خانه
327K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۲۱:۴۶   ۱۳۹۴/۱۰/۲۷
    avatar
    کاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26995 |15954 پست
    کامران داد و گفت : ژنرال دیگه کیه؟! ما باید از اینجا بریم.
    کتی در حالی که صداش تغییر میکرد گفت تو نباید میومدی اینطرف... اما دوباره مسخ شد و دوید سمت کامران و محکم با لگد به شکمش زد و کامران که انتظارش رو نداشت خم شد و شکمش رو گرفت که ضربه محکمی هم به کمرش خورد و روی زمین افتاد. کتی یه چاقوی کوچیک از جیبش درآورد و تو پوست خودش فرو کرد و وقتی نوک چاقو خونی شد به سمت کامران رفت در حالی که کامران بی حال کف زمین بود و موبایلش پرت شده بود اونطرف تر. کتی به بالای سر کامران رسید و خم شد و از نزدیک نگاهش رو به چشمای کامران خیره کرد ...
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان