۱۶:۰۲ ۱۳۹۴/۱۲/۹
تارا گفت خیلی پیشنهادهای خوبی بود فقط من یه کاری برام پیش اومده وقتی به پیشنهاد آخر که قلیون مراکشی کشیدن در صحرا رسیدین منو صدا کنید و خندید و گفت شوخی کردم ...
مهران هم آمادگی خودش رو با سر نشون داد و اما به اشکان گفت : تو خجالت نمیکشی میری ماهی گیری؟ مث این پیرمردای تو فیلم ژاپنی ها لابد باید 9 ساعت بشینیم کنار آب تا یه ماهی بیاد تو بغلمون آره؟
اشکان که میدونست مهران داره شوخی میکنه گفت آره دیگه سنی ازمون گذشته برادر دیگه نمیتونیم توپ بازی کنیم. چی بود اسمش بولینگ هر چی ...
شیما هم گفت که من بازارهای سنتی ایران رو خیلی دوست داشتم اما تا حالا توی سفرهام به دوبی به اونجا سر نزدم باید جالب باشه. فقط پریسا همه گزینه ها نمیتونه مال تو باشه دیگه خیلی لوس میشی. پارک آبی چی شد پسسس؟!