خانه
329K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۳:۴۲   ۱۳۹۴/۱۲/۳
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10428 |5772 پست
    وقتی رسیدن هتل ساعت 3.5 بعد از ظهر بود، اطاق رو تحویل گرفتن، برای اینکه کنار هم باشن یک سوییت با یه تخت اضافه گرفته بودن، پریسا پیشنهاد کرد چطوره این مسافرت رو یکمی تجملی بگذرونیم؟ مخارج اضافیش به عهده ی من که تارا و شیما بلافاصله از این پیشنهاد استقبال کردن و شیما گفت می خوای پول خوشگذرونی منو توی این سرزمین آفتاب تو بدی؟ نه بابا خودم حاضرم هر چی دارم برم و چند روز آفتاب ذخیره کنم برای برگشتن به انگلیس...
    بعد از یکمی استراحت قرار شد که یه چرخی توی به مرکز خرید بزنن و خودشون رو برای شام حاضر کنن.
    پریسا با اینکه خیلی خوشحال بود درد دائمی عجیبی رو توی شکمش احساس می کرد ولی تصمیم گرفته بود اصلا بهش توجه نکنه...
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان