خانه
329K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۲۳:۱۵   ۱۳۹۴/۱۱/۱۹
    avatar
    دو ستاره ⋆⋆|5084 |2953 پست
    در ماشینو باز کزد و نشست رو صندلی انگار همه ی دنیا دور سرش میچرخید چندبار به خودش سیلی زد و گفت بیدار شو پریسا تو خوابی اینا حقیقت نداره.چند دقیقه چشماشو بست و سرشو گذاشت رو فرمون اما فهمید که باید قبول کنه به خودش اومد.گفت خدایا حالا چیکار کنم؟چرا با من این کارو کردی؟
    اشکاش تمومی نداشت انگار ماشینو روشن کرد و چندین ساعت تو خیابونا دور زد و گریه میکرد ...
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان