به لطف این صاعقه که به زندگی ماهنوش خورده بود سالهای سخت و پر افت و خیز کودکی برای آوا بسیار بی دردسر گذشت. ماهنوش بر خلاف مادرخودش حالا میدانست چه زمانی باید در مورد عادت ماهیانه با دخترش صحبت کند. این رابطه شگفت انگیز که بین زندگی خودش و آوا به وجود آمده بود او را برای آندیا نیز مادر بهتری کرده بود.
اما هر چه به روز موعود نزدیکتر میشد بر نگرانی و بیقراریش افزوده میشد. آوا 16 ساله بود و چیزی تا جشن تولد 17 سالگیش نمانده بود.
ماهنوش 16 ساله بود که اولین رابطه جدی عاشقانه را تجربه کرد. رامتین پسر خوش تیپ و جذاب همسایه، سه سال از ماهنوش بزرگتر بود و در حال گذراندن دوره خلبانی بود که اینهم او را جذابتر کرده بود. روز تولد 17 سالگی ماهنوش....و تجربه اولین بوسه....
ماهنوش معنی اولین بوسه را می دانست. آنهم در سن 17 سالگی و عشق و وابستگی ... افت تحصیلی....پدر جریان را می فهمد و تمام قضایای بعد از آن....
ماهنوش آوا را می دید که دزدکی پشت پنجره برای سیاوش دست تکان می دهد. دیر به خانه می آید و تا نیمه های شب با موبایلش مشغول چت کردن است...