بقیه داستانو بنویس ...

فردا اون روز آدام دعوت مت رو برای یه شام مفصل توی یه کافه رستوران کوچیک و قدیمی کنار یه خیابون شلوغ قبول کرد!
اطلاعات کلی و جزیی رد و بدل شد و آخرش آدام گفت : ما تقریبا به بخش خوبی از اطلاعاتی که میخواستیم دست پیدا کردیم. دیگه صلاح نیست بیشتر از این سامی اونجا بمونه. اطلاعاتی داریم که چینی ها میخوان اون رو از کشور خارج کنن و روی تخلیه اطلاعاتیش فعالیت کنن.
البته دولت دیروز سفیر چین رو محرمانه فراخونده ولی ما نمیتونیم منتظر بشیم. من با هری صحبت کردم، متخصص ترین تیم اف بی آی رو برای این عملیات نجات میخوام. پس معلومه که این روزها با هم خیلی کار داریم ...