۱۷:۱۱ ۱۳۹۴/۱۱/۳
تنها راه زنده موندن این بود که شکم خودشو سیر کنه و واسه شب یه سر پناه درست کنه تا از خطراتی که وجود داشت به دور باشه.به راه افتاد درخت های میوه و خوش اب و رنگ سرتاسر جزیره بود.از همشون خورد و احساس ضعف از بدنش داشت دور میشد یکمم جمع کرد که شب اگه از اینجا دور شد همراهش چیزی واسه خوردن داشته باشه
نمیدونست تو این جزیره ی دور افتاده چه خطراتی وجود داره و اصلا اینجا کجاست؟داشت دنبال یه جایی واسه خواب میگشت که ...