خانه
329K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۳:۰۴   ۱۳۹۴/۱۱/۲۹
    avatar
    کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    یک هفته از آخرین جلسه شیمی درمانی پریسا می گذشت، شماره شیما رو گرفت، می خواست بداند شیما تا کی ایران هست و پیشنهاد کرد که با تارا سه تایی به مسافرت بروند. شیما سریعا پیشنهادش را قبول کرد و گفت: فکر می کنم تارا هم استقبال کنه؟ حالا کجا بریم؟ پریسا گفت: تنها جایی که می دونم اشکان دلش نمی خواد بیاد و عذاب وجدان نمی گیرم که تنهایی دارم میرم. شیما خندید و گفت: کجا؟ پریسا گفت: دوبی..
    سه روز بعد تارا و شیما کار رزرو هتل و خرید بلیط هواپیما را انجام داده بودند و به پریسا خبر دادند دو روز دیگر می توانند بروند. پریسا از قبل تصمیمش برای رفتن به این سفر را با اشکان در میان گذاشته بود و اشکان اول مخالفت کرده بود اما در نهایت با اکراه با این مسافرت موافقت کرده بود..
    دو روز بعد، دوبی....

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۲۹/۱۱/۱۳۹۴   ۱۳:۰۶
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان