرمی پیرمرد که طرح جمجمه بزرگی روش بود خیره شد بعد از مکثی کوتاه گفت : خوب مرد هرج و مرج چی می خواستی بهم بگی پیرمرد تو چشماش زل زد و گفت کی گفته حرفی واسه گفتن دارم ؟ ...مت برای آمادگی بیشتر یه قدم به عقب برداشت که دست بزرگ و قدرتمندی از پشت گردنش و گرفت ولی قبل از اینکه فشار بده مت با یه حرکت سریع از لای بازوش سر خورد با کیو ی بیلیارد محکم توی شکمش کوبید ناگهان چند نفر با هم ریختن روی سر مت ، مت تا اونجا که می تونست مقاومت کرد اما کم کم به زیر افتاد و از دید خارج شد و فقط یه گروه موتور سوار که لگد میزدن دیده میشد ...که یهو صدای شلیک همه را در جا خشکاند
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان