خانه
327K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۲۲:۲۱   ۱۳۹۴/۱۰/۲۸
    avatar
    کاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26995 |15954 پست

    کامران نگاهی به چاقوی توی دست مجنون انداخت و نگاهی هم به چاقوی تو دست خودش. هیچ ایده ای نداشت که اگر به طرف چاقو برنه آیا میمیره یا نه! در عین حال نمیخواست دستش به خون کسی آلوده بشه. متمرکز شد و بی سر و صدا از پشت مرد کبود رد شد. خیلی دور نشده بود که پاش رو سنگی لغزید و کشیده شد روی زمین اما نیفتاد. برگشت ببینه مرد کبود صدای لغزیدنش رو شنیده یا نه اما خوشبختانه مرد کبود بیخیال وایستاده بود.

    روش رو بگردوند که به مسیرش ادامه بده که صورتش به صورت یک مرد کبود دیگه برخورد کرد که صداش رو شنیده بود. مرد کبود سرنگی رو بالا آورد سعی کرد بزنه توی گردن کامران اما کامران دستش رو گرفت و باهاش درگیر شد، روی زمین افتادن و شرایط مرگ و زندگی بود که در فرصتی کامران چاقو رو توی شکم مرد کبود وارد کرد ...

    بقیه داستانو بنویس ...
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان