۱۳:۴۲ ۱۳۹۴/۱۲/۳
مهرنوشپنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10428 |5772 پست
وقتی رسیدن هتل ساعت 3.5 بعد از ظهر بود، اطاق رو تحویل گرفتن، برای اینکه کنار هم باشن یک سوییت با یه تخت اضافه گرفته بودن، پریسا پیشنهاد کرد چطوره این مسافرت رو یکمی تجملی بگذرونیم؟ مخارج اضافیش به عهده ی من که تارا و شیما بلافاصله از این پیشنهاد استقبال کردن و شیما گفت می خوای پول خوشگذرونی منو توی این سرزمین آفتاب تو بدی؟ نه بابا خودم حاضرم هر چی دارم برم و چند روز آفتاب ذخیره کنم برای برگشتن به انگلیس...
بعد از یکمی استراحت قرار شد که یه چرخی توی به مرکز خرید بزنن و خودشون رو برای شام حاضر کنن.
پریسا با اینکه خیلی خوشحال بود درد دائمی عجیبی رو توی شکمش احساس می کرد ولی تصمیم گرفته بود اصلا بهش توجه نکنه...