خانه
328K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۰:۱۰   ۱۳۹۵/۸/۱۸
    avatar
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    سارا از تصور ازدواج با تئودور شاهزاده خنده اش میگرفت مطمئن بود این ماجرا حسابی پدربزرگ سلطنت طلبش را سر حال می آورد. ولی کوروش و برایان حسابی از کل این ماجرا عصبانی بودند.
    دنی روی یک نقشه دولا شده بود و اعدادی مینوشت رو به سارا گفت: ببین من از روی راهی که اون روز از کنار چشمه تا تپه اومدیم حساب کردم چشمه باید حدودا ( دایره ای روی نقشه کشید) اینجا باشه. رو نقشه نوشته دهکده اسنو هیل
    سارا از غیبت کوروش و برایان استفاده کرد و گفت: من از تدی می پرسم تا اونجا چقد راهه
    دنی کمر راست کرد گفت: این موضوع اصن خنده دار نیست سارا
    با ورود بچه ها موضوع حرف را عوض کردند . قرار شد به بهانه شناخت منطقه به آن منطقه بروند و چشمه را پیدا کنند
    صبح روزی که قرار بود به سمت دهکده حرکت کنند شاهزاده که حسابی شیفته سارا شده بود و هر لحظه اش را میخواست کنارش باشد اعلام کرد که او هم به همراه هیئتی همراهشان می آید. تمام طول راه سارا و تئودور کنار هم اسب میراندند و صحبت میکردند. شاهزاده افسار اسب سارا را در دست گرفته بود تا سارا راحت تر باشد رفتارش با سارا او را به شدت تحت تاثیر قرار داده بود.
    تا رسیدن به دهکده اسنو هیل با اسب چند ساعت بیشتر راه نبود اما آن طور آرام که شاهزاده اسب میراند گروه مطمئن بود تا شب به قصر برنخواهند گشت. کوروش و برایان و دنی هر سه عصبی بودند و کوروش منتظر فرصتی بود تا سارا را مواخذه کند. چند بار نیز سعی کرد در فواصلی که فرصت مناسبی پیش می آمد به سارا نزدیک شود ولی ملازمان پادشاه مراقب بودند کسی مزاحم صحبتهای زوج جوان نشود. دنی گفت با وجود سه تا پاور بانک تا حالا خوب دووم آوردیم اگه تا 24 ساعت برنگردیم و باز مجبور به جادو بشیم نمیدونم چی میشه من گوشیم 10 درصد بیشتر شارژ نداره برایان غرولند کنان به او نگاه کرد و گفت: تقصیر این رفیق بی ملاحظه شماست
    کوروش از پشت برایان با اشاره چشم و ابرو از دنی خواست خیلی راجع به این موضوع صحبت نکند و برایان را خشمگین تر نکند.
    بالاخره ظهر به دهکده رسیدند مطمئن بودند از صحبت های مردم روستا به وجود چشمه ای عجیب پی خواهند برد ولی کسی به آن اشاره ای نکرد. دنی از مردم پرسید از کجا آب می خورند. مردم به 3 چشمه اشاره کردند که مشخصات هیچ کدام به چشمه موردنظر بچه ها نمیخورد برایان اصرار داشت از هر سه چشمه آب بردارند شاید مشخصات چشمه تغییر کرده باشد که کوروش پرسید چشمه ای وجود دارد که به هر دلیل مردم از آبش نمیخورند؟ رئیس دهکده که برای نشان دادن طبیعت همراهیشان میکرد جواب داد که رودخانه ای وجود دارد که هرکس از آبش میخورد ناپدید میشود. دنی برای اینکه بهانه ای برای بازدید از آن و برداشتن آب وجود داشته باشد به آزمایشات پزشکی و ساخت داروهایی اشاره کرد و خواست که آنها را آنجا ببرند.
    در راه بازگشت به قصر برایان و کوروش بدون توجه به صحبتهای عاشقانه ای که هنوز بین سارا و تئودور در جریان بود ، شوخی می کردند و می خندیدند. قرار گذاشتند شب وقتی کل قصر به خواب رفتند حرکت کنند و به سمت تپه بروند.
    تقریبا ساعت 2 بعد از نصفه شب قرارشان بود. هر 4 نفر در محل قرار حاضر شدند . پسرهای خوشحال بودند و به شدت مراقب بودند چیزی نقشه شان را به هم نریزد ولی سارا مضطرب بود و ناراحت و به تیکه هایی که برایان راجع به عشق نافرجامش به تئودور می انداخت ، توجه نمی کرد.
    بدون هیچ مشکلی توانستند 4 اسب از اصطبل بردارند و از در مخفی ای و بدون نگهبان قصر خارج شوند بعد از اینکه به قدر اطمینان از قصر دور شدند به تاخت به سمت تپه حرکت کردند به پای تپه که رسیدند از قمقمه هایشان آب خوردند و از تپه بالا رفتند سوراخ را یافتند و به درون آن خزیدند از اینکه دیدند سوراخ مسدود نیست تعجب نکردند و با احساس حالت سرخوشی آشنا تمام اضطراب ها و خستگی ها فراموش شد. به قدری بی خیال و ریلکس بودند که هیچ کدام به صدای پای پنجمی که می آمد توجه نکردند همچنین توجه نکردند که در غاری هستند که چندین و چند راه دارد و انتخاب هر راه ممکن است در تاریخی که از غار بیرون می آیند موثر باشد . با دیدن نور خورشید در انتهای مسیر پسر ها دویدند ولی سارا آرام آرام قدم بر میداشت تا مطمئن شود صاحب صدای پای پنجم گمش نمی کند.
    اولین نفر که از سوراخ خارج شد برایان بود چشمش که به آسمان افتاد حالت سرخوشی و بی خیالی جایش را به ترس داد
    آسمان پر اجرامی شبیه بشقاب پرنده ولی در ابعاد کوچکتر بود که به یکدیگر شلیک میکردند از همه جا صدای شلیک و انفجار می آمد و دود آسمان را تیره کرده بود انگار وسط یک جنگ آخروالزمان بودند...
    پایان سیزن اول
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان