خانه
329K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۰:۱۸   ۱۳۹۵/۴/۲۱
    avatar
    کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    رضا چرچیل قسمت هشتم پست اول  فرک -روز سوم

    رضا می خواست با یک تیر دو نشان بزند. بار اولی که فرهاد را دیده بود کاملا از انتخاب صادق جا خورده بود، می خواست هم جربزه و وفاداری فرهاد را امتحان کند، هم از شر جفری که حسابی موی دماغش شده بود خلاص شود.

    رضا برگشت و دور شدن مرد پیغام رسان را دید، راهش را به سمت فرهاد که هنوز در حال ناهار خوردن بود کج کرد. با سر علامتی داد و فرهاد هم به نشانه تایید سر تکان داد. 

    چند دقیقه بعد هر دو روی تخت فرهاد نشسته بودند، کس دیگری آنجا نبود، بقیه در سالن غذاخوری بودند. رضا گفت: جفری باید بندش رو عوض کنه....به نظرم بند جنایی براش مناسب تره! سپس پوزخندی زد و به فرهاد نگاه کرد. چشمان فرهاد از تعجب بیرون زده بود در حالیکه سعی می کرد بر خودش مسلط باشد گفت: ولی جفری و دار و دستش به دردمون میخورن. رضا نگاه معناداری به او کرد و ادامه داد: بهم نشون بده چیا بلدی داش فری....

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان