قسمت بیست و ششم - رضا چرچیل
به سرعت خبر کشته شدن وکیل رضا چرچیل در صدر اخبار قرار گرفت و اینطور که گزارش شده بود نشون می داد که وقتی مینا در خواب بوده از داخل آپارتمان و از فاصله ی نزدیک به طرفش شلیک شده احتمالا با صدا خفه کن! چون هیچ یک از همسایه ها چیزی نشنیده بودن و صبح فردا متوجه شدن که در آپارتمان کاملا باز هست و ..
رضا توی حیاط زندان خبر رو شنیده و حالا زیر سایه درخت محبوب شهرام نشسته بود و سیگار می کشید و در حالی که به افق نگاه می کرد خاطرات یکی پس از دیگری با سرعت از جلوی چشمش می گذشت!
زنش که کشته شده بود، مینا تعداد زیادی از اطرافیانش، دخترش در تنهایی و غربت، خودش در زندان، فرهاد در وضعیت خطرناک یکی از مضنون های یک حادثه منجر به قتل و صادق که مفقود شده بود! کلی پرونده باز توی دادگاه ها و البته کلی دشمن زخم خورده.
بجاش پول ها و شرکت های زیادی اسم رضا رو در اوراقشون داشتن! چیز کمی نبود ولی بهای پرداخته شده هم برای یک انسان خیلی زیاد بود! شاید برای اولین بار بود که رضا در حالی که لبخندی به لب داشت از گوشه ی چشمش یک قطره اشک هم در حال غلطیدن بود ...